مروارید گرانبها

میگویند شبی مرد فرزانه ای در ساحل اقیانوس قدم میزد که به روستای کوچک ماهیگیران رسید. او آواز خوانان از روستا گذشت و در حالی که از روستا دور میشد، مردی را دیدکه پشت سرش می دود. «خواهش میکنم، خواهش میکنم! بایست! مروارید گرانبها را به من بده!» مرد فرزانه بقچه اش را روی زمین […]

بخش داستان فلسفی, داستانک | Tagged , , , | نظر دهید

استاد خوشبختی چیست؟

خوب فکر کن!!! کشاورزی عادت داشت کنار چشمه ای برود و در آنجا از بابت فقری که گرفتارش بود، به تلخی بنالد. مگر فقر میگذاشت او بتواند خوشبخت باشد؟ یک روز صبح، یکی از قطره های اشکش در چشمه افتاد و غولی را که در آن بود، تحت تاثیر قرار داد. غول برخاست و گفت: […]

بخش داستان فلسفی, داستانک | Tagged , , , , , , | نظر دهید
تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt