گسترده بیندیشیم
گسترده بیندیشیم:
چند وقت پیش، در حال انجام تحقیقاتی درباره ی رمز موفقیت کارآفرینان بزرگ ایران بودم که با دوستی آشنا شدم. او، ثروتش ظرف سه سال از دویست و پنجاه میلیون تومان به بیش از هشتصد میلیون تومان رسیده بود. وقتی از او راز موفقیتش را پرسیدم گفت:« همه چیز از زمانی تغییر کرد که شروع به بزرگ اندیشیدن کردم. بر اساس وضعیت بازار، نسبت به ارزشی که دارید، به شما پول پرداخت خواهد شد.»
کلمهی کلیدی در این جمله «ارزش» است.
این نکته را مهم بدانید که چهار عامل، ارزش شما را در بازار کار تعیین میکند.عرضه، تقاضا، کمیت و کیفیت.
کمیت، عاملی است که برای بیشتر مردم مهمتر از بقیه است. عامل کمیت به طور ساده، یعنی با آن مقدار ارزشی که شما به بازار تحویل می دهید، به چند نفر از مردم خدمت می کنید؟ به بیان دیگر خدمت شما روی چند نفر تاثیر می گذارد. برای مثال: در یکی از کسب و کارهای من که برگزاری کارگاه ها و سمینار های آموزشی است، بعضی ترجیح می دهند در گروه های کوچک بیست تایی آموزش ببینند، بعضی با صد نفر شرکت کننده راحت ترند، برخی دیگر با سیصد نفری، بعضی هزار نفری و بیشتر را دوست دارند.
گسترده بیندیشیم
آیا تفاوتی در میزان درآمد من از این تعداد شرکت کننده وجود دارد؟ آری، شما بهتر می دانید که تفاوت وجود دارد.
شما چطور مایلید زندگی کنید؟
و چطور می خواهید این بازی را انجام دهید؟
آیا می خواهید در لیگ های بزرگ، یا در لیگ های کوچک بازی کنید. در دسته ی اولی ها یا در دسته ی دومی ها؟
آیا می خواهید بزرگ بازی کنید یا کوچک؟
انتخاب با شماست. بیشتر مردم بازی کوچک را انتخاب می کنند. چرا؟
اول به خاطر ترس. آن ها شکست را با مرگ برابر می بینند و حتی از موفقیت بیشتر گریزانند. دوم اینکه آن ها به خاطر این که احساس خوبی ندارند بازی کوچک را انتخاب می کنند. آن ها احساس بی لیاقتی می کنند و این احساس را در خود ندارند که به اندازه ی کافی خوب و مهم هستند، تا تفاوتی واقعی را در زندگی مردم ایجاد کنند.
زندگی شما فقط برای شما مهم نیست، بلکه دیگران نیز در آن نقش دارند.
زندگی انجام مأموریتی است که به خاطر آن در این زمان و روی این کره ی خاکی آمده اید؛ وجود شما همچون افزودن قطعهای به پازل دنیا است.
گسترده بیندیشیم
بیشتر مردم آن قدر به منیت خود چسبیده اند که همه ی زندگی آن ها فقط دور من، من و باز هم من می چرخد؛ اما اگر می خواهید به معنای واقعی ثروتمند شوید، نمی شود فقط به خودتان فکر کنید، بلکه باید به زندگی دیگران نیز بها بدهید. فرزانه ی ژرف نگر، مینستر فولر، گفته است: هدف زندگی ما این است که به مردمان این نسل و آن هایی که بعد ها به دنیا می آیند بها دهیم. هر کدام از ما با استعدادها و ویژگی های خاص خود به دنیا می آییم.
هدف از این موهبت ها این است که از آن ها استفاده کرده و درآن ها با دیگران شریک شوید. بنابر نتایج تحقیقات خوشحال ترین مردم آن هایی هستند که استعدادهای خود را بیشتر به کار می بندند. بنابراین بخشی از مأموریت شما در زندگی باید این باشد که در موهبت ها و ارزش هایی که دارید، با هر چند نفر که ممکن است، سهیم شوید و این یعنی تمایل داشتن به انجام بازی بزرگ تر.
آیا می دانید معنای کارآفرین چیست؟
کار آفرین عبارت است از شخضی که مشکلات را برای مردم با در نظر گرفتن سود حل می کند.درست است که کارآفرین کسی بیش از یک« مسأله حل کن» نیست.
پس سوال این است: آیا ترجیح میدهید مشکلات را برای تعداد زیادی از مردم حل کنید، یا برای تعدا کمی از آن ها؟
گسترده بیندیشیم
هر چه به تعداد بیشتری از مردم کمک کنید، به لحاظ عقلی، احساسی، معنوی و مالی غنی تر می شوید. از ریچارد باخ در کتابش با نام تام جاناتن لیوینگستون سیگول سوال می شود:« از کجا بفهمم که مأموریتم تمام شده است؟» پاسخ می دهد:« اگر هنوز نفس می کشید، آن را تمام نکرده اید.
گواه من بر این حرف آدم های فراوانی است که کار و وظیفه ی خود را انجام نمی دهند. مردمان بسیاری را می بینم که در حدی خیلی کوچک بازی می کنند و به منیت خودشان که بر پایه ی ترس استوار است اجازه می دهند بر آن ها حکومت کند. در نتیجه تعداد زیادی از ما در زندگی خود و مشارکتمان با دیگران از تمام ظرفیتمان استفاده نمی کنیم. این مطلب در این خلاصه می شود: اگر شما نه، پس کی؟»
ماریان ویلیامسون در تکمیل سخن ریچارد باخ می گوید:« شما مخلوق خدا هستید. بازی های کوچکتان به دنیا خدمتی نمی کند. بی میل نشان دادن خود نسبت به کار مردم، به این هدف که آن ها احساس ناامنی نکنند، هدایت گرانه نیست. ما در پرتوافشانی به یکدیگر معنا می یابیم.
ما آفریده شده ایم تا شکوه نور خدایی را که در درون ماست، متجلی کنیم.
این طور نیست که این نور تنها در بعضی از ما وجود داشته باشد، این نور در هر کسی وجود و هر وقت ما به نور خود اجازه ی تابیدن می دهیم، به طور ناخودآگاه به مردم نیز این اجازه را می دهیم که آن ها هم همین کار را انجام دهند.وقتی ما از ترس خود، خودمان را رها می کنیم، حضور ما به طور خود به خود دیگران را نیز آزاد و رها می کند.»
منبع:
کتاب: عامل تغییر باش نه قربانی تقدیر!
نویسنده: سعید گل محمدی
اگر به بخش داستانک علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.