دسته بندی خلق و خوی آدمها
خلق و خوی آدمها را شاید بتوان در یک نگاهِ کلی به دو دسته تقسیم کرد:
صلحِ کُلها و جنگِ کُلها.
صلحِ کُلها آنهایی هستند که رویکردشان بیشتر بر تعامل و گفتگو و پذیرش است. آرامش و لذت از هر چیزی برایشان مهمتر است.
صبورند و اهل مدارا و توافق.
رضایت بیشتری از زندگی دارند.
کفهی خوشی در ترازوی عمرشان سنگینتر است. اهل تعریفند و تمجید. محبوبترند.
بهلحاظ اجتماعی موفقترند.
کلنگرند تا ریزنگر و جنبههای روشن هستی و انسان بیشتر به چشمشان میآید.
صلحِ کلها، بیشتر در حالت بسط و گشودگی هستند و حال درونیِ بهتری دارند.
اما در مقابل؛جنگِ کلها عموماً در تنش و ستیزند هم با خودشان و هم با دیگران.
تحریک پذیرند، عجولند، و زود از کوره در رو. واقعنگرترند.
اهل ریزبینی، باریکنگری و البته سازِ مخالفزنی و قضاوت و انتقادند، تا تعامل و توافق برای آرامش.
ازینرو، کمتر محبوب هستند، روابط عمیق کمتری دارند و چهبسا بهخاطر زبان تیز و نابلدیِ گفتاری و زُمختیِ رفتاری رشد اجتماعی کمتری داشته باشند.
معمولاً رنج زیادی میکشند و کفهی رنج در ترازوی زندگیشان سنگینتر است.
جنگِ کلها، بیشتر در حالت قبض و گرفتگی و ستیز و گریزند.
اما سه نکته:
_ دنیا به هر دوی اینها نیاز دارد:
هم به صلح کلهای نرمخو و خوشبین و مثبتنگر، و هم به جنگ کلهای نکتهبین و منفینگر و آتشینخو.
_ این دو ویژگی تا حد زیادی به مزاج و ژنتیک افراد وابسته است. حتی فرزندان یک خانواده نیز مزاجشان با هم متفاوت است. از همان هفتهی اول تولد میتوان نوزاد بدقلق و خوشقلق را از هم تشخیص داد.
خیلی از گرایشهای کلی و رفتارهای ما بر اساس همین مزاج اولیه و ژنتیکیمان شکل میگیرد. البته نه آنکه کاملاً مجبور باشیم و هیچ اختیاری در تعیین گزینههای مورد دلخواه نداشته باشیم؛ بلکه، منظور آن گرایش کلیِ حاکم است.
مثلاً در هیچکس ژنِ بسکتبالیست شدن نیست. اما ممکن است گرایش کلی به فعالیت در او تعبیه شده باشد و با ترکیبی از این گرایش کلی و گزینههای محیطی و سنجش آگاهانهی فردی دست به انتخاب بسکتبال بزند.
قرآن هم میگوید که عمل و رفتار هرکس بر اساس ساختار کلیِ بدنی و روانی اوست:
كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ
(اسرا، ۸۴؛ ترجمهی فولادوند).
با وجود ژنتیکی بودن آن دو گرایش کلی بالا، با تغییر نگرشها، مدیریت هیجانها و تمرینهای رفتاری میتوان آن مزاج اولیه را در دامنه و نوسان خاصی تا حدی تغییر داد، یا دستکم، کنترل، مدیریت و تربیت کرد.
کاملاً امکانپذیر است که یک هنرمند نقاشِ لطیف به هیتلرِ جنایتکار تبدیل شود،
یا راهزنی به نام فضیل عیاض، به یک عارف زاهد.
خیلی چیزها هست که میتواند آن دو گرایش بالا را در آدم تعدیل کند.
مثلاً هنر، موسیقی، شعر، عاشقی، مدیتیشن، عرفان
یکی از آن چیزهایی هستند که میتوانند مزاج آدمِ جنگِ کل را به سمت صلح و سازش ببرند.
از آن طرف هم برخی دانشها و شغلها و محیطها هم هستند که مزاج آدم صلح کل را خشن میکنند.
مثلاً کسانی که شغلهای پرخطر یا پراسترس یا خشن دارند یا در دانشهایی چون جزا و فقه و مانند اینها غور میکنند.
البته معلوم است که این چیزها صدردرصدی نیست. چه بسا بتوان عارفی خشن یافت و فقیهی لطیف. و بازهم البته مشخص نیست که علت و معلول کدام است؛ آیا آدمی که مزاج صلح کل دارد به سمت شعر و هنر یا عرفان میرود، یا بالعکس است، هنر و عرفان آدم را صلحطلبتر میکند. به گمانم هر دو سوی قضیه امکانپذیرند.
بههر حال، موسیقی و شعر و هنر و عاشقی و عرفان از آن چیزهایی هستند که حال آدم را بهتر میکنند.
مثلا این حالِ محیالدین عربی، عارف مشهور قرن ششم را کجا میتوان یافت که در کتاب ترجمان الاشواقش توصیف میکند:
«پیش از عاشقی، اهل انکار دیگران و ستیزه با دیگران بودم (لقد كنتُ قبلَ اليوم؛ أنكِرُ صاحبي)؛ اما اینک چنین گشتهام:
قلب من پذیرای همۀ صورتهاست
قلب من چراگاهی است برای غزالان وحشی
و صومعهای است برای راهبان ترسا و معبدی است برای بت پرستان
و کعبهای است برای حاجیان
قلب من الواح مقدس تورات است/
و کتاب آسمانی قر آن
دین من عشق است
و ناقهی عشق، مرا به هر کجا خواهد، سوق میدهد
و این است ایمان و مذهب من
بهقول مولانا:
تو مگو همه بجنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نِهای، هزاری، تو چراغ خود بر افروز
هر کس آشغالهای جلوی خانهی خودش را بردارد، کوچه هم تمیزتر خواهد شد.
منبع:
دکتر محسن زندی_روانشناس
اگر به بخش روانشناسی علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.