کتاب چرا ادبیات اثر برجسته دیگری از ماریو بارگاس یوسا است که از متن انگلیسی با فارسی ترجمه شده است. در این کتاب که بخش اول آن درباره اهمیت ادبیات است، یوسا به این پرسش پاسخ میدهد که واقعا «چرا ادبیات؟» چرا خواندن رمان و داستان تا این اندازه اهمیت دارد و همه بزرگان آن را توصیه میکنند؟ برای یافتن جواب این سوالات با ماهخاتون همراه باشید.
ادبیات، عشق، تمنا و رابطه جنسی را عرصهای برای آفرینش هنری کرده است. در غیاب ادبیات، اروتیسم وجود نمیداشت. عشق و لذت و سرخوشی بیمایه میشد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصل خیالپردازی ادبی است بیبهره میماند. براستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بیسوادی که سریالهای بیمایه تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر میدانند و بیشتر لذت میبرند.
در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات میشود نخواهد بود، و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.
از جمله دیگر آثار ماریو بارگاس یوسا میتوان به جنگ آخر زمان – گفتگو در کاتدرال – سور بز و مرگ در آند اشاره کرد. معرفی کتاب سور بز را نیز میتوانید در کافهبوک مطالعه کنید. شاهکاری که آن را جزء کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار دادهایم.
این کتاب، که عنوان آن از مقاله نخست کتاب گرفته شده است، شامل دو مقاله، یک سخنرانی و یک مصاحبه با ماریو بارگاس یوسا است که عنوانهای آن چنین است: چرا ادبیات / فرهنگ آزادی / امریکای لاتین: افسانه – واقعیت / سرخوشی و کمال.
بخش اول کتاب تکاندهندهترین و آگاهیبخشترین بخش آن است.
چرا ادبیات یک مقاله درجه یک و سطح بالا است که ماریو بارگاس یوسا در آن به اهمیت خواندن ادبیات و رمان اشاره میکند و همچنین به مشکلات ناشی از نخواندن و جامعهای که در آن ادبیات جایگاهی ندارد پرداخته است. به اعتقاد یوسا، ادبیات جزء ضروریترین و مهمترین فعالیتهای ذهنی آدمی است. فعالیتی که از جنبههای مختلف به فرد و در مقیاس بزرگتر به جامعه کمک میکند. او به بهترین شکل ممکن و با دلایل قانعکننده این تصور اشتباه را که ادبیات را نوعی وقتگذرانی تجملی میدانند، رد میکند.
بهانههایی که در برابر خواندن ادبیات میآوریم، مانند اینکه وقت ندارم و باید کار کنم، حوصله خواندن داستان ندارم، وقت انجام کار تجملی که غیر ضروری هم است ندارم و غیره، از نظر یوسا به شدت محکوم است و در همین مقاله کوتاه میبینیم که این افراد تا چه حد اشتباه میکنند.
بخش دوم کتاب سخنرانی یوسا در سال ۲۰۰۰ در سلسله برنامههای بانک توسعه کشورهای امریکایی است که در آن درباره فرهنگ و هجوم فرهنگی صحبت میکند. بخش سوم نیز درباره آمریکای لاتین است. این دو بخش از کتاب تا حدودی شبیه به هم و از جمله دغدغههای یوسا هستند. میدانیم که یوسا در اغلب رمانهای خود به حوادث مختلف در کشورهای لاتین پرداخته است. به عنوان مثال در کتاب سور بز به دیکتاتوری در کشور دومینیکن پرداخته است.
بخش آخر کتاب که گفتگوی دو نفر با یوسا است قسمت عمده کتاب را شامل میشود. در این مصاحبه یوسا بازهم به اهمیت ادبیات اشاره میکند و علاوه بر دنیای جواب دادن سوالهای کلی در این باره، به سوالهایی درباره کتابهایش و اینکه چطور نویسنده شد پاسخ میدهد. پس از بخش اول کتاب، اطلاعات این قسمت نیز به خواننده آگاهی خوبی میدهد.
یوسا و همه علاقهمندان ادبیات بر این باورند که جامعه مدرن و دموکراتیک با شهروندانی آزاد، بدون مطالعه و خواندن ادبیات حاصل نمیشود.
در واقع ادبیات نقطه مشترکی بین ادیان و نژادها و سیاستها و باورهای اجتماعی مختلف است. هیچچیز بهتر از ادبیات نشاندهنده این تفاوتهای قومی و فرهنگی نیست. و به نقل از یوسا در این کتاب جامعهای که ادبیات مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مهمترین ابزار ارتباطی آن یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر و وضوح کمتر بیان میکند. جامعه بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کر و لالها دچار زبانپریشی است و به سبب زبان ناپخته و ابتداییاش مشکلات عظیم در برقراری ارتباط خواهد داشت.
درباره تکتک جملات و پاراگرافهای مقاله چرا ادبیات میتوان صحبت کرد و موضوعات آن را بررسی داد و پیشنهاد میکنیم که این کتاب را حتما مطالعه کنید. در واقع ما هم به سهم خود، برای نشان دادن جدی بودن و اهمیت این کتاب، آن را جزء کتابهای پیشنهادی کافهبوک قرار دادهایم و خواندن آن را به همه توصیه میکنیم. حال اگر شما کسی هستید که مدام از شما پرسیده میشود:
چرا رمان میخوانی و مثلا کتابهای موفقیت نمیخوانی؟ چرا اینقدر به داستان و رمان علاقه داری؟
چرا ادبیات می خوانیم؟
بورخس همیشه از این پرسش که “فایدهی ادبیات چیست؟” برآشفته میشد. او این پرسش را ابلهانه میشمرد و در پاسخ آن میگفت “هیچ کس نمیپرسد فایدهی آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست.” اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آنها، زندگی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوهزا میشود، آیا جستجوی توجیه عملی برای آنها کوتهفکری نیست؟ * ادبیات، عشق و تمنّا و رابطهی جنسی را عرصهای برای آفرینش هنری کرده است. در غیابِ ادبیات اروتیسم وجود نمیداشت. عشق و لذت و سرخوشی بیمایه میشد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصلِ خیالپردازی ادبی است بیبهره میماند. براستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بیسوادی که سریالهای بیمایهی تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر میدانند و بیشتر لذت میبرند.
در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایهی ارضای حیوانات میشود نخواهد بود، و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. *
ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید.
ادبیات خوراکِ جانهای ناخرسند و عاصی است، زبانِ رسای ناسازگاران و پناهگاهِ کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه میآورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنارِ روسینانته ( اسب مشهور دن کیشوت) زار و نزار و دوش به دوشِ شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشتِ نهنگ همراه با ناخدا اهب، ( شخصیت اول رمان موبی دیک) سرکشیدن جامِ ارسنیک با مادام بوواری، این همه راههایی است که ما ابداع کردهایم تا خود را از خطاها و تحمیلاتِ این زندگیِ ناعادلانه خلاص کنیم، زندگی یی که ما را وا میدارد همیشه همان باشیم که هستیم، حال آنکه ما میخواهیم بسیاری آدمهای متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایی را که بر ما چیرهاند پاسخ گوییم.
* یکی از اثراتِ سودمند ادبیات در سطحِ زبان تحقق مییابد. جامعهای که ادبیاتِ مکتوب ندارد، در قیاس با جامعهای که مهمترین ابزار ارتباطیِ آن، یعنی کلمات، در متون ادبی پرورده شده و تکامل یافته، حرفهایش را با دقت کمتر، و غنای کمتر و وضوحِ کمتر بیان میکند. جامعهای بیخبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، همچون جامعهای از کرولالها دچارِ زبانپریشی است و به سببِ زبانِ ناپخته و ابتداییاش مشکلاتِ عظیم در برقراریِ ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق میکند. آدمی که نمیخواند، یا کم میخوانَد یا فقط پرت و پلا میخواند، بیگمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف میزند اما اندک میگوید، زیرا واژگانش برای بیانِ آنچه در دل دارد بسنده نیست.
دنیای بدون ادبیات، دنیای بیتمدن٬ بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شرِ عشق، این کابوسی که برای شما تصویر میکنم، مهمترین خصلتش، سازگاری و تن دادنِ انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایی مطلقاً حیوانی است. غرایزِ اصلی تعیین کنندهی رفتارِ روزانه میشوند و ویژگیِ عمدهی این زندگی مبارزه در راه بقا، ترس از ناشناختهها و ارضای نیازهای مادی است. جایی برای روح باقی نمیماند. در این دنیا یکنواختیِ خردکنندهی زندگی با ظلمتِ شومِ بدبینی همراه خواهد شد، و با این احساس که زندگیِ انسانی همان است که باید باشد و همواره چنین خواهد بود، هیچ کس و هیچ چیز قادر به تغییر آن نیست.
ادبیات، عشـق، تمنا و رابطۀ جنسی را عرصهای برای آفرینش هنـری كرده است. در غیاب ادبیات اروتیسم وجود نمیداشت. عشق و لذت و سرخوشی بی مایه می شد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری كه حاصل خیالپردازی ادبی است بیبهره میماند. براستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی كه آثار گارسیلاسو، پترارك، گونگورا یا بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بیسوادی كه سریالهای بیمایۀ تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله كرده، قدر لذت را بیشتر میدانند و بیشتر لذت میبرند.
در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایۀ ارضای حیوانات میشود نخواهد بود، و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. کتاب چرا ادبیات به نویسندگی ماریو بارگاس یوسا و ترجمه عبدالله کوثری از متن انگلیسی با عنوان “why literature? Culture and freedom” به فارسی برگردانده شده است. کتاب چهار بخش دارد که شامل دو مقاله، یک سخنرانی و یک مصاحبه است.
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.