زنان خردمند نغمه افسردگی سر نمیدهند.(۱۳)
اندیشههای من ،بهترین دوستانم هستند.
من عادت دارم که از اندیشه هایم بترسم زیرا مرا ناراحت میکنند. من فکر میکنم که کنترلی بر اندیشۀ خویش ندارم پس آموخته ام که افکارم در حال خلق تجربه هایم بوده و من میتوانستم هر اندیشه ای را که میخواهم در حیطه فکر خود راه دهم.
بنابراین یاد گرفتم که بر اندیشه هایم کنترل داشته و با آنها در مسیر تغییر زندگی ام به سوی بهتر شدن که من میخواهم و آنها میروند مهربان باشم.
اکنون میدانم که فکرکننده ای هستم که اندیشه های خود را انتخاب میکنم. اندیشه هایی را که برای فکر کردن بر میگزینم، شکلی از زندگی ام هستند.
حال اگر یک اَندیشه منفی به وجود آمد، میگذارم مانند ابری در یک روز تابستانی از مقابلم بگذرند.
من میخواهم اندیشه ها از رنجش شرم و گناه رها شوند. من دوست دارم که به اَندیشه هایی از عشق و آشتی و لذت فکر کرده و بیندیشم که چگونه میتوانم به بهبود هر چه بیشتر این سیاره کمک کنم.
اندیشههای من دوستان من شده اند و من از فکر کردن به آنها لذت میبرم.
اندیشه ها ،نقش زندگی ام را میبافند.
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
من با پیامهای عاشقانه اندیشه ناخود آگاهم را کنترل میکنم.
اَندیشه ناخودآگاه من مخزنی از اطلاعات است. به هر چه فکر کنم یا هر چه بگویم، در خود ثبت میکند اگر اطلاعات منفی بدهم، منفی خواهم گرفت و اگر ورودی آن مثبت باشد قطعاً خروجي مثبت هم خواهم داشت.پس باید آن را آگاهانه با پیامهای مثبت عاشقانه و متعالی تغذیه کنم تا برایم اتفاقات سودمند و مفیدی تولید نماید. اکنون خود را از هر اَندیشه هدف یا اعتقادی که مرا محدود میکند خلاص میکنم من اندیشه ناخودآگاهم را با اعتقادات جدیدی که عجیب ترین موفقترین و لذتبخش ترین وقایع را در زندگی ام می آفریند تغییر میدهم.
من ، با اندیشه ناخودآگاهم، آگاهانه ارتباط برقرار میکنم.
_______
منبع: کتاب زنان خردمند نغمه افسردگی سر نمیدهند.
نویسنده: لوئیز هی
________
•زنان خردمند نغمه افسردگی سر نمیدهند.(۱۲)