پپو و بنز قرمز پدر بزرگ

تابستان سال ۱۳۵۴ پر از اتفاق بود و ماجراها تمامی نداشت. بعد از کمپ تابستانی، تازه سفر اصلی زمینی ما با ماشین بنز جدید پدر بزرگم آغاز شد. در ادامه این سفر پر ماجرا قرار بود آن سال پدرم از آلمان یک [...]

کودکی پر قصه

از زمانیکه به خاطر دارم؛ زندگی‌ام  با کتاب، فیلم و موسیقی آمیخته بود … قصه‌هایی که برایم تعریف می‌شد؛ مرا می‌برد به دنیای آلیس، ماهی سیاه کوچولو ، رستم و سهراب، پریای خط خطی… و من [...]

تولد یک قاصدک

وقتی به دنیا اومدم اسم نداشتم! مامانم فکر می کرد من پسر میشم و فقط به اسم پسر فکر کرده بود، چون عاشق نیما و اشعارش بود می خواست اسم منو بذاره نیما ولی حالا دختری به دنیا اومده بود و اسم نداشت! [...]