به خودت قول بده
خودت را همان گونه که هستی و یا نیستی، قبول داشته باش.
به خود بها دادن فقط از این موارد ناشی میشود: «اینکه فکر کنی تو فردی ارزشمند هستی، به خودت اطمینان داری، چقدر از عمرت را بیهوده تلف کردی، چون همواره در حال مقایسه ی خودت با دیگران هستی!»
در حالی که هر کسی ویژگی های مثبت و نقاط ضعف خاص خودش را دارد؛ تو فقط زمانی میتوانی شادی واقعی را درک کنی که قابلیتها و کاستیهای خودت را بپذیری.
قدر دیگران را نیز به خاطر اینکه خودشان هستند، بدان.
گاهی اوقات، یک فرد آن گونه که تو تصور میکنی نیست. از لحاظ ظاهری ممکن است بخندد یا گریه کند، ولی تو که از درون او خبر نداری. پس دقت کن، مردمان را همان گونه که هستند بپذیر پس و دوستشان بدار، که در دراز مدت بهترین آنان را دستچین می کنی.
با دیگران با مهربانی و آگاهانه حرف بزن.
پیش از آنکه دهانت را باز کنی، فکر کن. در هنگام بدخلقی، کلام بد و ناجور را با هم و درهم نیامیز. فقط خونسردی خود را حفظ و احساسات خود را مهار کن.
تو فرصت زیادی برای تغییر دادن خلق و خوی خودت داری، ولی اگر حرف ناجوری از دهانت بیرون بیاید، تا بخواهی آن را فراموش کنی، کلی زجر میکشی.
با خودت هم با مهربانی حرف بزن.
صبر کن ببینیم، همین حالا به خودت چه گفتی؟ اگر همین کلام را به دوستانت می گفتی، او را دلداری میدادی؟ یا اینکه کفرش را در میآوردی؟ چرا بیخودی حرف های منفی و نامفهوم در مورد زندگی از دهانت بیرون می آید؟ خودت خوب میدانی که از آغاز سحر تا شب که میخوابی، مدام با خودت گفت و گوی ذهنی داری! و بخشی از وجودت نیز همه ی این حرفها را باور میکند؛ پس حواست به حرف زدنت باشد. راستی، این سؤال را نیز از خودت: «اگر دوستی که مدام این جوری با من حرف میزد، تا چه حد او را تحمل می کردم؟»
از اینکه مدام بر همهی موارد مسلط باشی، دست بردار.
امکان ندارد که بتوانی همه موارد زندگی خود را صد در صد در اختیار داشته باشی. لزومی هم ندارد که برای داشتن آسایش و راحتی زندگی، اختیار همه موارد در دست تو باشد. به جای اینکه نظارت کردن را شیوه ی زندگی خود قرار دهی، سعی کن که بعضی از موارد را رها سازی و بیخیال شوی. وقتی مشتهایت را باز کردی، دستهایت آزاد میشوند، که آنها را در هوا تکان دهی. در این صورت اجازه میدهی که مواهب زندگی و فیض الهی به سوی تو
جاری شود.
قدر لحظات جزئی را هم بدان: ذهن مثبت، مثبت زندگی میکند.
در زندگی تو همیشه مواردی، حتی جزئى وجود دارد که از بابت آنها خدا را شکر کنی. خوشحال ترین آدمها کسانی نیستند که به هرچه دلشان خواسته رسیدهاند، بلکه کسانی هستند که در راه دستیابی به اهدافشان، به لحظات کوتاه و جزئی زندگی روزمره ی خودشان نیز توجه دارند و قدر آن را هم میدانند.
هر کاری را که گمان میکنی درست است، انجام بده.
هرچه که انسان به دست آید، تا ابد دوام ندارد. هر آن موردی هم که دوام داشته باشد، بی دردسر حاصل نمیشود. پس تو کاری مناسب و درست را انجام بده، نه آن که بی دردسر و راحت تر است. تو همیشه، برای هر کاری که راهت سبز شود و هر اقدامی که با مبارزه طلبی همراه باشد، حق انتخاب داری. سرانجام، همان انتخاب است که تو را با هویت میکند. پس با این وجود، تو باید فقط و فقط کاری را بکنی که میتوانی درست انجام دهی.
با چالشهای زندگی رشد بکن.
با بلاهایی که زندگی سر راهت قرار میدهد، تو باید هوشیار و خردمند شوی؛ نه اینکه هر لحظه در زندگی تحلیل بروی. پس با خودت تکرار کن: «به خودم قول میدهم که با وجود همه سختیهای زندگی، شادمانه برخورد می دهم کنم و همه ی غم و غصه هایم را به خوشحالی تبدیل نمایم، و هرگز آه حسرت نکشم.»
از همه ی قدرت خود استفاده کن.
میدانی چرا خودت را سست و بی قدرت حس میکنی؟ چون هنوز به قدرت درونت پی نبرده ای در دنیا، پس از شک و تردید، تو باید شهامت رویاپروری داشته باشی. باید در این دنیای پر از خشونت و عصبانیت، شهامت بخشایش داشته باشی. باید در دنیای پر از انزجار و نفرت، شهامت عشق ورزی داشته باشی. در دنیای پر از بیاعتمادی، نیز باید شهامت باور کردن دیگران را داشته باشی. با این نوع شهامت است که قدرت گمشده و نهفته ی خودت را پیدا میکنی.
دنباله رو دلت باش.
زندگی آن قدر کوتاه است که ارزش ندامت و غم و غصه را ندارد. پس به آنچه که بر لبهایت لبخند می آورد، عشق بورز. هر آنچه باعث گریه ات میشود، رهایش کن. باور داشته باش که هر اتفاقی، حکمتی دارد. مسیر قبلی خودت را دنبال کن. وقتش رسیده است که بدرخشی. این فرصت را در اختیار بگیر، چون زندگی تو را متحول میکند.
از هر کاری که میکنی لذت ببر.
بیشتر مردم از واژه ی کامیابی، در ذهن خودشان عبارتی کلیشهای ساخته اند، که اگر از این عبارت قالبی از پیش ساخته شده، قدمی عقب نشینی کنند، انگار که دنیا روی سرشان خراب شده است. این درست که در هر کاری نظم و انضباط حرف اول را میزند، ولی گاهی اوقات در میان اهداف مشخص شده و شفاف، توده ای سرطانی بیرون میزند که در این صورت، تو نباید خودت را ببازی. باید از برداشتن موانع و پیشروی به سوی اهدافت تا رسیدن به قله ی کامیابی، در طی مسیر لذت ببری. حتی برای یک لحظه هم نباید به ذهنت خطور کند: «من بدبخت ترین آدمها هستم چقدر به موفقیت نزدیک بودم، چی میخواستم و چی شد؟!» این فکر را از ذهنت بیرون کن و به مسیر الهی خویش ادامه بده.
____
کتاب: از سر راه خودت کنار برو
نویسنده: نفیسه معتکف
_______