نگاهی کامل به مفهوم “عادت”
عادتها؛ شکل سادهای از یادگیری و هدایت خودکار رفتارها و اعمالی از هر فرد است که وی با حداقل زحمت و انرژی انجامشان میدهد.
مغز ما تمایل دارد کارها را ساده کند. برای مغز ما، ابتدای انجام هرکاری دشوار است. چه کودکی که میخواهد برای اولین بار راه برود، چه کارفرمایی که میخواهد اولین شغلش را ایجاد کند و چه کسی که میخواهد برای اولین بار، نقاشی بکشد. با ماه خاتون همراه باشید.
مغز ما تلاش میکندی مسیرهایی در سر راه خودش ایجاد کند که انجام کارها را به زودی، سادهتر کند. وقتی انجام هرکاری برای ما خیلی ساده شد، ما به تعریف «عادت چیست؟» پی میبریم.
چارلز داهیگ در کتاب قدرت عادت خود اینگونه بیان میکند که وقتی فعالیتی انجام میدهیم، بعد از پایان، مغز آن را مرور میکند و بررسی میکند که آیا این فعالیت میتواند به صورت خودکارتری انجام شود که در تکرارهای بعدی آن انرژی و درگیری کمتری از مغز بگیرد، و در صورت امکان، آن کار را در یک چرخه سه بخشی به مرور تبدیل به یک فعالیت خودکار میکند، فعالیتی که ما آن را «عادت» مینامیم.
عادتها چگونه شکل میگیرند؟
میتوان گفت فرآیند شکلگیری یک عادت به ۴ مرحله اصلی تقسیم میشود؛ نشانه، انگیزه، پاسخ و پاداش.
مرحله اول: نشانه
در مرحله نخست، یک نشانه مثل یک قلاب در ذهنتان عمل میکند و منجر به شروع رفتار میشود.
این نشانه، بخش کوچکی از اطلاعات است. این اطلاعات به شما میگوید که پس از انجام یک کار، چه پاداشی در انتظارتان است.
ذهنتان به صورت پیوسته در حال تجزیهوتحلیل محیط داخلی و خارجی اطراف شماست تا مواردی را پیدا کرده و پاداشان را جستجو کند. مثلاً ذهن گمان میکند اگر الآن کتاب بخوانم، از زمان خودم به درستی استفاده کردهام. انجام این کار، بهطور طبیعی شما را به مرحله بعد، یعنی انگیزه، هدایت میکند.
مرحله دوم: انگیزه
تمایل و انگیزه نسبت به انجام یک عادت مهم است. بدون اینکه سطح مناسبی از انگیزه داشته باشید، دلیلی برای انجام یک عادت نخواهید داشت. مثلاً گوشی را به این انگیزه دست میگیرید که سرگرم شوید. البته این نکته را فراموش نکنید که انگیزه از هر فرد به هر فرد دیگر متفاوت است.
مرحله سوم: پاسخ
در این مرحله افکارتان به عمل تبدیل میشود. در حقیقت تبدیل شدن یک فکر به سطح انگیزه شما (مرحله دوم) و میزان تناسب آن با رفتار شما وابسته است. اگر انجام یک کار نیاز به تلاش بیشازحد انتظارتان داشته باشد، از انجام آن منصرف خواهید شد. مثلاً اگر میخواهید توپ بسکتبال را وارد سبد کنید ولی نمیتوانید بهاندازه کافی بپرید، پس در حال حاضر توانایی این را ندارید که این کار را به خوبی انجام دهید.
مرحله چهارم: پاداش
تمام مراحلی که در مورد آن صحبت کردیم، انجام میگیرند تا در نهایت شما به پاداش برسید؛ اما چرا همواره به دنبال پاداشیم؟ به دو دلیل: اول اینکه پاداشها رضایت ما را جلب میکنند و دوم اینکه به ما یاد میدهند تا بیشتر یاد بگیریم.
تا به حال فکر کردهاید یک معتاد، چطور معتاد میشود؟ به نظر شما کسی هست که هدفش را «معتاد شدن» انتخاب کند؟
در مورد یک فرد تنبل چطور فکر میکنید؟ آیا او «تنبل» بودن را به عنوان هدف انتخاب کرده؟
در هر دومورد بالا، به نظر میرسد نقش عادتها خیلی پررنگ است. میتوانیم در یک تعریف غیر رسمی، عادتها را به عنوان «میکروهدف» هایی در نظر بگیریم که ما انجام میدهیم و کم کم به صورت رفتار ما در میآیند.
این میکروهدف ها به این شکل هستند که اگر به مسیر درست هدایت شوند، ما را به سمت شکل گیری عادتهای خوب و اگر به مسیر نادرست هدایت شوند، ما را به سمت شکل گیری عادتهای بد میبرد.
مثال دیگر در این زمینه، چک کردن موبایل موقع خواب است. گاهی موقع خواب، به خودمان میآییم و میبینیم دو ساعت در حال چرخیدن در شبکههای اجتماعی هستیم. این عادت بد میتواند علاوه بر اثر منفی روی کیفیت خواب، وقت و هزینه و انرژی ما را که میتوانست به مسیر درستی هدایت شود، از ما بگیرد.
به همین دلیل میتوانیم بگوییم عادتها بسیار مهم هستند و نقش کلیدی در موفقیت یا عدم موفقیت ما دارند.
شاید بد نباشد بدانیم که ۴۵ درصد از رفتارهای روزانه ما،
مطابق با «عادتها» انجام میشود.
یکی از مهمترین گامهای ابتدایی در ترک عادتها، «پذیرش» آن است. اینکه بپذیریم ما فلان عادت بد مثل غر زدن را داریم. بسیاری از ما از عادات بد خودمان خبر نداریم و حتی اگر کسی به ما بگوید، نمیتوانیم آن را بپذیریم؛ بنابراین تا وقتی نپذیرفتهایم که عادت بد داریم، نمیتوانیم برای جایگزین کردن عادت بد با خوب، کاری کنیم.
گردآورنده: فاطمه اکبرزاده
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.