فبک ۱۸- همیار کوچک
نویسنده: الهام زنجانیان (مربی و تسهیلگر)
به نام آنکه فکرت آموخت
در دوران کودکی و نوجوانی ما رادیو تلویزیون نبود ! بعضیها ممکن است بگویند این که بد بود. اما من میگویم که نه! خیلی هم خوب بود! گرامافون مامان را روشن میکردیم. موسیقی گوش میکردیم، آن نوع موسیقی را که دلمان میخواست. کتاب های کتابخانه را پایین میآوردیم و تصویرهایش را تماشا میکردیم…. چقدر خوب بود که در آن زمان رادیو و تلویزیون نبود!
وقتی برنامههای رادیو تلویزیون را نگاه میکنم و میبینم که بچههای امروز چگونه سرگرم میشوند دلم برایشان میسوزد! کباب میشود! به ندرت چیزی قابل دیدن است. خبرهای دنیای امروز که اصلاً خوشحال کننده نیستند.
فکر میکنم من و همسالانم سلامتیمان را مدیون نبودن رادیو تلویزیون هستیم.
(توران میرهادی[۱])
__________
_داستان آشنایی من با فبک(قسمت هجدهم)-همیار کوچک
_فلسفه برای کودکان و نوجوانان(فبک)، فرصتی برای تمرین “اعتماد کردن به فرزندانمان”
_بهترین مکان برای برگزاری جلسات و حلقههای فلسفه برای کودکان و نوجوانان(فبک)، در مکان کتابخانۀ مدرسه است.
_تجربه زیسته، به مناسبت۲۴ آبان روز کتاب و کتابخوانی[۲]
______________________
این قسمت:
“همیار کوچک(ایدههایی برای تشویق کتاب و کتابخوانی)”
در سالهای کاریام مدتی علاوه بر تدریس و مربیگری، مسئول کتابخانۀ مدرسه هم بودم. تجربۀ مدیریت شورایی را از خاطرات خانم توران میرهادی در مدرسه فرهاد به خاطر داشتم. در کارگاههای فبک هم با بچهها ارتباط خوبی داشتم. پس تصمیم گرفتم که کار کتابخانه را با رویکرد فبک پیش ببرم.
کتاب را به دستش دادم و گفتم: « میتونه یک هفته دستت بمونه!»
کتاب در دست، همینطور من را نگاه میکرد. گفتم: « چرا ایستادی؟ برو دیگه!»
گفت: « همین؟!»
گفتم: « همین دیگه؛ میخوای نیاری؟! کمه؟ میخوای دو هفته دستت بمونه؟»
گفت: « نه! نه!… آخه همیشه ازمون خلاصه نویسی میخواستن؛ خلاصه نویسی کتابی که خونده میشه اجباریه؛ شما خلاصهنویسی ازمون نمیخواهید؟!»
میدانستم که بچهها از خلاصه نویسی کتاب خوششان نمیآید. تمام هدفم جذب کردن بود. پس برای شروع از خلاصه نویسی چشمپوشی کردهبودم.
گفتم: « من نمیخوام؛ ولی اگه خودت میخوای بنویس!»
خنده روی لبانش نشست و گفت: « نه! خیلی ممنون! معلومه که نمیخوام! از خلاصه نویسی کتاب خوشم نمیآد! اصلاً هیچ کدوم از بچهها خوششون نمیآد!»
گفتم: « پس راحت باش! کتاب رو بخون و لذتش رو ببر!»
تشکری کرد و با خوشحالی از کتابخانه خارج شد.
در روز موعود، بعد از یک هفته، برای تحویل کتاب به کتابخانه آمدهبود؛
ولی من در دفتر مدرسه نشستهبودم. پس به سراغم آمد که مرا به کتابخانه ببرد تا کتاب را تحویل دهد و کتاب دیگری امانت بگیرد. گفتم: « من جلسه دارم.»
گفت: «آخه من یه کتاب دیدم که اگه الآن نگیرم یکی دیگه میگیره و من باید یه هفته دیگه منتظر بمونم!»
گفتم: « مدیریت برای این زمان جلسه گذاشته و متاسفانه ساعتها تداخل کردهاست!»
شاکی گفت: «آخه…!»
گفتم: « پیشنهادی داری؟»
جا خورد. خیلی زود خودش را جمع و جور کرد و گفت:« بله، خودم از خودم کتاب را تحویل بگیرم و به خودم یه کتاب امانت بدم!»
گفتم: « باشه!»
چشمهایش گرد شد. گفت: «واقعاً… قبول کردید؟!»
گفتم: « بله، لطفاً امروز به جای من کتابدار باش!…یعنی زنگ تفریحت میره!»
بال درآورد و دو پله یکی رفت به سمت کتابخانه؛ در راه شنیدم که گفت: «اشکال نداره! موندن تو کتابخونه خودش تفریحه!»
بعد از مدتی که جلسه تمام شد؛ رفتم سری به کتابخانه بزنم. دیدم چقدر کتابخانه مرتب شده است. کتابهای بچهها را تحویل گرفته و در قفسهها قرارداده بود. دفتر امانات نوشتهشده و تاریخها دقیق مقابل اسامی درج شدهبودند.
تشکر کردم و گفتم: « ممنون برای کمک امروز!»
لبخندی از روی رضایت و غرور بر روی لبانش نقش بست.
زنگ که خورد؛ موقع خروج از کتابخانه گفت: « من ایدههایی برای تشویق بچهها به کتاب خواندن دارم!»
با تعجب گفتم: « ایده؟! … چه ایدهای؟!…»
گفت: « الان زنگ خورده؛ دیرم میشود؛ اگر من را همیار کتابخانه کنید؛ بعداً براتون توضیح میدم!»
مشتاق پرسیدم: « یعنی جوری به خواندن تشویقشان میکنی که خودشون با علاقه خلاصه کتاب بنویسند؟!»
چشمانش را چرخی داد و نگاهش را از روی کل قفسهها گذراند و گفت: «حالا! …پشیمون نمیشید!»
تا دم در کتابخانه همراهیاش کردم. دستم را پیش کشیدم و دست دادیم و گفتم: « تا فردا همین موقع، همکار جان!» و چشمکی زدم!
آبان ۱۴۰۱
_____________________
فعالیت مرتبط با داستانک” همیار کوچک”
_در گروه یا در منزل داستانک بالا را با کودک خود اجرا کنید؛ شما در نقش مربی و کودک در نقش دانشآموز. سپس دربارۀ نحوۀ برخورد و صحبتهایشان گفتگو کنید. اگر شما بودید؛ چگونه برخورد میکردید؟!
_آیا تجربۀ “مدیریت شورایی” در کلاس یا در منزلتان داشتهاید؟!
_آیا میتوانید تجربۀ خود را بنویسید و نقاط مثبت و منفی آن مورد نقد قرار دهید؟
_دربارۀهفتۀ کتاب و روز کتاب و کتابخوانی در گروه گفتگو کنید. آیا دلیل این نام گذاری را میدانید؟
_از هریک از افراد بخواهید آخرین کتاب، یا بهترین کتاب، و یا جالبترین کتابی را که مطالعه کردهاست به دوستان خود معرفی کند.
_به عنوان موضوع پژوهش، فعالیت در منزل از کودکان بخواهید؛ درباره بخشهای مختلف کتاب، مراحل چاپ، نشر، و پخش کتاب تحقیق و جستجو کنند.
_نظرتان درباره مطالعه به صورت مجازی، کتابهای صوتی و اپلیکیشنهای کتاب مانند فیدیبو، طاقچه، و… چیست؟ دربارۀ تفاوت مطالعۀ کتابهای کاغذی و مطالعۀ مجازی گفتگو کنید. نقاط مثبت و منفی هر یک را روی کاغذ بیاورید و تجربیات خود را با دوستانتان به اشتراک بگذارید؟
_آیا در گروههای کتابخوانی تا به حال شرکت کردهاید؟ اگر شرکت کردهاید؛ تجربیات خود را با هم گروههای خود به اشتراک بگذارید.
_آیا میدانید سایت ماه خاتون هم گروههای کتابخوانی دارد ؟
__________________________________
پاورقی
[۱] سیده توران میرهادی (خمارلو) (۱۳۰۶–۱۸ آبان ۱۳۹۵) استاد ادبیات کودکان، نویسنده و متخصص آموزش و پرورش یکی از شخصیتهای برجسته فرهنگی است که بیش از شصت سال در گستره آموزش و پرورش، فرهنگ کودکی و ادبیات کودکان کوشیده و در این روند یکی از چهرههای تأثیرگذار سده کنونی ایران بوده است. در این راه او به همراه همسر و همراهش محسن خمارلو به مدت ۲۵ سال مجتمع آموزشی تجربی فرهاد یا مدرسه فرهاد را از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹ اداره کرد. این مجتمع یکی از آموزشگاههای تجربی و الگوواره ایران بود که هدفها و کارکردهای آموزش و پرورش مدرن در آن تجربه و ارزیابی میشد. همچنین او یکی از بنیانگذاران شورای کتاب کودک است و از سال ۱۳۵۸ تا کنون سرپرستی تدوین و تألیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را نیز برعهده داشته است. خانم میرهادی در پی سکته مغزی در شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان بستری شد. وی در ۱۸ آبانماه ۱۳۹۵ در سن ۸۹ سالگی، درگذشت.
صفحه تلگرامی مامان توران
[۲] نامگذاری روز کتاب و کتاب خوانی
در سال ۱۳۷۲ خورشیدی ۲۴ آبان به عنوان روز کتاب و کتابخوانی تعیین شد. این روز، یکی از روزهای هفته کتاب نیز هست.
اگر به این بخش علاقهمند هستید، از مقاله بعدی فبک نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.
کلید واژهها
کتاب، کتابخوانی، ترویج کتاب و کتابخوانی، به کودکانمان اعتماد کنیم، به فرزندانمان اعتماد کنیم، فلسفه برای کودکان و نوجوانان، فبک، یادگیری مشارکتی، مدیریت شورایی، توران میرهادی، خمارلو، مدرسه فرهاد، تجربه زیسته، طرح بحث، طرح درس