جماعت و شاخهای درگیر
فیلسوفان میگویند:
«در جهان، تنها انسان است که آنچه باید باشد، نیست».
حیوانات جملگی به اقتضای غرایز و چیزی که باید باشند، عمل میکنند. و در نتیجه بابت هیچکاری مستحق ملامت نیستند.انسانها اما ملامت میشوند. چون میتوانند به گونهای خلاف غریزه ومبتنی بر آگاهی و عقل نیز رفتار کنند و گاه عمل نمیکنند.
🔸یکی از جاهایی که انسان میتواند عنان کار را به غریزه ندهد و به اسب سرکشِ غریزه، لجام بزند، کلمات است. قدرتِ کلمات، مهیبتر و عظیمتر از چیزی است که تصور میشود. و آنچنانکه میتوانند سبب همبستگی در روابط فردی و اجتماعی شوند، میتوانند سبب واگرایی و تفرقه و آشفتگی شوند.
🔸گوستاو لوبون در کتاب «روانشناسی تودهها» نگاه بدبینانهای به «جماعت» دارد.
چرا میگوییم «جماعت» و نه «اجتماع»؟ چون جماعت، کنارِهم بودنِ یک گونه است بدون «آگاهی». و اجتماع، «کنار هم بودن ابنای بشر است با آگاهی». جماعت میتواند میان حیوانات و انسانها پدید آید اما اجتماع خاص انسان است.
(تفاوت میان جماعت و جامعه یا گمنشافت و گزلشافت، Gemeinschaft و Gesellschaftبه تعبیر فردیناند تونیس)
🔸گوستاو لوبون در تقبیح « جَماعت» میگوید که؛ مُحرکِ جَماعت، غریزه و احساست مُتغیّر و توام با خشم و هیجان است، و لاجرم به راحتی به کنترل حاکمان مُستبد درمیآیند. حاکمان مستبد با آگاهی از خصلت جماعت میدانند؛ که هدایت آنان به سمت دلخواه، نیاز به کلماتی دارد که غرایز و هیجانات آنان را به غلیان درآورد و مدام تکرار شود. در نتیجه به هیچ عنوان با گزارههای عقلانی، جَماعت را مورد خطاب قرار نمیدهند. حکومت بر جماعت تنها نیازمند این است که « ناخودآگاهِ» جماعت کشف شود و کلماتی بکار رود که غرایز آنی آنان را تحریک کند.
لوبون معتقد است که «جماعت( برخلاف اجتماع) درد ندارد!».
چه این جماعت گله گاوهایی باشد که تمساحها شماری از آنان را شکار میکنند
یا جماعتی انسانی که نسبت به قربانی شدن شماری از جمع خود بیتفاوت است.
🔸برهمتاختن جماعت، خشم بیمهار آنان در حق یکدیگر، رویارویی آنان با یکدیگر در فضای مجازی و زبان و کلمات رها شده و سرگردان و لبریز از نفرت و تحقیر و تهمت آنان از این منظر، نعمتی است که. حاکمانِ جماعت، به خاطر آن همیشه شکرگذارند. این نزاعها، فکر و ذهن طرفین درگیر را از آنچه باید متوجه آن باشند، منحرف میکند و انرژی آنان را تخلیه میکند.
در طبیعت نیز چنین است:
🔸دو غزال که بیاعتنا بهمحیط پرخطر و به اقتضای حیوان بودن، خود را به غریزهی نزاع سپردهاند. لقمه آماده شکارچیانی هستند که در همان حال، با آرامش، شکم یکی از آن دو را میدرند. اینجاست که غزال درگیر دوم در حالیکه شاخش گرفتار رقیب شکم دریده است تنها میتواند ناظر این سلاخی باشد. و گاه از عمق حماقت به علف خوردن مشغول شود. با این حال هیچکس غزال را ملامت نمیکند او همان چیزی است که باید باشد. ملامت شایسته انسانهایی است که میتوانند«جامعه» باشند و «جماعت»اند. میتوانند عاقبت نزاع بیحاصل با یکدیگر و تحقیر و هتاکی به دیگری را ببینند اما اختلاف نظر را به جای گفتگو و منطق با کلمات و حرکات تند و ویرانگر پیش میبرند و میکوشند که ثابت کنند دیگری مقصر است.
🔸نتیجه جماعت بودن انسانها هم چیزی جدای از دنیای وحش نیست:
شاخهای گیر کرده، شکمهای دریده و شکارچیان بهرهمند و شکرگزار با این تفاوت که در طبیعت،
شکارچی با خوردن یکی از جماعت، سیر میشود اما شکارچیان جماعت آدمیان سیری ندارند.
______
نویسنده: سهند ایرانمهر
____________
اگر به بخش فرهنگ و هنر علاقه مندید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید:
کتاب خواندند و توسعه یافته شدند!
____________________