به دیگران الهام ببخشیم

 در داستان پندآموز, داستانک

«همه ما استاد هستیم و آن چه را یاد می گیریم به دیگران آموزش می دهیم. به این ترتیب ما موضوعی را بار ها و بار ها آموزش می دهیم تا آن را یاد بگیریم…»

(برگزیده از کتاب راه اعجاز)

«هدف واقعی همه استادان و هدف از نوشتن کتـاب هـا و برگزاری کلاس های آموزشی این است که ما به قلمرو پادشاهی خداوند در وجودمان بازگردیم.»

(جوئل گلداسمیت)

همه ما در مسیر زندگی درست همانطور که دانشجو هستیم استاد نیـز هستیم. درحقیقت ما زمانی بهتر و بیش تر یاد می گیریم که آن چـه را بـرای خودمان آرزو داریم، در حد توانمان و هر زمان که می توانیم، به انسـان هـای بسیاری تقدیم کنیم. این کتاب را فقط به این دلیل نوشتم که اگـر مـن در مدت زمانی طولانی به انسان های بسیاری آموزش دهم، موضوعی را که بیش از همه می خواهم یاد بگیرم به آن ها آموزش خواهم داد. این موضوع چگونه زندگی کردن در حیطه معنویت است. به دنبال این طرز تفکر بـر ما واجب است تا آگاهانه تلاش کنیم انرژی الهام بخش خود را افزایش دهیم. این کار سبب خواهد شد که ما به طور همزمان استاد و دانشجویی در زمینه معنویت باشیم.

استادان معنوی فرکانس ارتعاشی زندگی روزمره خود را افزایش داده اند آن را به جایی رسانده اند که می توانند فقط با حضورشان بـه دیگـران الـهـام ببخشند. ما نیز باید آرزو کنیم به چنین مرحله ای برسیم.

رسیدن به این مرحله ضرورتاً مستلزم گذراندن دوره آموزشی خاص نیست. برای آمـوزش آن چه من در این صفحه ها درباره آن ها مطلب می نویسم، برنامه درسی خاصی وجود ندارد و پس از طی دوره نیز کارنامه ای به ما نمی دهند.

من در این جا درباره کارهایی صحبت می کنم که می توانیم آن ها را هر روز انجام دهیم تا به انسان های دیگر الهام ببخشیم… این فصل نیز به این موضـوع اختصـاص دارد.

مهربانی الهام بخش است

همین اواخر یک روز من و سه تا از فرزندانم در مائوی در رستورانی نشسته بودیم. درحالی که با یکدیگر صحبت می کردیم و از خوردن غذای خود لذت می بردیم، پای پسر جوانی با یک مانع برخورد کرد و سینی غذای پر از همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده او، که تازه از مک دونالد خریده بود، روی زمین ریخت. والدین او بی درنگ برای کمک به فرزندشان جلو آمدند. مدیر رستوران نیز با مهربانی همـه غذاها را جایگزین کرد بی آن که برای آن ها پولی دریافت کند. پسر جـوان اندکی شرمنده شد، اما همه چیز به خوبی پیش رفت… فقط غذاهایی که روی زمین ریخته شده بودند در مسیر افرادی قرار داشت که برای سفارش غذا باید در صف می ایستادند و به این ترتیب برای آن ها دردسر درست کرده بود.

نه خانواده آن پسر جوان و نه کارکنان رستوران، هیچ یک برای تمیز کردن زمین و برداشتن غذا ها اقدام نکردند و این موضوع به معنای واقعی بـرای مـردم آزار دهنده بود.

من چند لحظه نگاه کردم، سپس یک سینی خالی برداشتم، همه غذا ها را جمع کردم، داخل سینی گذاشتم و آن ها را در سطل زباله ریختم. پس از انجام این کار به سوی فرزندانم بازگشتم و در این باره صحبتی نکردم. حدود ده دقیقه بعد خانمی که شاهد ایـن صـحنه بود و من در آن لحظـه متوجه نشده بودم به سوی میز مـا آمـد. او به فرزنـدان مـن گفت: «دختر هـا، پدرتان در این لحظه به شما درسی مهم آموزش داد. او با رفتارش به شما نشـان داد که یک شهروند خوب و مهربان چگونه رفتار می کند. در این رستوران هیچ کس به جمع کردن غذا ها از روی زمین فکر نکرد، اما پدر شـمـا ایـن کـار را کرد.

پدر شما به من الهام بخشید و من امیدوارم که او با رفتارش بـه شـمـا نیـز الهام بخشیده باشد.»

آن خانم از پیش ما رفت و فرزنـدان مـن آگاهانه لبخنـد می زدند، زیرا مشاهده چنین صحنه هایی برای آن ها بسیار طبیعی است.

به هدف اصلی این داستان توجه کنید:

یک عمـل سـاده برخاسته از مهربانی و برای کمک به دیگران که با منبع و منشأ وجودمان هماهنگ باشد بیش از سخنرانی درباره ویژگی های یک شهروند اندیشمند به دیگران الهـام می بخشد. من فقط می خواستم همبرگر ها و سیب زمینه های چرب را از روی زمین بردارم و خطر احتمالی لیز خوردن مردم را از بین ببرم. در آن زمـان سعی نداشتم به کسی الهام ببخشم و این موضوع معمای ایـن فصـل اسـت.

وقتی آگاهی خود را از سطح نفس بالاتر می بریم، به طور ناخواسته تبدیل به سرچشمه الهام انسان هایی می شویم که در میدان انرژی کردار های معنوی ما قرار دارند.

درحقیقت باید از سطح نفس که به ما می گوید:

«من این غذا را نریختم بنابراین وظیفه من نیست که آن را تمیز کنم.»

به سطحی برسیم که می گوید:

«من چطور می توانم به دیگران خدمت کنم؟»

ما همچنین می توانیم در جستجوی فرصت هایی باشیم تا با استفاده از آن ها سرچشمه الهام دیگران شویم. برای نمونه، من وقتی سوار هواپیمـا مـی شـوم در جستجوی فرصتی برای خدمت به «غریبه ها» هستم. (واژه غریبـه هـا را داخـل گیومه قرار دادم تا تأکید کنم که به معنای واقعی هیچ غریبه ای در ایـن جهـان وجود ندارد.) کمک کردن به مسافران قد کوتاه برای اینکه کیف دستی خود را در محفظه بالای سرشان قرار دهند عمل مناسبی است، زیرا شاید دیگران به این عمل مهربانانه توجه کنند و الهام بگیرند. خـود مـن نیـز در همـان زمـان فراخوان درونی لم را می شنوم که می گوید الهام بگیرم و الهام بخش باشم.

کتاب: ندای درون

نوسینده: وین دایر

 


اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt