بحران «بی هدفی مشترک»
یکی از زوج های آشنای مان، که تحصیل کرده هم هستند، دو دختر هشت و یازده ساله دارند.
این زوج گاهی بچه ها را به خانهٔ مادربزرگ شان میبرند و کودکان، با فشار واصرار، شب را کنار مادربزرگ مهربان می گذرانند و به خانه برنمی گردند.
این زوج می گویند شبهایی که دختران در خانه نیستند به معنای واقعی کلمه دچار یأس فلسفی و بی معنایی در زندگی می شوند. در خانه بی هدف راه می روند، حواسشان نیست و گاهی با هم برخورد می کنند. بی جهت به همدیگر بند میکنند. مدام با خانهٔ مادربزرگ تماس می گیرند. و در کل در نبود دختران حتی نمیدانند نسبت شان با همدیگر چیست و چرا با هم اند!
هر چند طبق آمار بخش قابل توجهی از طلاق ها در پنج و ده سال نخست پس از ازدواج رخ میدهد. این به آن معنا نیست که زوج هایی با بیست یا سی سال زندگی مشترک از هم جدا نمیشوند.
مصاحبه های پراکنده ام با بعضی از زوج ها که طلاق در سنین بالا یا به تعبیری «طلاق پس از استقلال فرزند» را تجربه کرده اند بیانگر آن است که، پس از استقلال اقتصادی و مکانی فرزندان، گرد بحران «بی هدفی مشترک» بر خانه پاشیده می شود.
در این وضعیت، زوج های کهنه کار و پا به سن گذاشته همچون پرستاران کودکی می مانند که با بزرگ شدن او باید چمدان خود را ببندند و با میزبان خداحافظی کنند.
یادآوری میکنم که این امر گمان جامعه شناختی و فقط یکی از دلایل طلاق در بین زوج های قدیمی است. و شناخت بیشتر این پدیده تحقیقات میدانی وسیعی می طلبد.
هر چند در جهان جدید نقش پدری و نقش مادری در مقایسه با گذشته رفته رفته وسیع تر گشتهاند. به طوری که برخی محققان جهانِ جدید را جهان والدین مضطرب مینامند.
ولی دوشادوش آن دیدگاههایی نیز بیان میشوند که مردان و زنان را به تجربهٔ لذتها و خوشیهای مشترک و ایجاد فضایی برای خود، جدا از نقش پدری و مادری شان، دعوت میکنند.
نکته آن است که در جهان جدید به طور خاص از سه پروژه صحبت به میان می آید:
- پُروژهٔ خود به عنوان فرد (من نباید خودم را فراموش کنم).
- پروژۀ زندگی مشترک (من و همسرم باید لذتها و فضای خاص خودمان را داشته باشیم).
- و سوم پروژهٔ فرزندان (ما به عنوان والدین وظیفهٔ خطیری بر عهده داریم).
بی تردید حفظ تعادل بین این سه عرصه آسان نیست.
طلاق پس از استقلال فرزند بیانگر وضعیت زوجهایی است که تمام تخم مرغ هایشان را فقط در یک سبد گذاشته اند. در این جا، پس از رفتن فرزندان، توجیه این گروه از زوج ها برای بودن در کنار هم سست می شود. و بی اساس نیست اگر بگوییم که حتی گاهی در خصوص نسبت شان با هم دچار شک و تردید میشوند. به طور خلاصه، در این زوج ها هویت پدر مادری به شکل وسیعی بر هویت فردی و هویت همسری آنان چیره شده است. و در واقع، مجالی برای شکوفایی دو هویت اخیر نمانده است.
آیا میتوان گفت که پدر – مادری کردن به شکل مادام العمر در زوج های ایرانی – که پس از استقلال فرزندان نیز همچنان ادامه مییابد – به دلیل هراس از مواجهه با بحران تلخ «بی هدفی مشترک» یا «بحران بی نسبتی» است؟
______
کتاب: از لذت آنی تا ملال فوری
نویسنده: فردین علیخواه
____________
اگر به بخش فرهنگ وهنر علاقه مندید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید: