به سوی شادمانی راهی نیست، شادمانی خود راه است!
بیشتر مردم تمایل دارند برای توجیح غم و ناشادمانی خود، اوضاع زندگی و از جمله فقر و بیماری را مسئول بدانند و به
این ترتیب از زیر بار مسئولیت احساسات خود شانه خالی میکنند.
مثلا بیماری یکی از نزدیکانشان را سبب اندوه خود میدانند .
فرض کنید یکی از اعضای خانواده شما بیمار باشد و شما از آن بی اطلاع باشید. آیا همچنان ناراحت و پریشان خواهید بود؟
مسلما اینطور نیست. بنابراین ناخوشی آنها موجب پریشانی شما نیست بلکه این احساس صرفا بستگی به استنباط شما از این قضیه دارد.
اگر با خود بیندیشید که بیماری مستقل از عقیده شما عمل میکند و ناراحتی شما چیزی را تغییر نمیدهد به آسانی
بر احساسات خود چیره خواهید شد.
اما اگربا خود بگویید: ((اوه، چقدر وحشتناک، نباید اینطور می شد. نمی بایست مادرم چنین ناخوش و درمانده می شد.))
پیام ناشادمانی را به سلسله اعصاب خود مخابره کرده اید و قطعا جلوه های آن نیز در اعمال و رفتارتان نمایان خواهد شد.
ناخوشی اعضای خانواده و یا دوستان قطعا چیز خوشایندی نیست. اما فراموش نکنید که شما مسئول احساسات و هیجانات خود هستید.
اشتباه بزرگ اغلب مردم آن است که برای شاد بودن و شادمان زیستن مدام به دنبال کسی یا چیزی میگردند.
حال آنکه منشأ شادمانی را باید در قلب و درون خود جست وجو کرد.
اگر به مسرت باطنی دست یابید، حتی اگر شرایط زندگی به میل و خواست شما نباشد، بازهم شادمان خواهید بود.
چندی است که کتاب های خود را برای افراد بانفوذ سراسر جهان ارسال میکنم.
همین هفتۀ گذشته چهار هزار جلد از آخرین کتابم را امضا کردم و با هزینه خودم برای سیاستمداران،
پزشکان و مسئولین آموزشی بسیاری از کشورها ارسال داشتم.
یکی از افرادی که این کتاب را دریافت داشت، کن کایز نویسنده ی کتاب های ((راهی به سوی هشیاری برتر)) ،
((روابط انسان آگاه)) و ((صد میمون)) بود. او آدمی بسیار نیک سیرت و خوش قلب و پارساست.
پس از دریافت کتاب، نامه ای برایم ارسال داشت و ضمن تشکر اظهار تمایل کرد که در فرصتی یکدیگر را ملاقات کنیم.
سرانجام روزی به دیدنش رفتم. توصیف ظاهر این مرد کار بسیار مشکلی است. او فلج کامل است.
میگفت در سال ۱۹۴۶ که در شهر میامی سکونت داشته، ناگهان سوزش شدیدی در پشت خود احساس میکند
تا به حدی که گویی کسی روی ستون فقراتش بنزین ریخته و آن را به آتش کشیده است.
از آن زمان به بعد فلج شده و روی صندلی چرخداری زندگی میکند. چندان که برای خوردن هر لقمه غذا نیازمند است
شخصی ناحیه گردنش را ماساژ دهد. با این وجود یک لحظه لبخند از لب برنمی دارد.
لبخندی که از یک شادمانی خالص، واقعی، زیبا و متبرک درونی حکایت میکند.
جالب توجه آنکه او، در حالیکه فاقد نیمی از بدن است، در کتابهایش از سلامت و بهداشت سخن میگوید.
آدمی اگر در باطن شاد و سرخوش باشد در ناگوارترین شرایط هم شادمانی خود را حفظ میکند اما اگر در درون غمگین و افسرده باشد،
شادترین موقعیت ها هم تغییری در روحیه او به وجود نمی آورد.
بیشتر مردم میکوشند تا تندرستی، شادابی، صلح وصفا، آرامش و تعادل را از دنیای خارج بستانند.
حال آنکه در شرایط واقعی این نظام درست به عکس عمل میکند. هرگاه در دنیای درون بر کنش خویش متمرکز و به بودن خود متصل شویم،
هر آنچه را که بخواهیم میتوانیم طلب کنیم و به دست آوریم.
اگر در جست وجوی عشق و محبت باشیم، شاهد خواهیم بود که مزورانه از چنگمان میگریزد.
اگر در تکاپوی به دست آوردن شادی و شادمانی باشیم، موذیانه از دستمان فرار میکند.
اما زمانی که به تندرستی، عشق و شادمانی در اعماق قلب و ذهن خود دست یابیم، دیگر راهی برای گریز ندارد.
آنگاه ناظر تغییرات شگفت انگیزی در زندگیمان خواهیم بود.
منبع: کتاب عظمت خود را دریابید اثر وین دایر
عالی بود ممنون بابت مطالب مفیدتون