جنگ سُس مایونز
اگر شناخت زن و مرد نسبت به ویژگیهای درونی و بیرونی یکدیگر بیشتر گردد،کمتر دچار گسستگی می شوند.
«اُرد بزرگ»
سال ها پیش وقتی تازه مسیحی شده بودم، به خود افتخار می کردم که آمار طلاق میان مسیحیان معتقد و مومن فقط یک مورد در هزار ازدواج است؛ اما متاسفانه این مربوط به سال ها قبل می شود.
من به عنوان فروشنده و خواننده کتاب متوجه شدم که هر روز کتابهای بیشتری در مورد مشکلات زناشویی چاپ می شود.
سوگند ازدواج این است که در خوبیها و بدیها همراه هم باشیم. وقتی به ازدواج خودم فکر می کنم، در می یابم که انتظارات بیجا چه مشکلاتی در زندگی زناشویی ایجاد می کند.
همسرم تصور می کرد که با مرد رویاهایش ازدواج می کند و من فکر می کردم هر تازه عروسی در خانه داری و آشپزی مهارت دارد.
عجیب است که هر دوی ما اشتباه می کردیم. اولین شبی که یخچال را باز کردم تا ساندویچ درست کنم، به این موضوع پی بردم.
- عزیزم سس مایونز آلفا کجاست؟
- او سکوت کرد و گفت: «عزیزم، من از سس مایونز آلفا خوشم نمی آید. من سس كِرافت می خورم.»
بار دیگر سکوت برقرار شد.
در روزهای بعد فهمیدم که او خمير دندان کِرست دوست دارد، ولی من با هر خمیر دندانی، مسواک میزدم. من زیتون سبز دوست داشتم، اما او از آن متنفر بود و فقط زیتون سیاه می خورد.
من در حالی که از سرما می لرزیدم و بخاری روشن می کردم، او پشت سر من می ایستاد و آن را خاموش می کرد. او زمان بچگی خود را به یاد داشت و دوست داشت روزهای تعطیل با اتومبیل در خیابانها بگردد.
اما من در مقابل درخواست او می گفتم: «بله، اما این برای زمانی بود که بنزین را لیتری هشت سِنت می خریدیم. بهتر است به جای آن، یک فیلم قدیمی تماشا کنیم.»
بدتر از همه فهمیدم که او سحر خيز است. صبح زود از رختخواب بیرون می آمد، در حالی که من میخواستم بخوابم.
به او می گفتم: «اگر خدا می خواست انسان هر روز طلوع خورشید را ببیند، کاری می کرد که خورشید دیرتر طلوع کند.»
شبی که ما متوجه شدیم هر دوی ما صابون آیوری دوست داریم، جشن گرفتیم.
البته ما دریافتیم که اختلاف سلیقه ما به قدری کم است که ممکن نیست برای مان مشکلی ایجاد کند. ما آموختیم که مانند زمان مجردی به دنیای جداگانه ای تعلق نداریم. ما باید دنیای جدیدی را ایجاد می کردیم. دنیایی که بتوانیم هر دو با هم در آن زندگی کنیم.
با گذشت این همه سال، من هنوز مرد شب هستم و همسرم عاشق طلوع خورشید، همسرم ناگزیر است با این حقیقت کنار بیاید و من هم به این نتیجه رسیده ام که بهتر است از او انتظار نداشته باشم زن کاملی باشد.
ولی یکدیگر را دوست داریم، او آموخته است که باید نان و پنیر را برای صبحانه دوست داشته باشد و من فهمیده ام که سطل زباله با پای خودش از خانه بیرون نمیرود.
ما برای استفاده از بخاری و پتوی برقی من وقتی سردم می شود، یک گرمکن می پوشم و در یخچال ما یک شیشه سس مایونز انا و یک شیشه سس مایونز آلفا و یک شیشه سس مایونز کرافت وجود دارد.
خلیل جبران به زوج های جوان توصیه می کند:
- شما با هم زاده شده اید و تا ابد با هم خواهید بود.
- وقتی بال های سفید مرگ روزهای تان را جدا می کند، با هم خواهید بود. ولی بگذارید در با هم بودن تان گاهی وقفه ای ایجاد شود.
- بگذارید بادهای آسمانی میان شما بوزند. یکدیگر را دوست بدارید و عشقی بی قید و بند برای هم بسازید.
- بگذارید دریای پرتلاطم در میان سواحل روح تان در حرکت باشد.
- فنجان یکدیگر را پُر کنید.
- از نان خود به یکدیگر بدهید.
- با هم شاد باشید، اما به لحظات تنهایی هم احترام بگذارید.
- به هم دل ببنديد، اما همدیگر را کنترل نکنید.
چون فقط دست زندگی می تواند قلب های شما را در خود نگه دارد. کنار هم بایستید، ولی نه خیلی نزدیک هم.
چون ستون های معبد از هم جداست و درختان سرو و بلوط در سایه ی هم رشد نمی کنند.
_________
منبع: کتاب حالا که به لبخند رسیدیم
گردآوری ترجمه و نگارش: حسن آدینه زاده
_________
اگر به بخش داستانک علاقه مند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.