گفتگوی روح و منیت
در ذهن خود دو بچه را مجسم کنید که به دیواره ی رحم مادرشان چسبیده و با یکدیگر به گفت و شنود مشغول اند.
برای اطمینان از روشن شدن مطلب، این دوقلو ها را «منیت» و «روح» می نامیم.
روح به منیت می گوید:
« می دانم که پذیرفتن این نکته برایت دلنواز است؛
اما یقین دارم که زندگی دیگری نیز وجود دارد.»
منیت قهقهه سر میدهد و میگوید: « یک مادر؟ چگونه میتوانی تا این حد کوته فکر و نابخرد باشی؟ تو هرگز یک مادر به خود ندیده ای. چرا نمی پذیری که همه ی ما به این موقعیت محدود می شود؟ وجود مادر پنداره ای احمقانه است. تو در اینجا با من تنها هستی. واقعیت زندگی تو همین است و دیگر هیچ. اکنون به گوشه ی زهدان برو و محکم به بند ناف بچسب، آرام گیر و از حماقت دست بردار. به من اعتماد کن، چیزی به نام مادر وجود ندارد.»
روح با اکراه از گفت وگو با منیت دست بر می دارد؛ اما پس از چند لحظه با نا آرامی و بی قراری، طاقت از دست می دهد و عاجزانه می گوید: « لطفا بدون رد و تکذیب دیدگاه من، به دقت گوش کن. به دلایلی تصور می کنم که این فشارهای ثابت و مداوم و این حرکت های ناراحت کننده و این تغییر مکان پیوسته که در حال رشد و نمو ما اتفاق می افتد، ما را برای ورود به مکانی روشن و سرشار از نور و درخشندگی آماده می کند و به زودی بر آن وادی گام خواهیم نهاد.»
منیت پاسخ میدهد: « حالا دیگر تردید ندارم که تو دیوانه ای تمام عیار هستی. تو تا کنون با تاریکی و ظلمت رو به رو بوده ای و هرگز نور و روشنایی به خود ندیده ای؛ پس چگونه می توانی چنین تفکری به ذهن راه دهی؟ آن حرکت ها و فشار هایی که حس میکنی، بخشی از واقعیت های توست؛ تو موجودی جدا و مجزا هستی؛ راه سفر زندگی تو همین است و بس؛ زندگی یعنی فشار و ظلمت و محدودیت. تا زمانی که زندگی میکنی، باید که با این موانع بستیزی. اکنون محکم به بند ناف بچسب و بی حرکت بایست.»
روح چند لحظه آرام میگیرد؛ اما دیگر بار شکیبایی از دست میدهد و میگوید:« تنها به یک نکته دیگر اشاره میکنم و پس از آن دیگر هرگز مزاحمت نمیشوم.»
منیت بی صبرانه پاسخ میدهد:« بسیار خوب، ادامه بده.»
روح میگوید: « به اعتقاد من، همه ی این فشارها و ناراحتی ها، نه تنها نور آسانی برای ما به ارمغان می آورد؛ بلکه وقتی این روشنایی بر ظلمت وجودمان بتابد، چهره به چهره با مادرمان رو به رو خواهیم شد و شور و شعفی را احساس خواهیم کرد که تا کنون برای ما سابقه نداشته است.»
منیت می گوید:« ای روح، به واقع که ابله هستی؛ در درستی این امر دیگر هیچ تردیدی ندارم.»
نکته:
روح با وجود مقدس تان که به بیکرانی از هوش و درایت اتصال دارد، کلید دستیابی به ذخایر طبیعی و فراوانی را در اختیارتان می گذارد. هماهنگی با این بهترین پاره ی وجودتان مستلزم آن است که بر منیت و امیال نفسانی تان غلبه کنید و اقتدارش را درهم بشکند.
تردیدی نیست که در این مسیر ممکن است با موانع و چالش هایی رو به رو شوید که هریک به سقوط شما منجر شود؛ اما هر سقوطی به معنای فرصتی برای کسب انرژی است. در حقیقت انرژی فزاینده دم به دم شدت میگیرد و نیروی لازم را برای برخاستن و دست یافتن به مقصودتان در سطح بعدی، تأمین می کند.
روح یا وجود مقدس شما نیک می داند که لغزش های تان برای نیل به این هدف، لازم و ضروری است. برای مثال، درمورد من، سقوط فرصتی را در اختیارم می گذارد تا نیروی لازم برای هدایت زندگی ام در سطوح معنوی به دست بیاورم. لغزش و سقوط همواره از نظمی الهی برخوردار است. هر یک از ما اختیار تام دارد تا از این نیرو برای جهش به سطوح والاتر معنوی استفاده کند.
پیام من روشن است.
از لغزش های خویش برای رسیدن هوشیاری نیروی برتر و کسب قدرت مقدس که همواره در دسترس است، بهره بگیرید.
قهرمانان پرش نیز برای آن که سرعت بگیرند نیروی لازم را جهت عبور از مانع به دست می آورند، نخست دورخیز می کنند، در نقطه ای پایین می آیند (سقوط می کنند) و به سوی سطح جهش میکنند.
کتاب: خودمان نیمه گمشده خودمان هستیم
سعید گل محمدی
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.
Recommended Posts