مادام فوزیا
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
“صائب تبریزی”
رفتن، سفر، حرکت؛ جابجایی و مهاجرت؛ این ماجرای من است؛ پریسای همیشه مسافر!
وقتی بعد سالها بی قراری عزم قرار کردیم؛ برای چون منی كه دل كندن از ايران؛ همیشه برایم دشوار است، دبی بهترین انتخاب بود. شهری خودمانی ، با حس هویت آشنا و اشتراکهای فرهنگی بسیار. با ۱ ساعت و ۴۵ دقيقه پرواز؛ ارادهای، خرید بليط، و چند ساعت بعد در خاك وطن بودن؛ موهبت کمی نیست.
علاوه برآن، محل کار همسرم هم آنجا بود، پس من و پسرمان هم به او ملحق شدیم و شدیم شهروند دبی. دبي شهری جذاب برای زندگی؛ بدون سرما و باران؛ دور از نژادپرستی اروپایی و نسبت به دیگر نقاط دنیا فساد اجتماعی و اخلاقی کمتر زهی خیال باطل؛ این زیباییهایی است؛ در چشم یک توریست، نه برا ی کسی که بخواهد اقامت دائم داشته باشه!
من عادت داشتم به بی عادتی؛ اما مادر که باشی؛ دلت به لبخندی و اشکی می لرزد؛
و این بار مدرسه پسرم، سیاوش مهمترین دغدغه ذهن ما بود.
بعد از تحقيقات مفصل متوجه شدیم كه بهترين مدرسه و یا بهتر است بگویم؛ سخت گيرترين مدرسه در دبي مجموعه آموزشی دو زبانه ای است؛ لبناني به اسم شویفات كه ۱۲۰ سال قدمت دارد. ساعات طولانی مدرسه هشت صبح تا چهار بعد از ظهر، فشاردرسی زیاد و امتحان پشت امتحان، تستی به سبک کنکور خودمان.
کاری که نباید میشد، شد؛ و سياوش را در مدرسه شویفات ثبت نام كرديم ؛واین تازه اول ماجرا بود.
وقتی در ایران هستیم همیشه فکر می کنیم؛
خارج داستان عوض میشود و برایمان فرش قرمز پهن می کنند؛
ولی اصلا اینطور نیست.
بايد خودمان را با سيستم مدرسه هماهنگ مي كردیم؛ درسها زياد بود و مطالب سنگين، نمرههاي پسرم هر روز بيشتر از روز قبل افت ميكرد و خودش خيلي ناراحت بود. با اینكه تابستان هم كلاسهاي فوق العاده رفته بود، ولي كافي نبود. به ویژه كه علاوه بر زبان انگليسي بايد به عنوان زبان دوم، فرانسه هم مي خواند كه اين خودش خوانی از هفت خوان این مدرسه بود.
حالا انگيسي را خودم مي توانستم کمی كمكش كنم، ولي فرانسه در تخصص من نبود. بارها براي این مشکل به مدرسه مراجعه کردم و تقاضای راهنمایی نمودم حتی برایشان توضیح دادم که چون پسرم تازه به این مدرسه آمده هنوز به زبان انگلیسی انقدر مسلط نیست و نسبت به شاگردان دیگر در سطح پائينتری قرار دارد، و بهتر است برای فرانسه در یک سطح سادهتربشیند؛ ولی مدیریت مدرسه قبول نمی کردند.
مدام در رفت و آمد به مدرسه بودم و پیشانی سپید.
بیشتر نگران روحیه پسرم بودم. ایران که بودیم، شاگرد ممتاز کلاس بود؛ حالا افت نمراتش باعث شده بود، که خوشحال نباشد. هر راه که می رفتیم درِبسته بود؛ قول کلاس فوق برنامه دادند که دو جلسه بیشتر برگزار نشد؛ براي زبان انگليسي کلاس جبرانی گذاشتند؛ که خوب بود ولی کافی نبود؛ و مجبور شدیم جدا از مدرسه معلم خصوصي هم بگیریم؛ طفلك، پسرم بمباران درسي شده بود؛ انگليسي، فرانسه، و دروس دیگر هم بود؛ علوم، جغرافي و رياضي.
البته روزنههای امیدی هم بود؛ یکی از دوستانش به کمکش آمد
و زنگ تفریح ها با هم فرانسه میخواندند، و سیاوش کمی راه افتاد.
سال اول مدرسه شعفت به سختي سپري شد، پسرم نمرات خيلي متوسط و معمولي گرفت و هيچ تعجبي هم نداشت. مدام غصه مي خورد و می گفت: «اونهايي كه نمراتشون خوب ميشه به اين دليله كه از اول توي اين مدرسه بودن، و تازه اصلاً درس نمي خونن ولي نمراتشون خوب ميشه چون پاية قوي دارن …»
من هم همراهش خون دل خوردم؛ گرچه حالا راز موفقیتشان برایم روشن شده است!
این راز مگو، در آخرين روز مدرسه از زبان يك خانم ايراني كه چند سال بود بچه هايش به اين مدرسه مي آمدند؛ برایم فاش شد.
او مي گفت: «همه دروغ ميگن كه درس نمي خونن، مگه میشه درس نخوند و در شعفت نمره خوب گرفت اونها مي خوان خودشون رو نابغه جلوه بدن، در این مدرسه نمره کامل گرفتن آسون نیست!! همه بايد بخونن تا بتونن نمره بگيرن و اصلا هم آسان نيست.»
کلی هم از سیاوش تعریف کرد که: « با اینکه تازه کلاس پنجم به این مدرسه آمده با نمره خوب قبول شده؛ عالیه، پسر شما کم از نابغه نداره! در ضمن معلمهای این مدرسه خیلی تعریفی ندارن بیشتر بچههای اینجا معلم خصوصی دارن وگرنه نمره نمیارن » و کلی قوت قلب من شد.
در این تاریک غربت این خانم ایرانی اولین کسی بود که چراغ راه را به دستم داد.
معلم خصوصی پسرش را معرفی کرد و گفت: « اگر پسرتون به كلاسهاي خصوصي مادام فوزيا نره قطعاً نمي تونه نمره بياره خيلي از بچه هاي شعفت به كلاس اين خانم مي روند ، تازه پسر شما خيلي زرنگه كه بدون معلم پارسال نمره آورده».
از صداقت آن خانم خيلي خوشم آمد. تلفن مادام را ازش گرفتم و به سياوش گفتم: «بفرما چاره كار فرانسه تو در دست مادام فوزيا است».
تلفن زدم و با مادام فوزیا، کلید طلایی این درِ بسته، روز شنبه قرار گذاشتم.
پيش خودم فكرمي كردم در كلاس مادام فوزيا من هم گوشه ای مي نشينم و مي نويسم و يا شايد هم كتاب بخوانم، بله قرار بود برویم خانه يك مادام فرانسوي، از آنها كه يك چوب سيگار بلند دارند، با دست هایی کشیده، موهاي نقره اي طلايي، پوست سفيد كك و مكي، و بینی سربالا و چشمان آبي نافذ كه آدم را میبرد به قصرهای لویی چهاردهم، یا خانه ای پر از وسايل آنتيك، چیده شده به سلیقه ماری آنتوانت، ساعتهاي كهنه، چيني هاي گلدار زیبا، آباژورهاي شیک و مبلمان استيل ظريف با پارچه هاي گوبلن .
با این رویا به خواب رفتم…
صبح روز بعد، در ساعت مقرر، خوشحال و خوش خیال، من و سياوش راهی خانه مادام فوزيا شدیم.
با هر قدم بر تعجبمان افزوده می شد؛ درمحله عجیبی قدم گذاشتیم؛ مادام فرانسوی رویایی ما در يك محله كاملاً هندي و شلوغ، در یک مجتمع با راه پله های سياه و كثيفِ خاک گرفته زندگی می کرد که پر بود از آویزهای شمايلهاي هندي و مرموز، مملو از رایحه ناآشنای ادیان هندوستان!
محل زندگی مادام فرانسوي ما وسط اين بوهاي غریب هندي، بسیار شگفت انگیز بود.
درِ آپارتمان ۲۰۴ باز شد؛ زني سیه چرده، درشت هیکل؛ در خانهاي شلوغ و در هم و برهم، یك ميز ناهارخوري سياه بزرگ وسط حال، كه حدود ۱۵ تا ۲۰ بچه دور آن نشسته بودند و مشغول حل تمرين بودند. روياهاي شب قبل من، بوی شیرینی فرانسوی و کوریسان کجا و این همه بوی ادویه کاری و چیلی کجا?!
من مات و مبهوت شده بودم مادام فوزيا ۱۸۰ درجه
با مادام روياهاي من تفاوت داشت اصلاً چطور اين زن فرانسوي بلد بود؟
بعدها متوجه شدم كه مادام فوزیا اصالتا الجزايري است، والجزاير سالها مستعمرة فرانسه بوده، و به همين دليل ساده همه او را به عنوان يك معلم فرانسوی زبر دست در دبي مي شناختند و بچه هاي مدارس مختلف مي آمدند پيش او كه زبان فرانسه یاد بگیرند.
خانه مادام جایی برای کتاب خواندن نبود؛ و شامه من تحمل این همه بوی کاری و ادویه را نداشت. سیاوش را به مادام سپردم و خودم سریع از محله دور شدم.
دیشب موقعی که داشتم رویای مادام فرانسوی را مرور میکردم؛ مطمئن شدم که شاید کشورهای مستعمره،
زبانشان عوض شود؛ ولی ردپای فرهنگ و تمدن سرزمین مادریشان همچون ریشه در خاک محکم و پابرجا خواهد ماند.
نویسنده: پریسا مشکین پوش
تصویر سازی: صبا طاهری
_______________________________________
مجموعه “قبل و بعد”، اقدامی جدید در سایت ماه خاتون
نخستین گامهایم در راه نوشتن؛ با دست خالی و ذهنی شلوغ، درمسیری پرپیچ و خم، با ره توشه ذوق و شوق، برداشته شد. این مجموعه نوشتهها با عنوان “دل نوشته“، ره آورد من ازین سفر طولانی است. آزمون و خطاها، دورهها، کلاسها، و مطالعاتم در زمینه نوشتن، را اینجا و دراین صفحه برایتان به ارمغان آوردهام.
لازم به توضیح نیست که مهمترین و دشوارترین مهارت زبانی، “نوشتن” است
و ما از طریق نوشتههایمان، ناشناختههای اندیشهمان را کشف میکنیم.
نکته
این مجموعه نوشته ها قبلا در سایت «مدرسه نویسندگی صد داستان» بارگذاری شده است و آلان با تغییراتی مجدد با هدف مقایسه و دانش افزایی باز نشر شده است.
همچنین نکات آموزشی و کاربردی درباره نوشتن را، که درقالب متنهای کوتاه و دورهای، به زبان ماه خاتونی و با هدف تشویق و ایجاد انگیزه برای پرمایهنویسی،
در بخش “نوشتن برای نوشتن” بخوانید.
اگر به بخش دل نوشته علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.