شادیهای زندگی
«بهترین لذت آدمی این است که بداند نسلی از او بر جا مانده،
ولی حسی برتر از هر لذت موجود این است که بداند مسئولیت خانواده ای بر دوش او است
و هر فردی میتواند از این لذت برخوردار شود.»
نلسون ماندلا
در پارک زن و مردی روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سُرسُره بالا میرود پسر من است.
مرد در جواب گفت: «چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد.»
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد: «تامی وقت رفتن است.»
تامی که دلش نمیآمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط پنج دقیق باشه؟!
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد. مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند. دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد: «تامی دیر میشود برویم. ولی تامی گذشت باز خواهش کرد ۵ دقیقه این دفعه قول میدهم.»
مرد لبخند زد و باز قبول کرد. زن رو به مرد کرد و گفت: «شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمیکنید پسرتان با این کارها لوس بشود؟»
مرد جواب داد: «دو سال پیش یک راننده مَست پسر بزرگم را در حال دوچرخه. سواری زیر گرفت و کُشت. من هیچ گاه برای سام وقت کافی نگذاشته بودم. و همیشه به خاطر این موضوع غُصه میخورم. ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد تامی تکرار نکنم. تامی فکر میکند که پنج دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من پنج دقیقه بیشتر وقت میدهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم. پنج دقیقهای که دیگر هرگز نمی توانم بودن در کنار سام از دست رفته ام را تجربه کنم.»
بعضی وقتها ما انسانها قدر داشتهها را خیلی دیر متوجه میشویم.
پنج دقیقه، ده دقیقه و حتی یک روز در کنار عزیزان و خانواده، میتواند به خاطرهای فراموش نشدنی تبدیل بشود. ما گاهی آن قدر خودمان را درگیر مسائل روزمره میکنیم که واقعاً وقت، انرژی، فکر و حتی حوصلهای برای خانواده و عزیزان مان نداریم. پس بیایید از هم اکنون قدر لحظههایی را که در زندگی خود داریم بیشتر بدانیم و آنها را به عزیزان مان اختصاص دهیم.
کتاب: حالا که به لبخند رسیدیم
نویسنده: حسن آدینه آزادهای
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.
گردآوری: صبا طاهری