چرا گاهی انتخابی مى كنيم كه مايه درد و رنج ماست؟!
بهترين انتخاب ممكن، ضرورتاً انتخاب مفيد و سودمند نيست. ولى در زمانى كه ما دست به انتخاب مى زنيم مفيد و خوب به نظر مى رسد، دكتر گلسر مثال خوبى دارد او
مى گويد يك مرد جوان در پارك بزرگ كاكتوس مشغول قدم زدن بود، ناگهان تمام لباس هايش را در آورده و به وسط كاكتوس ها مى پرد و غلت مى زند، افرادى كه اطراف بودند او را با زحمت بيرون مى آورند و
از او مى پرسند :چرا اينكار را كردى؟!
و او پاسخ مى دهد كه :
“در آن لحظه به نظرم كار خوبى مى آمد”
همه ما انتخاب هاى اين چنينى داريم كه در لحظه به نظرمان كار درستى مى آمده،
زمانيكه از ترس تنهايى با كسى ارتباط داشتيم كه ما را به بيراهه كشانده ،
در زمان درماندگى از كسى درخواست كمك كرديم كه صلاح ما را نمى خواسته،
تلاش براى نگه داشتن فردى كرديم كه روح و شخصيت ما را پايمال كرده….
همه ما احتمالاً در ميان كاكتوس ها غلت زده ايم.
ما در آن لحظه اين رفتارهاى آسيب زا را انتخاب مى كنيم، اما چرا؟!‼️
استفاده از يكسرى الگوها كه ممكن است از والدين يا اطرافيان آموخته شده باشد يا انتخاب آسانترى است، نسبت به فكر كردن و پيدا كردن انتخاب هاى بهتر،
اينست كه ما را بر آن مى دارد كه رنج بردن و تحمل درد را انتخاب كنيم.
باور اين كه موقعيتى نااميد كننده است و شما نمى توانيد هيچ كارى بكنيد باعث اينهمه رنج و درد شده است.
باور افسرده شدن بسيار راحت تر از تلاش براى گرفتن حق است،
باور اضطراب داشتن راحت تر از تلاش براى دوست داشتن كسي است،
باور نااميدى و اندوه راحت تر از تغيير مسير و شروع مجدد است،
ما به اين علت است كه در شرايط خاص روى كاكتوس ها غلت مى زنیم.
ويليام_گلسر
منبع: خانه بهی