فبک ۲۰- کامی شی بای

 در داستان فلسفی, داستانک

نویسنده: الهام زنجانیان (مربی و تسهیلگر)

فبک ۲۰- کامی شی بای

 

به نام آنکه فکرت آموخت

«ممکنه هر دفعه اونجوری که می‌خواستی پیش نره» 

_______

داستان آشنایی من با فبک_قسمت بیستم_

فلسفه برای کودکان و نوجوانان(فبک) و ابزار کمک آموزشی_ ۷  

________________

این قسمت «کامی شی بای»

کارت‌های کامی‌ شی‌ بای را که ازکیفم بیرون آوردم. بالاخره بچه‌ها ساکت شدند و چشمان کنجکاوشان برقی زد. اواخر دی ماه بود و از حادثۀ غم‌انگیز آتش‌سوزی کشتی سانچی کمتر از دو هفته می‌گذشت. از آن جا که دفتر ادارۀکشتیرانی تهران در نزدیکی مدرسه بود. برخی پرسنل این اداره فرزندان خود را در دبستان نزدیک به محل کارشان ثبت نام کرده‌بودند. از بخت تیره پدر یکی از کلاس اولی‌های مدرسۀ ما هم از مفقود شدگان بود.

آنیتای کوچولو و نازنین، پاک و بی‌گناه، همچون پری رقصان روی آب، مانند اسمش، بی‌قرار پدر بود. مدام بین نیمکت‌ها راه می‌رفت. جلو میز معلم می‌ایستاد. با گچ‌ها روی تخته نقاشی‌های خط‌خطی می‌کشید. کیفش را زیر صندلی‌اش خالی و وسایلش را همه جا پخش می‌کرد… او آسیمه‌سر بود و کلاس ناآرام.

گرچه مدیریت برای معلم‌ها و معاونت‌ها جلسه گذاشته‌بود و در مورد این وضعیت ناگوار توضیح‌های لازم داده شده‌‌بود. اما این غم بزرگ به حرف و کلام التیام نمی‌یافت و هر روز کار مربیان پایه در این کلاس دشوارتر می‌شد.

کارت های کامی‌ شی‌ بای را جلو بچه‌ها گرفتم و با شوق پرسیدم: « امروز داستانمون را به روش ژاپنی بخونیم…؟!» و نگاهم را خیلی سریع در کلاس گرداندم. از این که نگاهم به نگاه آنیتا تلاقی کند واهمه داشتم. می‌ترسیدم این ریزه میزۀ غمگینِ باهوش دلهره‌ام را از نگاهم بخواند و بار دیگر همه چیز خراب شود.

سارینا که پدرش سفیر یا تاجر، نمی‌دانم چه شغلی داشت؛ که زیاد سفر می‌رفتند؛ گفت: « خانم من ژاپن رفتم ولی قصه‌خوانی‌شون را ندیدم!»

کارت اول را از سمتی که تصویر مقابل بچه‌های کلاس باشد؛ بالا بردم و گفتم: «ژاپنی ها یه روش قصه‌گویی با کارت دارند؛ که به کامی‌ شی‌ بای معروفه!»

بچه‌ها خواستند واژۀ  کامی شی بای  را تکرار کنند؛ …کامی می شی شی با بای بای … و صدای خنده… !

آنیتا برگشت رو به کلاس و خیلی جدی گفت: « عه! کاری نداره که! کا… می… شی… بای! می‌خواهید براتون بخش کنم؟! … چهار بخش داره…!»

گفتم: « بله، درسته!» و ادامه دادم: « کلمۀ اول «کامی» Kami در زبان ژاپنی به معنای کاغذ، و کلمۀ دوم «شی‌بای» Shibai به معنای نمایش… پس روی هم می‌شه “قصه‌گویی به روش نمایش کاغذی“!»

تصویر کارت اول، که نقاشی یک کرم شبتاب سوار بر خانۀ رنگارنگ حلزونی بود؛ به بچه‌ها نشان دادم و پرسیدم: « به نظرتون اسم داستان امروز چیه؟!»

_ « کرم و حلزون خوشحال، کرم و دوستی حلزون، کرم تپل و تنبل سوارکار، و…» بچه‌ها برای عنوان کتاب، اسم پیشنهاد می‌دادند و کلاس شلوغ شده‌بود. کلافگی را در نگاه آنیتا کوچولو می‌دیدم. پس سریع گفتم: « خوب! بذارید داستان را براتون بخونم تا ببینیم آیا درست حدس زدیم یا نه؟!»

شیما گفت: « خانم ژاپنی‌ها هم اول داستان‌هاشون می‌گن “یکی بود یکی نبود”…؟» و زد زیر خنده! 

گفتم: « بهش فکر نکرده‌بودم! چه سوال خوبی! نظر خودت چیه؟ کسی نظری داره؟» 

سکوت!

خودش گفت: «احتمالاً با یه جمله‌ای شبیه این شروع میکنن… نمیدونم!»

بهار گفت: « شاید هم میگن: ” به نام خداوند رنگین کمان…» 

بچه‌های دیگه هم نظراتشون را گفتند. چون کسی دقیق نمی‌دانست؛ قرار شد تا هفته بعد همه به دنبال جواب این سوال  باشیم و هر کس هر اطلاعاتی پیدا کرد برای کلاس بیاورد.

کارت دوم را جلوی بچه‌ها گرفتم و از نوشتۀ پشتش خواندم: «یک روز کفشدوزک یک کتاب قصه پیدا کرد؛ کتاب روی سبزه‌ها افتاده بود. روی جلد کتاب نقاشی یک کرم شبتاب را کشیده و زیر آن نوشته بودند” ماه کوچک سبزه‌زار”…

رها گفت: « اسم کتاب حیوانات جنگل را می‌دونیم… اسم کتاب خودمون چی شد پس؟!…»

بغل دستیش گفت: «حالا صبر کن معلوم می‌شه!»

گفتم: « بله، حوصله کنید… بذارید ادامه‌اش را بخونم؛ خودتون متوجه می‌شید..!» و همزمان کارت سوم را بالا بردم و داستان را از نوشتۀ پشت کارت خواندم. یکی دو کارت بیشتر نخوانده‌بودم که متوجه شدم؛ آنیتا کوچولوی ما دیگر پاک حوصله‌اش سر رفته و خیز برداشته‌است که ازجایش بلند شود و در کلاس راه برود.

در حالی که داستان را می‌خواندم روی میز هر کدام از بچه‌ها یک برگ کاغذ سفید گذاشتم و گفتم:

همینطور که من داستان می‌خونم می‌تونید هم گوش بدید هم کرم شبتاب و پینه دوز و … را نقاشی کنید!»

کلاس یک کم به تکاپو افتاد و یواش مداد رنگی‌ها کنار کاغذ قرار گرفت و دست به کار شدند. چون هنوز آنیتا خیره به تخته نگاه می‌کرد  و یک پایش را تند تند تکان می‌داد؛ آرام کنارش رفتم و مداد زرد را به دستش دادم و گفتم: «دوست داری کرم شبتاب بکشی؟!» و کارت بعدی را گرفتم جلوی بچه‌ها…

داستان تقریبا از نیمه گذشته بود و همه مشغول کار بودند که ناگهان گرمپ؛ کیف آنیتا افتاد روی زمین… تا بچه‌ها خواستند شروع به شکایت کنند؛ «که آنیتا همش حواسمون را پرت می‌کنه وکیفش مدام می‌افته و…» دستم را گذاشتم جلوی لب‌هام به علامت سکوت و کیف را  برداشتم و به کمک بغل دستی‌های آنیتا وسایلش را جمع کردیم و برای این که حواس‌ها به داستان برگردد؛ گفتم: « خوب کی می‌تونه تا اینجای داستان را سریع برامون بگه که قصه به کجا رسید…؟» 

راشین مثل همیشه داوطلب شد: «… یه کرم‌شبتاب ناراحت بود و همش می‌گفت، تا وقتی ماه اون بالاست و همه جا را روشن می‌کنه من به چه دردی می‌خورم؟ نور من کمه…  تا اینکه یه شب که ماه نبود؛ یه حلزون دید که گم شده بود و…»

تشکر کردم و کارت بعد را بالا گرفتم و گفتم: «بچه‌ها نگاه کنید؛ چه اتفاقی افتاده؟ کرم شبتاب  را ببینید… داره راه را برای حلزون گمشده روشن می‌کنه…»

آنیتا از جایش بلند شد. مدتی بی‌حرکت، بی‌صدا، مانند مجسمه ایستاد. به طرفش رفتم. یک لحظه سکوت و بعد خودش را در بغلم انداخت و هق هق گریه کرد.

سنگ صبوری را می‌مانست که از بار غم یک‌جا بترکد.  

ریحانه تلافی جویانه گفت: « خوب که ما گریه آنیتا خانم را دیدیم! گریۀ همه را در می‌آره؛ کسی هم تا حالا یه بار اشکش را ندیده!» _خوب می‌دانستم که گریه برای دردهای کوچک درمان است؛ نه غم‌های بزرگ!_

همه کلاس با هم گفتند: «هیس! هیچی نگو!…»

بغل دستی آنیتا، به زمزمه گفت: « آخه خانم، پدرش تو سانچی بوده و گم شده!»

دستپاچه شده‌ بودم. شرایط غریبی بود. آنیتا در آغوشم گریه‌کنان، نگاه یک کلاس به من، و خودم در آستانه فروپاشی!… برای این که حرفی زده باشم گفتم: « پیدا می‌شه، پیدا می‌شه!»

رها با صدای بلند گفت: « فهمیدم اسم قصۀ ما چیه!… “ماه کوچک دریا” !»

 

۷ آذر ۱۴۰۱

______________________________

پاورقی

 

[۱] از ترانه “بارون اومد و یادم داد” علیرضا طلیسچی

https://musico.ir/download/%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B7%D9%84%DB%8C%D8%B3%DA%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%86-%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AF-%D9%88-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%AF/

 

۲ کامی‌شی‌بای یا «کارت‌های تصویری قصه‌گویی»، گونه‌ای از قصه‌گویی دیداری است که از دهه‌ی ١٩٣٠ در ژاپن رواج یافت. امروزه نویسندگان و تصویرگرانی در سراسر جهان به کار طراحی و تولید کامی‌شی‌بای مشغولند و کودکان بسیاری در ژاپن و دیگر کشورها از این گونه‌ی ادبی-تصویری لذت می‌برند.

اطلاعات بیشتر

https://ketabak.org/content/14591-%E2%80%8B%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%E2%80%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%8C-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA

 

 

۳ حادثهٔ کشتی نفتکش سانچی، حادثهٔ تصادف ۲ کشتی در آب‌های چین بود.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87_%D9%86%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%DA%A9%D8%B4_%D8%B3%D8%A7%D9%86%DA%86%DB%8C

 

۴قصه‌ی کرم شب تاب نویسنده: محمدرضا شمس تصویرگر: راشین خیریه ناشر: انتشارات مدرسه قصه گو: مریم غدیری قصه گویی: با روش «کامی شی بای» یا «کارت‌های تصویری قصه‌گویی»

برگرفته از کانال تلگرام شورای کتاب کودک

https://t.me/shorayeketabekoodak

 

________________________

واژه‌های کلیدی

کامی‌شی‌بای، کا می شی بای، کامی شی‌بای، کامیشیبای، روز جهانی کامی شی بای، قصه‌گویی با کارت، قصه‌گویی ژاپنی، داستان‌گویی، داستان‌گویی خلاق، قصه‌گویی خلاق، ادبیات کودک و نوجوان، محمدرضا شمس، مریم غدیری، محرک بحث فبک، کشتی سانچی، سانچی، کلاس اولی‌ها، ابزار کمک آموزشی، سوگ وکودکان، مواجه با سوگ در کودکان، سوگواری کودکان، تجربه زیسته، طرح درس

 


اگر به این بخش علاقه مندید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید. 

 

Maahkhatoon97 

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt