قدرت تلقین
قدرت تلقین
همان طور که یک برنامه ی کامپیوتری را می توان تغییر داد، برنامه ی ذهن ناهشیار را نیز می توان اصلاح کرد. برای این کار، باید فرضیات، نظام باور ها و الگوهای عاطفی نهفته در ضمیر ناهشیار خود را به دقت بررسی و در مفاهیم آن ها تفکر و تعمق کنیم و آن گاه آرا و عقاید مثبت را به جای این نگرش های فرسوده ی منفی بنشانیم. برای این منظور باید یکی از روش های گوناگون تلقین به نفس را برگزینیم. این روش ها نام هایی متفاوت دارند که روش های آلفا، سایکو سایبرنتیک، برنامه ریزی ذهنی و تفکر مثبت از آن جمله اند.این تکنیک های معتبر، برداشتی از روش ساده و حیرت انگیزی است که نخستین بار دانشمند و داروساز فرانسوی، امیل کوئه، ارائه داد.
روزی یکی از مشتریان این داروساز، اصرار داشت بدون نسخه، دارویی را در اختیارش قرار دهند. او برای رهایی از دست این مشتری یک دنده و مزاحم، چاره ای ساده اندیشید و چند قرص تقویتی را به عنوان دارویی موثر و معالج به او داد. چند روز بعد، همان بیمار با رضایت کامل از نتایج آن دارو برگشت و از امیل کوئه سپاسگذاری کرد. به این ترتیب، آنچه را بعدها دارونما نامیدند، کشف شد. این پدیده را چگونه می توان ارزیابی کرد؟
در حقیقت، آنچه این بیمار را درمان کرد، ایمان او به دارو و داروساز بود.
او در ذهن خویش، درمان را امر مسلم می پنداشت و در نتیجه ی تحقق این باور، همان شد که او می خواست.
همین که امیل کوئه اهمیت این آزمایش را دریافت، تحقیقات خود را ادامه داد تا آن را گسترش دهد و عمومیت بخشد. او اندیشید که اگر کلمه ای بیماری را درمان کند، به یقین در شخصیت انسان نیز تاثیری عمیق برجای خواهد گذاشت. سرانجام تحقیقات فراوان، فرمول ساده ای ارائه کرد که استفاده از آن، تاکنون زندگی هزاران نفر را دگرگون کرده است. ارائه ی همه ی تحقیقات در قالب یک فرمول به این دلیل بود که او نمی توانست در کنار تخت هر بیمار بایستد و با او تماس دائم داشته باشد. به علاوه، بیمار می توانست با استفاده از فرمولی که خود انتخاب می کند، به درمان خویش مبادرت ورزد.فرمول امیل کوئه بر اصل تلقین به نفس چنین است:
هر روز، وضع من از هر جهت بهتر و بهتر می شود.
این فرمول و روش، مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفت و آن ها را برانگیخت تا به سلیقه ی خود تغییراتی در آن بدهند. شما نیز می توانید بر حسب نیاز و شخصیت خود، فرمولی مناسب را بیابید، به کار ببندید و با نتایج حیرت انگیزی روبه رو شوید. این فرمول کلی، تمام جنبه های زندگی شما را، از هر جهت، دربر می گیرد.
تلقیناتی که به این ترتیب برای ضمیر ناهشیار خود تدارک می بینید،
باید با تکرار مداوم، آن را با شخصیت عجین کنید.
هر زمان به شما احساس پذیرفتن دست داد و احساس کردید آنچه می گویید حقیقت دارد، برنامه ی جدیدی در ذهن شما شکل گرفته است، و شخصیت دیگری را به صحنه آورده اید.
افکار سیاه و نفرت انگیز، جای خود را به آرا و عقاید مثبتی می دهند که پدیدآورنده ی اشتیاق، انرژی و جسارت اند.
باور نخواهید کرد که با چنین روش ساده ای، می توانید به چنین تحول شگرفی دست یابید.بنابراین، اجازه ندهید سادگی آن، شما را از راه به در برد.
اگرچه تمرین و ممارست در روش تلقین به نفس، شما را به چنین نتایجی خواهد رساند که هر گونه شک و شبهه ای را کنار خواهید گذاشت.
تمام انسان های بزرگ و موفق ، این فرمول را در رأس فعالیت های خود قرار داده اند و هنگام رویارویی با ناملایمات و گرفتاری ها، ناخوداگاهانه به آن متوسل شده اند.
ری کراک، در شرح خاطرات خود می گوید که بخش بزرگی از موفقیتش را مرهون عباراتی است که خود برگزیده و پیوسته در دل زمزمه می کرده است:
من آموختم که چگونه نگذارم مشکلات بر من چیره شود، اجازه نمی دادم همه ی نگرانی ها با هم به ذهنم حمله کنند و نمی گذاشتم دلهره های بی حاصل و گاهی نیز پراهمیت، خواب را از چشمانم بربایند.
البته بیان چنین مطالبی از انجام آن ساده تر است؛ اما در حقیقت من با این پیام های نیروبخش،
خود را قوی تر می کردم و به این ترتیب روشی مناسب را برای تربیت روح و ذهن خود برگزیدم.
با استفاده از این روش، تنش عصبی خود را تسکین می دادم و هنگام خوابیدن،
مشکلات آزاردهنده را به کلی کنار می گذاشتم.
می دانستم در غیر این صورت صبح روز بعد، نمی توانم شاداب و سرحال با مشتریانم روبه رو شوم.
ذهن خود را تخته ی سیاهی می پنداشتم که پر از نوشته ها و پیام های ریز و درشت، فوری و مبرم بود.
با تمرین فراوان به خود تلقین می کردم که هر شب این تخته را پاک و تمیز کنم.
اگر اندیشه ی ناصوابی به ذهنم راه می یافت، پیش از آن که مجال استقرار یابد، آن را از ذهن می زدودم.
سپس عضلات خود را یک به یک به ترتیب از پشت گردن به پایین شل می کردم و این حالت را به شانه ها، بازوها، تنه، پاها و نوک انگشتان پا تعمیم می دادم، آن گاه در آرامشی ژرف به خواب می رفتم.
اطرافیانم از این که من دوازده تا چهارده ساعت در روز کار می کردم.و دو یا سه پس از نیمه شب در محافل گونانگون با مشتریان پر جنب و جوش سروکله می زدم.و بعد به طور خستگی ناپذیر آماده ی ادامه ی کار بودم، تعجب می کردند. راز توانایی من، استفاده ی عالی از هر لحظه ی استراحت بود.
البته به طور متوسط بیش از شش ساعت نمی خوابیدم.و گاهی چهار ساعت هم کفایت می کرد؛ اما همان طوری که از حد اعلای نیروی خود در کار استفاده می کردم، تمام انرژی خود را برای خوابیدن بسیج می کردم.
گردآوری: پریسا مشکین پوش
اگر به بخش روانشناسی علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.