کافه ایی به نام چرا؟
جلسه کتابخوانی سرای محله دروس
جلسات کتابخوانی ما هر دو هفته یک بار روزهای دوشنبه در سرای محله دروس برگزار می شود. دومین کتابی که مورد بحث و بررسی قرار گرفت کافه ایی به نام چرا؟ نام دارد
کتاب کافه ای به نام چرا، ذهن شما را درگیر سه سوال اساسی و کلیدی می کند و باید خیلی فکر کنید تا به جواب برسید.
سه سوال اصلی کتاب
- چرا اینجا هستید؟
- آیا از مرگ میترسید؟
- آیا راضی هستید؟
مشکل ما انسان ها در این دوره این است که انتظار موعد نامعلوم آینده را می کشیم
که بتوانیم از کار فعلی خودمان دست بکشیم و به کار مورد علاقه مان بپردازیم.
روایتی بسیار ساده از کتاب
جان مردی شتابزده است که برای یک هفته مرخصی گرفته است تا به تعطیلات برود ولی به دلیل راه بندان و ترافیک مجبور می شود که مسیرش را عوض کند
و وارده جاده ایی می شود که برایش ناشناخته است و این سردرگمی و پیدا نکردن مسیر او را کلافه می کند تا بلاخره در وسط ناکجا آباد نوری توجه او را جلب می کند
و به سمت نور می رود، در نهایت متوجه می شود به کافه ایی رسیده است!!!
این کافه فضای استثنایی و اسرارآمیزی دارد و حال و هوای رستوران های کوچک قدیمی را یادآور میشود.
عجیب ترین اتفاق زمانی است که گارسون برای او منوی غذا را می آورد و او با سه سوال کلیدی مواجه می شود.
به نظر من تمام نقطه قوت این کتاب مطرح کردن سوالهایی است که ما کم و بیش با آنها در طول زندگیمان مواجه میشویم ،
اما با بی اعتنایی کامل از کنارش رد میشویم و اغلب آنها را بدون پاسخ رها میکنیم…
سوالهایی که برای یافتن پاسخ آنها شاید روزها و ماهها باید اندیشید.
و به راستی..
- چرا اینجا هستید؟
- آیا از مرگ میترسید؟
- آیا راضی هستید؟
برای اولین بار است که در منوی رستوران چنین سوالاتی مطرح می شود، این سوالات برای جان تازگی دارد و او را به فکر فرو می برد سفری به اعماق درون برای او آغاز می شود.
جان در رستوران با کیسی، مایک و آنا آشنا میشود و در مورد سوالات مطرح شده با آن ها صحبت می کند
در وحله اول به نظر جان اینطور می رسد که همه چیز شبیه یک شوخی است!! ولی بعد متوجه می شود که سردرگمی او درباره سوالات منو واقعی است و همه آدم ها در طول زندگی اشان
جسته و گریخته این سوال ها را از خودشان می پرسند و تعداد کمی هستند که به جواب نهایی می رسند، برای جواب باید درون خودت را جستجو کنی در حالی که دنیای امروز آدم ها را چنان با تبلیغات بمباران می کند که خیلی ها قبل از رسیدن به جواب و درون نگری ، فرصت را از دست می دهند و ناقوس ها برایشان نواخته می شود.
در جایی از کتاب یکی از شخصیتهای کافه چرا؟ در مورد ترس از مرگ به جان میگوید:
این طور نیست که اغلب مردم هر روز هوشیارانه راجع به مرگ فکر کنند.
اما به طور ناخودآگاه میدانند که با گذشت هر روز، یک روز از فرصت انجام دادن کارهایی که میخواهند در زندگی بکنند، کاسته میشود.
بنابراین از روزی میترسند که بالاخره فرا میرسد و فرصت را از چنگشان در میآورد. ترس آنها از روز است، روز مرگ.
یکی از شخصیتهای کافه به نام کیسی میگوید:
گاهی اوقات بهتر است با دیدی متفاوت به قضایا نگاه کنیم.
هدف از برگزاری جلسات کتابخوانی در سرای محله
حدود دو سالی هست که در جلسات کتابخوانی شرکت می کنم و متوجه شدم در این جلسات است که افراد کم کم پرده از اسرار وجود خودشان بر می دارند و سفر زیبایی را به درون خودشان تجربه می کنند و انسان هایی که از این جلسات بیرون می آیند دیگر مثل قبل نیستند، صبورند، بشاشند، امید به زندگی اشان خیلی بالا می رود، دوستی هایشان جنس خاص خودش را دارد …جنسی از صداقت …صداقتی که مدت هاست به دلیل نقاب هایشان و همرنگ جماعت شدن آن را کنار گذاشتند …
ولی به ناگه اتفاقی در درون افراد رخ می دهد که باعث می شود کم کم نقاب ها را بردارند و شروع به شناختن خود واقعی شان کنند و دقیقا زندگی از همان روز آغاز می شود وقتی که با خودت آشتی میکنی و خودت را هر طور که هستی می پذیری…
بلند، کوتاه
کم مو، پرمو
دماغ عقابی، دماغ قلمی
چشم رنگی روشن، چشم تیره
چاق، لاغر
…..
همه تصوراتی که ما از خودمان برای مقایسه کردن داریم تصاویری است که اجتماع به ما داده است و البته تاثیر تبلیغات را هم نباید نادیده گرفت.
با خواندن کتاب خوب کافه ایی به نام چرا متوجه همه این نکات بسیار مهم خواهید شد.
جلسات کتابخوانی ما هر دوهفته یک بار در سرای محله دروس برگزار می شود
کتاب بعدی که مورد خوانش قرار می گیرد سطل شما چقدر پر است نام دارد.
گردآوری: پریسا مشکین پوش
با سپاس فراوان