بابا، من خودکار می خوام !
_می گوید: «وقتی کنکور قبول شدم، پدرم برام یه پراید هاچ بک ۱۱۱ خرید. اصلاً دوستش نداشتم؛ ۲۰۶ می خواستم.»
+می گویم: «چرا انتظار داشتی پدرت به خاطر قبولیات تو کنکور برات ۲۰۶ بخره؟» با خونسردی پاسخ می دهد: «خب، من میدونم که اون می تونست بخره؛ پولشو داشت.»
در اواخر شهریور هر سال، نتایج نهایی کنکور منتشر می شود. فرزندان عده ای قبول می شوند و فرزندان عده ای دیگر قبول نمی شوند. روشن است که این اتفاق طبیعی است. کانون توجه این نوشته کوتاه نحوهٔ مواجههٔ برخی والدین با قبولی فرزندشان در کنکور است. نحوهٔ مواجههٔ گروه دیگر با مسئلهٔ « قبول نشدن فرزندشان در کنکور» هم بسیار مهم است و بررسی مستقل دیگری می طلبد.
ابراز خوشحالی و شعف خانوادگی، مهمانی و جشن گرفتن، و خریدن هدیه ای برای فرزند از جمله اقداماتی است که معمولاً والدین بعد از قبولی فرزندشان انجام میدهند.
البته هستند والدین اندکی که هیچ واکنشی از خود نشان نمی دهند چون اساساً نمی دانند باید بابت موفقیت های حتی کوچکِ فرزندشان خوشحالی شان را در مقابل او ابراز کنند تا او انگیزه بگیرد. دهه شصتی ها از این واکنش نشان ندادن های والدینشان خاطرات بسیاری دارند.
اما رویهٔ غلطی که طی سالهای اخیر از طرف برخی از والدینِ خوشحال در حال گسترش است. خریدن جایزه ها یا هدایای آن چنانی برای فرزندشان است.
برای نمونه، می توان به خریدن ماشین نو، آپارتمان و در مواردی هم تجهیزات تفریحی و سرگرمی بسیار گران قیمت اشاره کرد. نکتهٔ قابل تأمل آن که چنین انتظاری به تدریج در برخی از نوجوانان هم ایجاد شده است که، در صورت قبولی در کنکور، والدین باید با خرید جایزه های گران قیمت آنان را «سورپرایز» کنند.
اما پرسش اساسی این است:
- آیا فرزندان ما نباید توجيه و قانع شوند که قبولی در کنکور یا هر موفقیت شخصی دیگری چیدن پازلی به نام آینده (آینده خودشان) است که آنان با دست خودشان در حال تکمیلش هستند؟
- آیا آنان نباید اقناع شوند که قبولی در کنکور نه خدمت به والدین، که خدمت به خودشان و نگارش دفتر آینده با دست خودشان است؟
- آیا تعیین جایزه برای هر نوع فعالیتی، آن هم به شکلی که بیان شد، لزوماً به نفع فرزندان خواهد بود؟
آنچه بیان شد نشانه ای از تغییر اجتماعی وسیع تری است که مدت هاست در ایران شروع شده. متأسفانه با نوع جدیدی از «والدين هلی کوپتری» مواجهیم که مدام بالای سر فرزندانشان پرواز می کنند. و مراقب آنان هستند تا اگر احیاناً به چیزی نیاز داشتند. فوراً در اختیار آنان قرار دهند، مبادا اندکی به سختی بیفتند. این والدین تقریباً هیچ مسئولیتی را به فرزندانشان نمی سپارند.
البته ناگفته نماند که بسیاری از این والدین نوجوانی یا جوانی خود را در دههٔ شصت – یعنی دههٔ جنگ، تنگدستی و احساس محرومیت عمیق – گذرانده اند.
لذا معتقدند که «دیگه من به اندازه کافی محرومیت کشیده ام. نمی خوام بچه هام هم محرومیت بکشن.»
نتیجه آن که این روزها با نوجوانان یا جوانانی مواجهیم که کوچکترین کارها را نمی توانند به تنهایی انجام دهند. و در مواجهه با هر مشکل کوچک و بزرگی، در بالای سرشان دنبال هلی کوپتر امدادی می گردند. این روزها فرزندان ما استقلال، خوداتکایی و مسئولیت پذیری را به خوبی یاد نمی گیرند.
سایت مشهور بیزنس اینسایدرا در سال ۲۰۱۷ نام ثروتمندان و کارآفرینانی را منتشر کرد که از ثروت افسانه ای خود چیزی برای فرزندانشان در نظر نگرفته یا درصد بسیار ناچیزی از آن را به ارث گذاشته اند.
در بین این دوازده نفر، دونام بسیار مشهور هم وجود دارد:
بیل گیتس؛ مؤسس شرکت معروف مایکروسافت، با ۸۹ میلیارد دلار ثروت .
مارکزاکربرگ؛ مالک شبکهٔ اجتماعی فیسبوک، با ۷۴ میلیارد دلارثروت.
گیتس در مصاحبه ای بیان داشت که مطمئن است چنین کاری به نفع فرزندانش خواهد بود. آنان باید با نبوغ و استعداد خودشان ثروت اندوزی کنند.
سخن آخر آن که عنوان این مطلب اشاره دارد به یکی از قبول شدگان در کنکور؛ او هنگام تکمیل برگه های ثبت نام در دانشگاه متوجه می شود خودکار به همراه ندارد.
به جای آن که در همان جا مشکل را حل کند، با «بابا» که در ساختمان دیگری حضور دارد تماس می گیرد و می گوید: «بابا، من خودکار میخوام!» بابا که از نوع والدين هلی کوپتری است فوراً برای او خودکار می آورد.
___________
نویسنده: فردین علیخواه (جامعه شناس)
اگر به بخش فرهنگ و هنر علاقه مندید. از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید:
_____________