حتی اگر زنبور نیشتان زد “تعجب نکنید”
نویسنده: الهام زنجانیان (کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی)
نوشتن درباره نوشتن
از خاتونجان بپرس
علامت تعجب!
_از خاتونجان پرسیده بودید، چه وقت و کجا از علامت تعجب استفاده کنیم؟
_حالا که به پنجاه و دو سالگی رسیدهام، تمامِ تعجب کردنهایم را پس میگیرم. به خودم قول میدهم دیگر تعجب نکنم.
این قسمت:
(علامت تعجب یا حتی اگر زنبور نیشتان زد “تعجب نکنید”)
امروز یک زنبور، یک زنبور بزرگ، یک زنبور خیلی بزرگ که محلیهای اینجا، یعنی منطقه تالش، هفت گَز مینامندش من را نیش زد. آن هم نه یک جا بلکه چند جا، دست و پا و گردن. برای همین هم اسمش هفت گَز است چون نیشش را به این سادگی در بدن جا نمیگذارد و میتواند آن بنده خدای فلک زده مثل من را چندین بار بگزد.
همیشه این فصل از سال، فقط من از اهل خانه مورد حملۀ هر جور حشره و گزندهای قرارمیگیرم. به قول پشه یا موسکیتو در برنامه “مهمونی ” من کِیس مناسب هستم.
به بیان دیگر بهار برای من یعنی نیش پشه.
شاید بگویید با این همه زیبایی و گل و شکوفه و نم نم باران بهاری، این جور نوشتن دربارۀ بهار کج سلیقگی است؛ قبول دارم ولی همین الان که دارم این متن را تایپ میکنم دور مچ پاهایم، روی بازو و ساق و سر و کلهام در حال خارش و سوزش و گزگز است.
در واقع من به گزیده شدن عادت کردهام؛ وگرنه تا همین چند سال پیش محال بود با این وضع بتوانم از بستر بیماری بیرون بیایم؛ چه رسد به نشستن و نوشتن؛ آن هم نوشتن از نیش زنبور و پشه.
ولی این بار فرق داشت.
اولین بار بود که با این شدت و با این وضع اسف بار آن هم در یک لحظه و در چند جای بدن؛ آخر زنبورجان، چطور به این همه همسایه و دوست و آشنا که بدون جوراب و با شلوار و دامن گشاد با یک عدد دمپایی لاانگشتی پلاستیکی در حال رفت و آمد هستند کاری نداشتی؛ آمدی سراغ من، منی که این همه توسط دوستان سمجت سوراخ سوراخ و آبکش شدهبودم و از ترس پشهها و مورچه پردارها و…با پوشش و زره کامل، جوراب و شلوار و پیراهن و مانتو به تن، خوش خوشک در حال پیادهروی زیرباران بودم که مثلاً لذت بوی بهار را در شامهام ذخیره کنم و سوغات ببرم برای روزگار سخت بودن در دود و دم تهران؟
چی؟ شاید گوشت من شیرین است؟ زنبورجان، راستی که دستت درد نکند با این مهمان نوازیات.
چرا اینقدر شلوغش میکنم؟ جالب است؛ نیشش را زده؛ تازه من شلوغش میکنم؟ دریغ، دریغ از یک ذره انصاف. پیش خودتان نمیگویید آخر مردم چه میگویند؟
این رسم پذیرایی از مهمان و غریب نوازی است؛ آقا یا خانم زنبور، من دیگر با شما حرفی ندارم. بگذارید به حال ناخوش خودم باشم و در عجب از این حسن انتخاب شما و خانوادهتان.
و عجب تر از سیستم گزینش ادارات این مملکت که هرگز مرا انتخاب نکردند و اقبال من تنها پیش شما بلند بود.
اما بگذارید اعترافی کنم؛ شاید آنقدرها هم دردناک و غیرقبل تحمل نباشد. مینشینی و یک دست زیر چانه و با دست دیگر دور محل گزش را میخارانی؛ لذت تلخی دارد و فکر میکنی؛ اجازه میدهی فکرت برود و ایدههای نو که میآیند طعم تلخ و شیرینی میگیرد نوشتههایت.
چقدر دلم میخواهد میتوانستم اقلاً یک علامت تعجبِ ناقابلِ کوچک بگذارم؛ شاید کمی دلم خنک میشد و جای سوزش این نیش یک کم آرام.
حیف که این اواخر در صفحه “روزنوشتهای محمدرضا شعبانعلی” مطلبی درباره علامت تعجب خواندهام و به خودم قول دادهام که شُرشُر(مؤدبانۀ زرت زرت) علامت تعجب در نوشتههایم بکار نبرم.
میبینید من به گزیده شدم عادت کردهام.
یک روزنوشت، من را میتواند بگزد و بیدار کند. گزشی با طعم تلخ و شیرین متنبه شدن! ببخشید دیگر تاب این همه بیعلامت تعجبی را نداشتم با این حال سوزش و جای نیش!
تمرین
- نوشتۀ (درسی از ری کورزویل – درباره علامت تعجب!) را از صفحۀ روزنوشتهای محمدرضا شعبانعلی بخوانید؛ به نظر شما چرا نویسندۀ متن علامت تعجب یا حتی اگر زنبور نیشتان زد “تعجب نکنید” از گذاشتن “علامت تعجب (!)” در این نوشته خودداری کردهاست؟
- در نوشتۀ علامت تعجب یا حتی اگر زنبور نیشتان زد “تعجب نکنید” چه جاهایی لازم بود “علامت تعجب (!) ” گذاشتهشود و نویسنده به عمد از به کار بردن آن خودداری کردهبود؟
- نظر شما چیست؟ آیا شما با نویسندۀ نوشتۀ درسی از ری کورزویل – درباره علامت تعجب! موافقید؟ مواردی از زیادهروی در بکار بردن علامت تعجب در نوشته های امروز دیدهاید؟
کلید واژه ها نوشتن درباره نوشتن ۲
علامت تعجب، !، پارگراف نویسی، بند نویسی، دستورفارسی، پارگراف نویسی فارسی، بندنویسی فارسی، قواعد نگارش، نگارش، ویرایش، ویراستاری، قطعه نویسی، نوشتن، لذت نوشتن، تفکر و نوشتن، علائم سجاوندی، معرفی سایت خوب، معرفی کانال خوب، محمدرضا شعبانعلی، روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی، بهروز صفرزاده،زنبور، نیش پشه، انشا درباره زنبور، تجربه زیسته
اگر به این بخش علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.