اجازه بدیم کودکان،کودکی کنند: کتاب فرزندم رو بستم. جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدتِ عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مدادهاش رو یکی یکی گذاشتم سر جاش. کنارش نشستم، بغلش کردم. بوسیدمش. سرش رو [...]
سالها پیش دختری در یک کلبه محقّر دور از شهر و در یک خانواده فقیر به دنیا آمد. زایمان زودتر از زمان مقرر انجام شد و او نوزاد زودرس، ضعیف و شکننده ای بود، همه شک داشتند که زنده بماند. وقتی ۴ ساله [...]