معجزه شکرگزاری (٧)
نویسنده: مریم حجتیان ( راهنمای زندگی _ life coach )
چگونه می توانیم در شرایط سخت و بحرانی عبور کنیم و کمی به آرامش برسیم؟!
همانطوری که که از تیتر مقاله مشخص است تصمیم دارم به یکی از اثر بخش ترین روشهایی بپردازم که می تواند در شرایط بحران و چالش های روزمره زندگی به کمک ما بیاید و آنهم موضوع شکرگزاری است.
در چندین مقاله قبل در خصوص نقش و فواید قدردانی و شکرگزاری در سلامت جسم و جان صحبت کردیم و نظرات برخی از شما خوانندگان را به شکل مثبت و تاثیر گذار گرفتیم و به همین دلیل به این فکر کردم که تاثیرات مفید دیگری که شکرگزاری میتواند از خود بجای بگذارد را هم مورد بررسی قرار دهیم.
اینک می پردازیم به اینکه چگونه می توان با نگرش و تمرینات شکرگزاری از بحرانها عبور کرد و حال بهتری را تجربه کنیم.
“شکرگزاری در لحظات خوشی و خوب زندگی بسیار آسان است اما زمانی که فاجعه رخ می دهد؛ شکرگزاری ارزش بیشتری خواهد داشت.”
«رابرت ای.امونز»
کتاب «دریچه ای به دنیای شگرف سپاس گزاری»
چندین دهه تحقیق در زمینه شکرگزاری نشان داده است که شکرگزاری در لحظات خوب زندگی موجب رشد و توسعه اتفاقات خوب در زندگی خواهد شد اما عبور از بحران با شکرگزاری در لحظات ناگوار زندگی چگونه ممکن است؟
اکثر روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که شکرگزاری در لحظات بحرانی میتواند تاثیر قابل توجهی در تغییر شرایط بحرانی داشته باشد.
معجزه شکرگزاری قدرتی برای بهبود اوضاع دارد که می تواند امید را به زندگی برگرداند. به عبارت دیگر عبور از بحران با شکرگزاری یکی از روش های ممکن و موثر در لحظات سخت زندگی است. البته هرگز بر این باور نیستیم که که سپاسگزاری نوشدارویی برای همه دردها و غمهاست، اما می تواند به شکل قابل توجهی حتی به شیوه درمانی در مسایل روحی و روانی و حتی جسمی افراد اثر گذار باشد.
تفاوت بین داشتن حس شکرگزاری یا شاکر بودن برای عبور از بحران
برای عبور از بحران با شکرگزاری باید بتوانید برای چیزهای خوبی که اطراف شما وجود دارد شکرگزاری کنید. هیچکس در مواجهه با بحران هایی مانند از دست دادن شغل، سلامتی یا مرگ عزیزان احساس شادی نمی کند تا که بتواند برای رخ دادن چنین حوادث ناگواری شکرگذاری کند. اما باید بین داشتن احساس شکرگزاری و شکرگذار بودن تفاوت قائل شد. ما بر روی احساساتمان کنترل کامل نداریم و نمیتوانیم به راحتی خودمان را قانع کنیم که حس شکرگزاری داشته باشیم؛ کمتر افسرده شویم یا در شرایط بحرانی خوشحال باشیم.
احساسات ما ناشی از نگرشی است که به جهان داریم. «افکار ما میتواند درباره هر چیزی آن طور که هست و آن طور که ما دلمان میخواهد باشد» این می تواند تفاوت بین داشتن حس شکرگزاری یا شاکر بودن را مشخص کند.
شاکر بودن یک انتخاب است که میتوانیم در زمانهای فقدان و از دست دادن هر چیزی در زندگیمان آن را جاری کنیم. عبور از بحران با شکرگزاری نگرشی به ما می دهد تا بتوانیم کل مواهب زندگیمان را یک جا ببینیم نه این که فقط با قرار گرفتن در شرایط بحرانی موقتی در هم بشکنیم.
بدیهی است رسیدن به چنین دیدگاهی بسیار مشکل و طاقت فرسا است اما محققان به این نتیجه رسیدهاند که یادگرفتن عبور از بحران با شکرگزاری ارزش تلاش کردن را دارد.
عبور از بحران با شکرگزاری چگونه ممکن است؟
آثار شکرگزاری بعد از بحران برای ما روشن می شود. اماتحقیقات نشان داده اند که شکرگزاری در عبور از بحران نیز به ما کمک می کند. داشتن عادت شکرگزاری در زندگی، سیستم ایمنی و فیزیولوژیکی بدن را تقویت می کند.
مدارک علمی بسیار زیادی وجود دارد که نشان می دهد انسان های شاکر نسبت به فشارها و استرس های زندگی مقاوم تر هستند.
همه مردم جهان دوران پندمیک و هجوم ویروس کرونا را تجربه کردند. بحرانی که سراسر جهان را در طی یک مدت کوتاه در هم نوردید. با قرنطینه شدن در خانه ها و ندیدن خانواده ها و دوستان و بسته شدن معابر و امکان عمومی و همچنین هر روز شاهد مرگ و میر و از دست دادن عزیزان بودیم.
حال آیا انتظاری از حال خوب بود؟
آیا کسی می توانست در این شرایط به آرامش فکر کند؟
باید گفت پر واضح بود که پاسخ منفی است. اما یک تجربه عینی که برای من افتاد را با شما به اشتراک میگذارم شاید خالی از لطف نباشد.
در همان هیاهو مادرم که زمینه قبلی جراحی قلب باز و سکته و بیماری آرتروز و رماتیسم مفصلی نیز داشتند به این ویروس مبتلا شدند.
ما که در تلاش بودیم که ایشان را برای عمل جراحی مفاصل زانو آماده کنیم در یکی از این ترددها به مراکز پزشکی ویروس وارد بدن ایشان شد و ظرف یک هفته بیش از نیمی از ریه او را فراگرفت و سطح اکسیژن بسیار پایین آمد و متاسفانه شبانه با آمبولانس به بخش آی سیو منتقل شدند.
نکته بدتر اینکه فردای همان روز پدرم هم مبتلا شدند و به بخش سی سی یو فرستاده شدند.
یکی از دوستان صمیمی دوران کودکی ام هم به همین شکل در یک بیمارستان دیگر بستری شدند. من که فقط چند روز بود که از مبتلا شدن خودم، فرزندم، برادر و خانواده اش می گذشت و تازه کمی خستگی از تنم بیرون رفته بود، با این بحران جدید در اطرافم روبرو شدم.
یک روز خسته و درمانده ایستادم جلوی آینه و چهره نگران خودم را مشاهده کردم که روزانه به سه بیمارستان در سه نقطه شهر تهران پرترافیک در ترددم و درحال تلاش هستم تا ببینم چطور می توانم از طریق تهیه غذای سالم و آب میوه تازه و خلاصه همراهی و همدلی کنار عزیزانم باشم.
پر واضح بود که اوضاع خوبی نبود و همگی با مرگ نابهنگام دست و پنجه نرم می کردند. روزانه تعداد بیشماری تماس از طرف فامیل و دوستان داشتم که می گفتند پدر و مادرت حیف بودند و گریه سر می دادند.
یک شب که ساعت یک و نیم نیمه شب از بیمارستان برگشتم تا غذای فردای هر سه بیمار را تهیه کنم و صبح مجدد به بیمارستانها بروم، در مسیر برگشت در دل شب و اتوبانهای تهران به این فکر کردم که در این شرایط بحرانی چگونه می توانم روی داشته هایم تمرکز کنم؟ من که همیشه به مراجعان و دانشجویانم همین درس را میدهم، حال خودم چطور از این درس استفاده کنم؟
من واقعا پریشان بودم و تمام اعضای خانواده هم در این حال و اوضاع درگیر شده بودند.
همان شب با خودم تصمیم گرفتم شکرگزاری های روزانه ام را بیشتر کنم و بجای تمرکز بر بیماری، امید برگشت عزیزانم را به خانه و زندگیشان بیشتر کنم و با خودم مرخص شدنشان را از بیمارستان تداعی و تجسم کردم.
روز بعد هم که به بیمارستان رفتم به پرسنل بخش آی سیو مادرم که به طبع وضعیتشان از پدرم وخیمتر بود این نوید را دادم که من مطمئن هستم که بزودی مادرم را با سلامت کامل به خانه می بریم و به همه قول میدهم که یک عصرانه و شیرینی مفصل برای همه می آورم.
همه پرستاران از این روحیه و طرز نگرش خوشحال شدند اما باید گفت که نگاهی به هم انداختند و صحبتها در حالی می شد که هر روز حداقل در بخشی که مادرم بستری بودند و هم کنار ایشون و هم پدرم، افرادی جان خود را جلوی چشمانم از دست می دادند و آمار تلفات دراخبار نیز سرسام آور بود .
تمرینات شکرگزای را به هر شکل که می توانستم کلامی، رفتاری، نوشتاری و احساسی بیشتر و بیشتر کردم و با خانواده ام هم تصمیم گرفتیم که هم خودمان را و هم خانه را برای بازگشت والدینمان آماده کنیم.
این روحیه و این تمرینات و این نگرش اثر فوق العاده ای را بجای گذاشت.
بالاخره پس از چند روز معجزه اتفاق افتاد.
دوستم از بیمارستان مرخص شد، پدرم نیز ترخیص شدند و دستور استراحت در خانه را گرفتند. مادرم هم از بخش مراقبتهای ویژه به بخش داخلی انتقال و پس از دو هفته که شبانه روز کنارش بودم و با همراهی خانواده به او عشق و امید دادیم و همچنین خودش نیز با تمام وجود شکرگزاری می کرد که از آن دستگاهها نجات پیدا کرده بودند و به خانه منتقل شدند.
و در نهایت پس از گذشت یک ماه با همراهی دستگاه اکسیژن سلامتی خود را باز پس گرفتند.
وقتی که والدین ما در این شرایط بودند، اولین چیزی که برای من و خانواده ام واضح شد این بود که چقدر اکسیژنی که به رایگان در اطراف ما شبانه روز موجود است و ما نمی دیدیم و قدر نمی دانستیم، میتواند با ارزش باشد و جان بسیاری از بیماران مبتلا به کرونا به آن بستگی دارد. و به این نتیجه رسیدیم که کرونا عجب درس بزرگی به ما داد.
این خاطره را تعریف کردم چون خودم شاهد عینی چگونگی عبور از این بحران بودم.
اگر نا امید می شدیم و هرروز بر بیماری و ناراحتی تمرکز می کردیم و ما فرزندان هم مثل اطرافیان گریه و زاری می کردیم، هم روحیه بیماران خود را از بین می بردیم و هم امید را از آنان می گرفتیم. البته باید گفت با تمام کمبودهای دارویی قدردان تیم پزشکی هم بودیم و هستیم که واقعا زحمت می کشیدند.
همچنین شاید این مقوله هم به نظر برسد تا کاسه عمر کسی لبریز نشود هیچ اتفاقی نمی افتد اما نکته مهم برای ما این بود که تا آخرین دقایق امید داشته باشیم.
و من هم طبق قولی که داده بودم یک عصرانه مفصل و شیرینی برای تیم پزشکی و پرسنل بیمارستان بردیم و آن روز یکی از روزهایی است که همیشه به خاطر دارم چون جشن شکرگزاری بر پا کردیم و مادرم توانست خودش از بستر برخیزد و در تهیه این عصرانه کمی کمک کند.
ادامه این مقاله را در پست بعدی برایتان شرح میدهیم پس با ماه خاتون همراه باشید.
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از پست های قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.