هنر زندگی و مراقبه
نسخه طبيب
مردی بیمار میشود و برای درمان به نزد طبیب میرود. طبیب بعد از معاینه مقداری دارو برای او تجویز میکند. آن مرد به طبیب خودایمانی عظیم دارد.
بیمار به خانه باز میگردد و در اتاق مخصوص عباداتش، تصویری زیبا یا مجسمهای از آن طبیب میگذارد. بعد مینشیند و نسبت به آن تصویر یا مجسمه ادای احترام میکند: سه بار سجده میکند و گل و عود ارزانیاش میدارد. بعد نسخهای که طبیب برایش نوشته را بیرون آورده و با وقار بسیار میخواند: “دو قرص صبح، دو قرص بعدازظهر، دو قرص شب”!
همه روزها، همه عمر، همچنان به خواندن نسخه ادامه میدهد؛ گرچه ایمانی عظیم به طبیب دارد، اما نسخه کمکی به او نمیکند.
مرد میخواهد اطلاع بیشتری از آن نسخه به دست آورد بنابراین به نزد طبیب میشتابد و از او میپرسد: “شما چرا این نسخه را تجویز کردید؟ چه نفعی برای من دارد؟”
طبیب که مردی باهوش است میگوید: “خب، ببین، ناخوشی شما این است و علت اصلیاش هم آن است. اگر از دارویی که برایت نسخه کردهام استفاده کنی، علت ناخوشیات را از بین میبرد. وقتی علت برطرف شد، ناخوشی خود به خود از بین میرود”. مرد با خود میاندیشد که “شگفتا! طبیب من چه باهوش است! نسخههایش چقدر سودمند است”! و به خانه میرود و شروع به دعوا با همسایهها و آشنایانش میکند با این اصرار که: “دکتر من بهترین است! بقیۀ دکترها به درد نمیخورند! اما از این دعواها چه نفعی میبرد؟ ممکن است در تمام عمرش به دعوا کردن ادامه دهد، ولی باز این هم چاره کارش نیست. تنها با مصرف داروست که از بدبختی و ناخوشیاش خلاص میشود. فقط در آن صورت دارو به او کمک میکند.
هر شخص وارستهای به یک طبیب میماند. از سر مهر و شفقت، نسخهای به مردم میدهد که خود را از رنج رهایی بخشند. اگر مردم ایمانی کورکورانه به آن شخص پیدا کنند، نسخه را در حکم کتاب مقدس میگیرند و شروع به نزاع با دیگر مسلکها میکنند با این ادعا که تعلیمات بنیانگذار مذهبشان بهتر است؛ ولی به تعالیم آنان و عمل بدانها و به مصرف داروی تجویز شده برای رفع ناخوشی، اهمیت نمیدهند.
ایمان داشتن به طبیب زمانی مفید است که بیمار را ترغیب به دنبال کردن توصیههای او کند.
درک نحوه عمل دارو، اگر شخص را به مصرف دارو ترغیب کند، سودمند است.
اما بدون مصرف صحيح دارو، بیماری علاج نمیشود. باید خودتان دارو را مصرف کنید.
علت بلافصل
دنیای واقعی، هیچ شباهتی به دنیای قصههای جن و پری که در آن همه تا آخر عمر سعادتمندانه زندگی میکنند، ندارد. نمیتوانیم از این حقیقت، که زندگی، ناکامل، ناتمام و نارضایتمندانه است ـ یعنی حقیقت وجود رنج – اجتناب کنیم.
با قبول این واقعیت، چیزهای مهمی که باید بدانیم این است که آیا رنج، علتی دارد؟
و اگر دارد، آیا ممکن است آن علت را برطرف کرد تا رنج هم از بین برود؟ اگر رویدادهایی که باعث رنج ما هستند، صرفاً وقایع تصادفی باشند که ما نمیتوانیم هیچ کنترل یا نفوذی بر آنها داشته باشیم، پس ما فاقد قدرتیم و شاید از تلاش برای یافتن راه خلاصی از رنج دست بکشیم. یا اگر رنج ما از جانب موجودی که قادر مطلق است، به صورتی مستبدانه و مرموز القاء میشود، پس باید دريابيم که چگونه خشم این موجود را کاهش دهیم، طوری که دیگر رنجی بر ما تحمیل نکند.
بودا دریافت که رنج ما صرفاً ناشی از تصادف نیست.
عللی در پشت آن وجود دارد، همانطور که برای همۀ پدیدهها عللی موجود است. قانون علت و معلول یا “كامما”، علتى جهانی و بنیادین برای عالم وجود است. و این علل از کنترل ما خارج نیستند.
“كامما”
واژه “کامما” (یا به شکل آشناتر سانسکریت، آن، کارما)، در نظر عام به معنای “سرنوشت” است، بدبختانه، اشاره ضمنی این واژه درست برعکس آن چیزی است که بودا از واژه “کامما” منظور داشت. “سرنوشت” چیزی خارج از کنترل ما، مشیت الهی و آن چیزی است که از قبل برای هر یک ما مقدر شده است. اما “کامما”، در مفهوم لفظی به معنای “عمل” است. اعمال خود ما، علت همه تجربیات ما هستند. همه انسانها صاحب اعمال خود هستند، وارث اعمال خود هستند، از اعمالشان منشأ میگیرند، به اعمالشان وابستهاند و اعمالشان پناهگاه آنان است. هر اندازه اعمالشان پست یا شریف باشد، زندگیشان نیز چنان خواهد بود.
هرچه در زندگی با آن روبرو میشویم، نتیجه اعمال خود ماست. در نتیجه، هر یک از ما میتواند با مسلط شدن بر اعمال خود، بر سرنوشت خود مسلط شود و هر یک از ما مسئول اعمالی است که مایه رنجمان میشوند. هر یک از ما توانایی آن را داریم که با عمل خود به رنج خاتمه دهیم. بودا گفت:
شما ارباب خودتان هستید. آیندهتان را خودتان میسازید.
هر یک از ما به شخصی میماند که هرگز رانندگی نیاموخته و با چشم بسته پشت فرمان یک ماشین تندرو، در یک بزرگراه شلوغ نشسته است. بعید است که بدون اتفاقی ناگوار به مقصدش برسد. شاید چنین پندارد که او در حال راندن ماشین است اما در واقع این ماشین است که او را میراند. اگر میخواهد از تصادف اجتناب کند، – حال، رسیدن به مقصد به کنار – باید چشمبند را بردارد، یاد بگیرد که چطور آن ماشین را اداره کرد و هنگام خطر، به سریعترین وجه ممکن آن را کنترل کند بدینسان، ما باید نسبت به آنچه انجام میدهيم، آگاه باشیم و بعد بیاموزیم اعمالی را انجام دهیم که ما را به جایی که واقعاً میخواهیم، هدایت کنند.
سه نوع عمل
سه نوع عمل وجود دارد: جسمی، زبانی و ذهنی.
طبیعتاً ما بیشترین اهمیت را به اعمال جسمی میدهیم، در حد کمتر به اعمال زبانی و کمتر از همه به اعمال ذهنی.
نزد ما کتک زدن یک شخص عمل شدیدتری است تا به او دشنام دادن، و هر دوی اینها جدی تر از سوء نیت اظهار نشده نسبت به آن شخص، به نظر میرسند. مطمئناً این دیدگاهی مطابق با قوانین بشر در همه کشورهاست. اما طبق “دامما”، قانون طبیعت، عمل ذهنی مهمترین عمل است و یک عمل جسمی یا زبانی، کلاً اهمیت متفاوتی نسبت به نیت آن، به دست میآورد.
یک جراح چاقوی جراحیاش را برای انجام یک عمل زندگیبخش به کار میگیرد، اما عمل ناموفق از آب درمیآید و به مرگ بیمار میانجامد. همچنین یک قاتل خنجرش را برای زخم زدن و کشتن قربانیاش به کار میگیرد. از لحاظ جسمانی اعمال آنها مشابه است و نتیجهای یکسان دارد، اما از لحاظ ذهنی، این دو زمین تا آسمان از هم جدا هستند. جراح از روی دلسوزی عمل میکند و قاتل از روی نفرت. نتیجهای که هر کدام به دست میدهند کاملاً عمل ذهنیشان متفاوت خواهد بود.
بدین سان، در مورد زبان نیز، نیت بیشترین اهمیت را دارد. شخصی با همدورهاش دعوا میکند و به او دشنام میدهد و او را احمق میخواند. آن شخص از روی خشم سخن میگوید. همان شخص میبیند که کودکش در گل ولای مشغول بازی است و دلسوزانه او را احمق میخواند. او از روی محبت سخن میگوید. در هر دو مورد همان واژهها به کار رفته است، اما برای بیان وضعیتهای ذهنی واقعاً متضاد. پس نیت به کار رفته در سخن ماست که نتیجه را معلوم میکند.
گفتهها، کردارها و یا اثرات بیرونیشان، صرفاً نتیجه عمل ذهنی هستند. آنها را مطابق با ماهیت نیتی که ابراز میدارند، میتوان به درستی مورد قضاوت قرار داد. عمل ذهنی است که “کامما”ی واقعی محسوب میشود، یعنی علتی که نتیجهاش در آینده است. با درک این حقیقت، بودا گفت:
ذهن بر همهی پدیدهها تقدم دارد
ذهن بر همه چیز سایه میاندازد
همه چیز ساخته ذهن است.
اگر با ذهنی ناپاک
سخن گویید یا عمل کنید
آن گاه رنج به دنبال دارد
همان گونه که گاری به دنبال حیوان بارکش است.
اگر با ذهنی پاک
سخن گویید یا عمل کنید
آن گاه شادمانی به دنبال دارد
چون سایهای که هرگز از شما جدا نمیشود.
کتاب: هنر زندگی (مراقبه ویپاسانا)
نویسنده: ویلیام هارت
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.