به خدا نگوییم یک مشکل بزرگ دارم!

 در داستان پندآموز, داستانک

به خدا نگوییم یک مشکل بزرگ دارم،

به مشکل بگوییم من یک خدای بزرگ دارم.

هنگامی که حکم اخراج بی دلیلش را از رئیس دریافت کرد.، یک نفس عمیق کشید و محترمانه به او گفت:

«شاید قدرت و مقام شما از من بیشتر باشد، اما من خدایی دارم که قدرتش بی نهایت است.

می دانم تا او نخواهد من اخراج نمی شوم. و شما هم هیچ نمی توانید بکنید.»

و ضمن ادای احترام از اتاق رئیس خارج شد. با خیالی آسوده به خانه رفت آن شب را در میان خانواده جشن گرفت و به سرور پرداخت. او همیشه در چشمانش سخنان بی شماری با خدا داشت و رفتارش با دیگران نمونه ای از عبادت بدون شرط بود.

در مواقع گرفتاری خونسرد و آرام بود و از ناامیدی پرهیز می کرد.،

به مسائل نگاه مثبت داشت و از موج منفی دیگران رؤیایی سبز و زیبا می ساخت.

فردای آن روز بی تفاوت به اتفاقی که افتاده است به محل کارش رفت.به پشتوانه ی احساسی که در ذهنش به وجود آماده بود و یقین به حل مشکلش ، امیدش دو چندان شده بود. وارد دفتر کارش شد و آرام آرام به سوی اتاق رئیس گام برداشت. در ذهن دغدغه مشکلش را احساس نمی کرد و منتظر یک اتفاق یا پیشنهاد جدید بود. بعد از احوالپرسی، از منشی رئیس اجازه ی ورود خواست، اما موفق به ورود نشد.

هنگامی که انسان در مسیر زندگی با مشکلاتی مواجه می شود قطعاً به دنبال فردی،

وسیله ای با قدرتی می گردد. تا به کمک او مشکل خود را حل کند.

آدمها معمولا اگر از حضور فردی توانمند و با نفوذ در زندگی خود برخوردار باشند که بتوانند مشکلات خود را به راحتی توسط او حل و فصل نمایند.،جسارت،آرامش و امنیت خاطر پیدا می کنند و در هنگام رویارویی با مشکلات فورا به یاد او می افتند. و از او طلب یاری می کنند و یا با پشتوانه ی وی به نبرد مشکلات می روند.

آنها همیشه آن فرد با نفوذ را به یاد دارند و مورد ستایش و تقدیر خود قرار می دهند.فرد توانمند را برگ سبز مشکلات می دانند و سعی می کنند. با ادای احترام و انجام اعمال و رفتاری که مورد پسند وی باشد او را برای خود حفظ نمایند. تا از موقعیت و امتیازاتش بهره مند گردند.

در این هنگام، فرد از رویارویی با مشکلات احساس ناتوانی و ترس و دلهره ندارد. و به فکر نذر و دعا و راز و نیاز برای رفع مشکل خود نمی افتد. او با خیال آسوده تنها چشم امید به حامی توانمند و با نفوذ خود دارند و با ستایش و تمنّا از او سعی بر رفع مشکل می کند.

شاید در نظر برخی افراد این موضوع ایده آل باشد. و همیشه حسرت داشتن چنین موقعیتی را در دل کشیده باشند. آنها از اینکه بتوان مشکلات را به کمک دیگری به راحتی و بدون دردسر حل نمود اظهار خرسندی می کنند. و در زمان مواجهه با مشکلات به دنبال فرد یا موقعیتی می گردند که به این شکل مشکل خود را حل کنند. آنها مدتها به دنبال چنین شخص و موقعیتی می گردند.، اما کمتر کسی از این افراد توانمندترین و بانفوذترین حلال مشکلات را به یاد می آورد و به امید او وارد مشکلات می گردد.

به ادامه داستان بالا برمیگردیم.بعد از احوالپرسی،از منشی رئیس اجازه ورود خواست.،اما موفق به ورود نشد زیرا رئیسی وجود نداشت که او بخواهد وارد اتاقش شود.منشی به او گفت که اول صبح امروز طی حکمی از مقامات بالا رئیس اداره به منطقه ی دیگری انتقال یافت. و به این ترتیب حکم اخراج او هم لغو گردید و می تواند در صورت تمایل به کار خود ادامه دهد.

بله،ما آدمها همیشه در آرزوی داشتن قدرت، موقعیت یا شخص بانفوذ و فوق العاده ای هستیم.

که بتوانیم توسط آن بر مشکلات فائق آییم،اما هیچ گاه به این نتیجه نمی رسیم.

که خداوند بزرگ و توانا،پدر دلسوز و مهربان ماست که با قدرت بی کران خود می تواند همه ی مشکلات ما را در یک لحظه ناپدید کند.

 

ما فراموش می کنیم که او عاشق یاری رساندن به ماست و تنها کسی است. که تمام و کمال از مشکل ما و راه حل آن باخبر است.

فراموش می کنیم که مشکل ما تنها با خواست و اراده ی او حل شدنی است. و اگر او بخواهد یا نخواهد هیچ قدرتی توان مقابله یا تغییر نظر او را ندارد.

جالب است! ما انسان ها که همیشه به دنبال فرد توانمند و با نفوذی می گردیم. تا حامی و حلال مشکلات ما باشد و سعی می کنیم تا با ادای احترام و انجام اعمال مورد پسند وی، او را برای خود حفظ کنیم. چرا خدا و قدرت بی کران او را از یاد می بریم و هیچ گاه به داشتن او افتخار نمی کنیم. و با انجام اعمال و رفتار مورد پسند وی سعی نمی کنیم. تا تنها او که عاشق واقعی ماست را برای خود حفظ کنیم؟

اگر ما به جای توسل و توکل به قدرت ناچیز دیگران به خداوند توانا عنایت کنیم.، تنها با حفظ یاد او در دلهایمان به خواسته هایش توجه کنیم، همیشه مورد لطف و عنایت بدون منت و بدون قید و شرط او قرار خواهیم گرفت.

قدرتی که بی کران است و هیچ چیز و هیچ کس توان مقابله با آن را ندارد.

آن وقت است می توانیم به جای اینکه بعد از بسته شدن تمام درها به درگاه خدا برویم و بگوییم. که خدایا من یک مشکل بزرگ دارم، در همان ابتدای کار با خیالی آسوده و بدون نگرانی به مشکلات بگوییم. که من یک خدای بزرگ دارم.

منبع:

نیم کیلو باش ولی خودت باش

نویسنده: سعید گل محمدی

Maahkhatoon97

 


اگر به بخش داستانک علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt