بخش حیاتی زندگی ما چیست؟

 در داستان پندآموز, داستانک

شکرگزاری ،بخش حیاتی زندگی ما!

تام کاستا:

تام کاستا بنیان گزار کلیسای علوم مذهبی دزرت در پام دزرت کالیفرنیا بوده و اخیرا به عضویت هیأت بین‌المللی مدیران علوم مذهبی درآمده است. محبوبیت او به عنوان یک سخنگوی عمومی منتج به چندین برنامه ی تلویزیونی، همچنین سمینار و سخنرانی در سراسر ایالات متحده کانادا و انگلیس شده است. نام نویسنده کتاب “زندگی! از آن چه میخواهید؟” است.

حالت شکرگزارانه ی من در هفت دهه‌ی انتهایی زندگی ام پرورش یافته است.

در سال ۱۹۷۴، وقتی که برای اولین‌بار کشیش شدم، احساسات عمیق من درباره‌ی موهبت روحانی سپاس‌گزاری مورد آزمایش قرار گرفت. من با شخصی ناخشنود مشاوره می‌کردم. روبه‌روی من مردی نشسته بود که در سلامتی کامل به‌سر می‌برد. هر روز تنیس بازی می‌کرد. از نظر مالی موفق بود و عاشق کارش هم بود. به تازگی برای او و همسر جدید فداکارش مراسم ازدواج برگزار کرده بودم و علاوه براین در ازدواج قبلی اش هم زندگی عاشقانه ای داشت. ولی او با وجود این که هر بخش از زندگی‌اش از جمله سلامتی، دارایی، عشق و کارش به نظر کامل می رسیدند، همچنان ناراضی بود.

به عنوان یک کشیش تازه‌کار کاملاً گیج شده بودم که من برای چه چیزی می توانستم دعا کنم؟ من چه طور می‌توانستم به او کمک کنم تا افسردگی اش رفع شود؟ با ادامه‌ی جلساتمان متوجه شدم که این مرد نسبت به همه چیز ناسپاس است. او هرگز به خاطر سلامتی اش، دارایی اش، فرزندانش خانه اش، یا خود زندگی تشکر نمی کرد. او همه چیز را حق مسلم خود می‌دانست. همین امر مرا واداشت که در مورد این بخش مبهم ولی در عین حال حیاتی زندگی‌مان، یعنی سپاس گزاری بیش‌تر تحقیق کنم.

چقدر خوب به خاطر دارم که سال‌ها پیش، هنگامی که مشغول قدم پنجم از دوازده قدم برنامه “الکلی های گمنام” بودم. زنی جوان به من گفت. “همزمان نمی‌توان هم شاکر بود و هم ناراضی.”

در آن زمان من حدوداً چهل سال از او بزرگتر بودم. ولی واقعاً از لحاظ روحی شوکه شدم. من تا به حال آن عبارت را نشنیده بودم، و چه معنای درستی داشت؛ از آن موقع به بعد از این ایده در تمام بخش‌های شغلی ام به عنوان یک پدر روحانی از جمله در کلاس‌ها و سمینارها و زندگی شخصی ام استفاده کرده ام.

هم زمان نمی‌توان هم شاکر بود و هم ناراضی؛

واقعاً از لحاظ عاطفی غیر ممکن است که هر دو را به طور همزمان داشته باشیم.

وقتی به این مفهوم فکر می‌کنم، به یاد دورانی می‌افتم که در خانواده ای کاتولیک پرورش می یافتم و از تسبیح استفاده می‌کردیم. هم اکنون شخصاً دارای چیزی هستم که آن را تسبیح درونی شکر می‌نامم و دانه های آن را هر روز و اغلب در مراقبه های صبحگاهی و دعاهایم می شمارم.

این زمانی است که من نعمات “خودم” را، و نه نعمات دیگران را می‌شمرم.

این دوره ی شکرگزاری در زندگی من فقط در سومین پنجشنبه ی هر ماه نوامبر اتفاق نمی‌افتد. این زمان شکرگزاری چیزی است که در تک تک روزها به انجام می‌رسد. دانه های تسبیح زیادی برای شمارش دارم. دانه‌هایی که نماینده مردمی هستند که به من کمک کرده اند، دانه هایی که نماینده ی مردمی هستند که به من کمک نکرده‌اند (چراکه همین امر مرا در همه ی بخش‌های زندگی ام قوی تر کرده است). دانه هایی که نمایانگر سلامتی‌ام، خانواده ی ارزشمندم و… هستند که از آنها لذت می‌برم. از حیوانات خانگی ام که به من هر روز محبتی بی چشم داشت را آموزش می‌دهند و به خاطر توانایی‌ام در انتخاب افکارم، رفتارهایم و راه زندگی ام تشکر می‌کنم.

هر روز زمانی را برای سپاس از هر آنچه که هستید و نیستید اختصاص دهید. برای هر آنچه که دارید و ندارید شکرگزار باشید.

و به خاطر داشته باشید که: هم‌زمان نمی‌توان هم شاکر بود و هم ناراضی!

_______

منبع: کتاب شکرانه
نویسنده:لوئیز هی

_____________

اگر به بخش داستانک علاقه مندید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید:

غرق نشوید

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt