نمونۀ تمرین “۱۰۰” جمله در روز

 در ادبی, دوره های آموزشی

نویسنده: الهام زنجانیان

نوشتن درباره نوشتن

از خاتون‌جان بپرس

از خاتون جان پرسیده بودید چطور هرروز بنویسم و هرروز برای نوشتن شارژ و پرانرژی باشم؟

_تمرین نوشتن ۱۰۰ جمله در هر روز

_تمرین آزادنویسی

این قسمت: نمونۀ تمرین “۱۰۰ جمله در روز دسته‌ به دسته بی نظم و ترتیب اینجا نشسته”                                (روز اول)

(منبع: https://shahinkalantari.com/100jomle/ )

 

امروز ۴خرداد ۱۴۰۳

۱. این جوری شدم که وقتی میخوام شروع کنم به نوشتن اول باید برم یه سر به همۀ صفحه‌های شاهین کلانتری بزنم بعد دست به کار بشم.(https://shahinkalantari.com/ )

۲. این روزۀ علامت تعجب خیلی برام سخته. می‌ترسم ترک عادت موجب مرض بشه برام.

۳. من بیماری فاصله نیم فاصله، نقطه  ویرگول، ازین سه نقطه ها، و… هم دارم. و حالا باید تو این تمرین فقط بنویسم. این برای من یه چالشه. در مورد چالش تو نوشته قبلیم نوشتم می تونید برید بخونید.👇

۴. الان دارم در مورد همین تمرین هر روز ۱۰۰جمله برای صفحه ماه خاتون مینویسم.

۵. پس یه بار دیگه باید برم اصل تمرین را از صفحه شاهین کلانتری بخونم.( منبع را بالای صفحه آوردم)

۶. بعد نوشته های خودم را مرتب کنم و تجربیاتم را بنویسم.

۷. انتخاب یک عنوان و موضوع و نوشتن متمرکز.

۸. نمیدونم چرا از نوشتن داستان می ترسم.

۹. این ازاد نویسی، ازاد از همه چی و از هر قیدی را دوست دارم. حتی ازاد از گذاشتن کلاه الف در تایپ کلمه “آزاد”.

۱۰. یکی ازنکته‌های مثبت کار شاهین کلانتری این سخاوتمندی در نوشتنه.

۱۱. بنویس بذار نوشته ات را بدزدند. بذار دست تو پر باشه و بقیه بیان ببرن. بذار فکر کنن احمق هستی و ضرر می کنی.

۱۲. این جور ضررها هزارتا منفعت داره. نشون میده کار خوب بوده که یه نفر خونده وخواسته نوشته خودش باشه. نگاه جالبیه

۱۳. یه کار جالب دیگه شاهین کلانتری هم این استمرارشه. فکر کن:

۱۴. هر روز سر یه ساعت ثابت بشینی و حرف حساب بزنی و هر روز هم کشش داشته باشه و هر روز هم مثل روز اول برای خودش هیجان انگیزه از برق چشماش از صداش میشه فهمید.

۱۵. چقد دلم میخواد علامت تعجب میذاشتم ته جمله قبل

۱۶. یا اقلا یه اسمایی فیس، ازینا😊

۱۷. انگار تمرین ۱۰۰ جمله نویسی امروزم داره به تمرین فهرست نویسی تبدیل میشه. ( منبع: https://shahinkalantari.com/?s=%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA+%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C ) اِ چه ایدۀ خوبی، تو یه نوشت این فهرست را کامل می‌کنم.

۱۸. فهرستی برای این پرسش که  “چرا شاهین کلانتری به نظرم حرف برای گفتن داره؟”

۱۹. این همه دارم از کله ام کار میکشم تازه شده ۲۰ جمله منصفانه نیست.

۲۰. این تمرین ۱۰۰ جمله نویسی من را یاد  کُندی زمان هنگام‌پیاده روی میندازه.

۲۱. ده ساعت راه میری بعد که ساعتت را نگاه می کنی تازه شده ۹ دقیقه

۲۲. این دیگه خدایی علامت تعجب میخواست آخر جمله اش

۲۳. اگه به من بود که ایموجی تعجب، ازونایی که چشمش گرد شده هم میذاشتم.

۲۴. بابا اون موقع ها ایموجی نبود که تو رمانها ساعتها احساسات و عواطف و همه چی را توصیف می کردند.

۲۵. یاد رمان‌های چندین صد یا هزار صفحه ای که وقتی جوون بودم میخوندم افتادم. مثل دزیره، زنبق دره، ماری آنتوانت، و

۲۶. عجب جمله ای شد. سه تا فعل پشت هم: بودم، میخوندم، افتادم. البته یادش افتادم.

۲۷. حالا هر چی.

۲۸. آزادنویسیه دیگه پس فقط بنویس از خودت ایراد نگیر.

۲۹. حالش را ببر.

۳۰. حال چی؟ غلط غولوط نوشتن حال داره آخه؟

۳۱. آزاد نویسیه، وِل نویسی که نیست. حیای گربه کجاست؟ چه ربطی به گربه داشت نفهمیدم.

۳۲. جزو نکات مهم نوشتن خاموش کردن یا دور کردن گوشی و همه چیزای حواس پرت کن هم بود که برای من واقعا سخته.

۳۳. من نمیتونم هم زمان هم روزه علامت تعجب بگیرم هم گوشیم را بذارم کنار.

۳۴. برای همین الان که صدای نوتیفیکیشن(عجب کلمه بیگانۀ تابلویی) گوشیم اومد و نگاه کردم دیدم عه چه خوب که دیدم.

۳۵. همیشه حرف گوش کن بودن زیادی هم خوب نیست. جای ایموجی خنده با نشون دادن دندونهای سفید خالی.

۳۶. یکی از همسایه ها عکس از باغچه فرستاده و خبر داده نعناهایی که پارسال کاشته بودیم به خواب زمستونی رفته بودن و من بیخودی نگران بودم. چون حالا همه باغچه پر شده ازنعناهای سبز و تازه و خوش عطر.

۳۷. حالا فکر کن من میذاشتم بعد نمیدونم چند ساعت که این ۱۰۰ جمله تموم بشه برم سراغ گوشی و این خبر را بخونم. حیف نبود عطر نعنای تازه را بذارم بپره؟

۳۸. خبر اسمش روی خودشه. یعنی باید سریع بشنوی.

۳۹. برم یه دقه گوگل ببینم ریشه کلمه خبر دقیقا چه معنی ای میده.

۴۰. خیلی معنی های زیادی داره. ولی اولین کلمه ای که نوشته این که، خبر یعنی آگاهی

۴۱. خوب آگاه باشیم بهتره یا همین جوری تو ندونستن خودمون بمونیم و تند تند فقط جمله بنویسیم تا ۱۰۰ تا بشه؟

۴۲. خوب قطعا دونستن بهتره، ولی داشتم چی مینوشتم؟ رشته ذهنم انگار پاره شد. ایموجی ای که یه چشمک زده و زبونش بیرونه، که یعنی مسخره. علامت تعجب هم که قطعاً می خواد و من آدم با اراده ای هستم.

۴۳. میدونید اگه بخوام سریع این ۱۰۰ جمله نوشته بشه خیلی راحت می تونم از تصادف بال گرد رئیس جمهور و همراهانش بنویسم و تازه بیشتر از ۱۰۰ جمله هم بشه.

۴۴. یا از گرونی، دلتنگی، مهاجرت، فرار مغزها و ازین جور حرفها.

۴۵. ولی من میخوام از یه چیز دیگه بگم.

۴۶. از یه موضوع تکراری و دم دستی.

۴۷. یه موضوعی که از بس تکراریه دیگه لوث و لوس شده.

۴۸. در مورد کتاب، البته در واقع بیشتر در مورد کتابخونه.

۴۹. بذار یه درد دل کنم بعد برم سر بحث کتابخونه.

۵۰. وقتی یه چیزی تو خونۀ ما گم بشه، هر چی، حتی یه ورق کاغذ، دل و روده همه کمدها و قفسه ها و کشوها ریخته میشه وسط اتاق وتا یکی دو هفته منِ عزیزِ بی پناه، به قول قیمه خانم برنامه مهمونی ایرج طهماسب، باید جمع و جور کنم. جای ایموجی سدفیس خالی

۵۱. خوب چه ربطی داره؟

۵۲. خدا را شکر اقلا علامت سوال را میشه گذاشت. خودتون لطفا علامت تعجبها و اسمایلی یا سد فیس ها را موقع خوندن تو ذهنتون بذارید من دیگه دارم کم کم خل میشم.

۵۳. آهان. اون هفته یک عدد واقعاً یه عدد ورق کاغذ تو خونۀ ما گم شد که هنوز که هنوزه پیدانشده و من دارم دونه دونه، برگ به برگ کتابهای کتابخونه را ورق میزنم و میگردم.

۵۴. باورتون میشه من همین طور که دستهام پر از خاکه و زبر شده دارم مینویسما.

۵۵. فقط کافیه دستهای من شروع به کار کنه، هر کاری، ریز کردن پیازباشه یا سوزن نخ کردن یاهمین گشتن دنبال یه برگه کاغذ، در واقع من دارم مینویسم. جمله ها تو ذهنم میچرخن واگر ننویسم در واقع دارم انرژی مصرف می کنم و جلوی خودم را میگیرم که ننویسم.

۵۶. نمیدونم تونستم خوب توضیح بدم یا نه؟ به هر حال

۵۷. خدای من کتابها چقدر سنگین هستن.

۵۸. برم یه لیوان آب بخورم برگردم.

۵۹. شما هم میتونید یه چند دقیقه برید وبه کارتون برسید. البته فقط یه دقه. زود بیایید ها

۶۰. برگشتم. بیایید.

۶۱. مثل بچه ها که ماماناشون میگن برواسباب بازیهات را جمع کن، بعد دوساعت مامانه میاد  می‌بینه اتاق یه ذره هم جمع نشده ولی بچه با اسباب بازیهایی که هرگز بازی نمیکرده مشغول بازیه؛ منم هر کتاب را که میخوام بذارم تو قفسه دلم نمیاد چند صفحه نخونم و این ور اونورش نکنم.

۶۲. با بعضی کتاب‌ها بغض می کنم، با بعضیها خوشحال میشم و با چندتا از کتاب¼ها عصبانی و تقریبا همه احساسات را دارم تجربه میکنم.

۶۳. دلیلش را حال ندارم بگم. ولی فکر میکنم خواننده ها بتونن خودشون حدس بزنن

۶۴. خواننده؟ چه خوش خیال!

۶۵. ببینید من چقدر با اراده هستم؟ ۶۵ جمله نوشتم بدون علامت تعجب! به نظرم برای این تمرین خیلی هم خوبه، حالا تو۱۰۰ جمله های بعد باید رکورد خودم را بشکنم!

۶۶. الان واقعا خوشحالم کتاب کوچک و باریک و بازیگوش شازده کوچولو ترجمه محمد قاضی ام را بعد مدتها پیدا کردمJ

۶۷. خیلی وقت بود دنبالش بودم. از اخرین بار که دیدمش طفلک برگهاش زرد تر شده.

۶۸. دست و گردنم درد گرفته. هفتاد تا جمله نوشتم.

۶۹. اگه یکم نرمش نکنم کارم به فیزیتراپی میرسه.

۷۰. خوب قراره تو این تمرین ۱۰۰ جمله آزادانه نوشته بشه، تا دستها گرم بشن و فاصله دست و ذهن کم بشه.

۷۱. ولی برای من اینجوریه که ذهنم از دستم داره جلو میزنه و دستم گرم که نشده داغ شده از درد.

۷۲. من برم یه چندتا حرکت کششی بزنم زود بیام. چاره نیست. دست یاری نمیکنه.

۷۳. خوب حالا حالم بهتره.

۷۴. کاری هم نداشت. هفت هشت تا سگ سر پایین، پنج شش تا چایلد پوز، همون سجده خودمون و دو سه تا حرکت کبرا … برگردم به جمع و جور کتاب ها

۷۵. کتاب های نفیس خوشنویسی با کاغذ گلاسه از همه سنگین تر و بزرگتر هستن.

۷۶. یه عمویی مامانم داشتن، خدا رحمتشون کنه، همیشه میگفتن: ” آدم را اون چیزی می کُشه که دوستش داره!”

۷۷. این گوشه کتابخونه که من عاشقش هستم، کتابهای خوشنویسی ام نشسته اند، همون ها که دست دردم را از آنها دارم از بس با قلم و نی خط نوشتم و سرمشق دادم.

۷۸. حس بدی بهم دست داد. یعنی چی؟ یعنی اینا را دوست دارم پس من را میکُشن؟! تقریبا خوشنویسی در تمام لحظات زندگی دستم را گرفته و من را با خودش برده و بزرگم کرده. حالا یه ذوق ذوق کردن انگشتها و شبها بیدار شدن از درد و گز گز کردن، فکر نکنم اینقدر مهم باشه که داری بزرگش میکنی!

۷۹. قفسه کتابهای ادبی هم البته کم سنگین نیستن ها؟!

۸۰. مثلا همین تاریخ بیهقی قطرش فکر کنم چیزی در حد یک وجب باشه.

۸۱. حالا که به این قفسه رسیدم باید اعتراف کنم که من برای خوشنویسی دنبال ادبیات رفتم. میخواستم معنی ابیاتی که مینویسم کامل کامل درک کنم. میخواستم به جانم بنشینند نوشته ها بعد بیاییند روی کاغذ جا خوش کنند.

۸۲. قفسه بعدی کتاب‌های کودک و نوجوان. خدا را شکر بیشترشان سبک و باریک و چند برگی بیشتر نیستند. تازه بیشتر هم پر از نقاشی اند.

۸۳. دل کندن ازین قفسه برایم کار آسانی نیست. میتوانم تا صبح قیامت بنشینم کتاب ماهی سیاه کوچولو و ماجراهای مارتین در تعطیلات و مارتین به کنار دریا میرود را ورق بزنم.

۸۴. مطمئنم که برگه ای که گم شده هرگز بین ورقه‌های کتاب های این قفسه نمی‌تواند باشد. ولی من ول کن نیستم. کتاب خارپشتی که بیمار شد و حیوانات جنگل برایش یک سبد سیب آوردند به وقت عیادت، کتاب سه بچه خرس با جلد مقوایی محکم و تصویرسازی خیلی خوش آب و رنگ که این اواخر مدشده بود.

۸۵. ببخشید مجبور شدم یه دقه برم. یکی صدام کرد.

۸۶. همین الان متوجه شدم در یک نشست ۱۰۰ جمله یک جا نوشتن کار من یکی نیست. فکر کنم کمتر کسی از پسش بربیاید. ولی خوب تو قانون این تمرین هم گفته میشه با فاصله زمانی نوشت ولی در یک روز.

۸۷. البته من ادامه خواهم داد. شاید در روزهای بعد پیشرفت کنم. خدا را چه دیدی؟

۸۸. یه چیز دیگه هم فهمیدم. چقدر پراکنده دارم مینویسم.

۸۹. ذهنم پراکنده است یا چون این نوشته آزادنویسی است، ذاتش این جوریه؟!

۹۰. جالبه، نه جالب نیست خیلی هم لج دراره که این دکمه فاصله گذاشتن لپتاپ مدام گیر میکنه ومن تند تند که تایپ میکنم بر میگردم نوشته را بخونم میبینم همه کلمه ها به هم چسبیدن L

۹۱. آهان جالبه برای این جمله بود:

۹۲. جالبه که من موضوع نوشتۀ بعدیم را همین الان پیدا کردم.

۹۳. من باید در یه نوشته دیگه بشینم و دقیقاً کتابخونه ام را توصیف کنم و در خلال برگ برگ کتاب هام به خودشناسی برسم

۹۴. حالا نه اینقدر سنگین و فلسفی!

۹۵. شاید می خوام بگم در قالب توصیف ژانرهای مختلف کتاب‌های کتابخونه ام به نوشتن زندگینامه ام برسم.

۹۶. من هنوز قفسه های رمان و داستان، کتاب‌های فلسفی، حسابداری، و حقوق را مرتب نکرده‌ام.

۹۷. طبقه مجلات و نشریات، کتب مرجع، زبان‌ها و موسیقی و… مونده

۹۸. من هنوزحرف برای گفتن دارم و کتابها هنوز وسط اتاق هستند.

۹۹. و تمرین ۱۰۰ جمله تموم شد، به همین راحتی!

تمرین ۱۰۰ جملۀ روز بعد

  1. البته خیلی هم راحت نبود!

تمرین

  • بیایید هر روز ۱۰۰ جمله بنویسیم و تغییرات و روند پیشرفت نوشته هایمان را گام به گام ببینیم:
  • بیایید خودمان را با استفاده حداقلی از علامت تعجب، سه نقطه، و ایموجی به چالش بکشیم:

الهام زنجانیان

خرداد ۱۴۰۳

 


اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید. 

روی لینک زیر کلیک کنید. 

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts
تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt