وقتی با موبایل بی زمان و بی مکان شدیم
وقتی تاریخ اجتماعی هریک از وسایل ارتباط جمعی نظیر رادیو، تلوزیون و رایانه را بررسی می کنیم، میبینیم هرکدام از آن ها در ارتباط با تقویت روابط اجتماعی قصهٔ خاص خودشان را داشته اند. مثلا اگر کانون خانواده را محور قرار دهیم، میبینیم وقتی رادیو آمد خانواده ها ابتدا دور هم جمع شدند تا «باهم» به صدایی که از آن بیرون می آمد گوش کنند.
وقتی تلویزیون آمد آن جمع قبلی این بار دور این «جعبه جادو» جمع شدند تا «باهم» تصویر و صدایی را که از آن بیرون می آمد ببینند و بشنوند.
برخلاف دو رسانهٔ قبلی، وقتی رایانه آمد، خانواده ها دور هم جمع نشدند. سازندهٔ رایانه از ابتدا هم اصطلاح رایانهٔ شخصی (پی سی) را بر آن نهاد.
ولی به تدریج مردم دور هم جمع شدند یعنی امکانی به نام اینترنت و بعدها شبکه های اجتماعی مجازی محیا شد که مردم را دور هم جمع میکرد.
ولی این « دور هم بودن» با آن یکی تفاوت داشت.
برخلاف قبلی ها، در این جا ارتباط فاقد مجاورت فیزیکی بود.
فرد با اعضای خانواده اش مجاورت فیزیکی دارد و در کنار آنهاست، ولی با فرد دیگری در ارتباط و تعامل است؛ با فردی که از نظر جغرافیایی از او فاصله دارد.
ساده تر بگویم، از کسانی که با آنها مجاورت فیزیکی دارد « دور است » و به کسانی که از نظر جغرافیایی از آنها دور است « نزدیک است»!
حدود بیست سال پیش در پژوهشی در یکی از کشورهای اروپایی، از مردم سوال شد که با آمدن تکنولوژی های ارتباطی جدید همچون رایانه و اینترنت (در آن زمان هنوز تا به این حد گسترش نیافته بودند) فکر میکنید در آینده خانه چگونه جایی خواهد بود. همهٔ پاسخگویان معتقد بودند که خانه جای عملکردهای متنوعی خواهد شد،ولی دو عملکرد برجسته خواهد بود: خانه به عنوان فروشگاهی مجازی،و خانه به عنوان مرکز اجتماع مجازی. عملکرد نخست به خرید از خانه از طریق اینترنت اشاره دارد.
ولی به نظر می رسد که پیشبینی عملکرد دوم یعنی
«دور هم نشینی مجازی» در کشور ما به خوبی در حال تحقیق است.
معمولاً در آسیب شناسی اجتماعی گفته میشود که فرد معتاد تا پنج سال نخست مصرف مواد به هیچ وجه خود را معتاد نمی داند. او دچار اعتیاد است ولی نمیخواهد چنین واقعیتی را بپذیرد. ولی وقتی به تدریج آثار اعتیاد در زندگی روزمرهٔ او اختلال ایجاد کرد خود را معتاد میداند.هر کدام از ما با نگاه مختصری به اطرافمان افرادی را میبینیم که به شبکههای اجتماعی اعتیاد پیدا کرده اند ولی این واقعیت را نمی پذیرند!به راستی چه تعداد از ما با نظارهٔ صفحهٔ گوشی مان سر بر بالش می گذاریم و اولین چیزی که بعد از بیدار شدن میبینیم همان صفحه نمایش تلفن همراه است؟
قبلاً زمانی که گوشی تلفن ثابت خانه بی وقفه زنگ میزد،معمولاً اعضای خانواده دچار سردرد میشدند و در مواردی تلفن را از مبدأش قطع میکردند.
در خانه های امروزی ما،هر چند ثانیه صدای دریافت پیام های مختلف شنیده می شود؟
حتی بسیاری از کاربران خود را در موقعیت چند وظیفه ای قرار می دهند،یعنی کار با چند رسانه به طور همزمان (تماشای تلویزیون، تلفن همراه دردست، لپ تاپ روی میز ناهار خوری!) تعامل در چند شبکهٔ اجتماعی به طورهمزمان ( گفت و گوی همزمان با افراد مختلف در وایبر و تلگرام)!
زیگموند باومان، نظریه پرداز اجتماعی معاصر، با تأمل دربارهٔ چنین وضعیتی، سوال میکند که « مرز خانه من کجاست؟»
ما همچون کوه یخ سیاری هستیم که برای مان فرقی نمیکند کجا باشیم: خانه، پارک، محل کار، خیابان. فقط گوشی مان را می خواهیم.
کاملا بی زمان و بی مکان شده ایم.
به جز آدم هایی که در گوشی مان هستند هیچ کس دیگری را نمی بینیم.
اساسا واقعیت از طریق گوشی به چشمان مان تابیده می شود! خانهٔ مجازی بسیاری از ما داخل گوشی های مان است.
ما مالِ گوشی مان شده ایم و نه گوشی مالِ ما!
از خواب که بیدار می شویم فراموش می کنیم که به اعضای خانواده مان سلام کنیم، ولی در همان رختخواب جمله « صبح همه عزیزان به خیر» را با تصویر دسته گل زیبایی برای اعضای گروه مجازی مان ارسال می کنیم، با اعضای خانواده واقعی مان جز از کم و زیاد کردن درجه کولر یا وسیله گرمایی نمی گوییم، ولی با اعضای گروه مجازی مان درباره جمله های حکیمانهٔ گاندی، تنهایی انسان معاصر، بیست راه رسیدن به آرامش، تفاوت ژانرهای مختلف هنری و ریشه ضرب المثل های فارسی حرف می زنیم.
به راستی مرز خانهٔ ما کجاست؟
از کجا به بعد احساس می کنیم که وارد خانه مان شده ایم؟
آیا دیگر اساسا خانه برای مان معنی دارد؟
ما چیزی جز تلفن همراه مان را نمی بینیم و نمی خواهیم.
ما که بی مکان شده ایم.
با این روند، اگر امروز آن تحقیق بیست سال پیش مجددا انجام شود، ما در پاسخ به سؤال « در آینده خانه چگونه جایی خواهد بود» چه خواهیم گفت؟
نویسنده: فردین علیخواه (جامعه شناس)