حالت کنونی جهان و کل زندگی بیمار است. اگر پزشک بودم و از من تقاضا می شد که شیوه ی درمانی این وضعیت ناهنجار را توصیه کنم، می گفتم: به سکوت پناهنده شوید و در این فضا درمان خود را بجویید. « سورن [...]
کودک فُروشی نمای اول تو گرماگرم کرونا با ماسک و دستکش و الکل رفتم پاساژ پایتخت، برای تعمیر لپ تاپم. مغازه دار:« مشکل از باطریه، هزینه اش میشه یک میلیون، میخوای عوض کنی؟ مگه زیاد جا به جا [...]
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول بازی بودند. یکی از این دو ریل، قابل استفاده بود، ولی دیگری سال ها به علت نقص فنی و مشکلات خاص بلااستفاده رها شده بود. تنها یکی از بچه ها روی ریل [...]
داستان من از زمان تولدم شروع می شود. تنها فرزند خانواده بودم. سخت فقیر بودیم و تهی دست و هیچ گاه غذا به اندازهٔ کافی نداشتیم. روزی قدری برنج به دست آوردیم تا رفع گرسنگی کنیم. مادرم سهم [...]
پدرم در سال ۱۹۲۱ و در هفده سالگی، از دانمارک به آمریکا مهاجرت کرد.او هشت کلاس درس خوانده بود و تبحر خاصی در شیرینی پزی و طراحی کیک های بزرگ داشت. او بی درنگ محیط زندگی اش را برای پیشرفت مناسب [...]
عدالت، شجاعت است بدهکاری هر روز به انواع بهانه ها طلبکارش را از خانه اش دست به سر می کرد. تا اینکه کاسهٔ صبر طلبکار لبریز شد. یک روز او را در بیرون شهر دید و یقه اش را گرفت. بدهکار از دیوار خانه [...]
استادان تأثیر گذار حسن بصری یکی از مریدان حسن بصری،عارف بزرگ، در بستر مرگ استاد از او پرسید: «مولای من! استاد شما که بود؟» حسن بصری پاسخ داد:«صد ها استاد داشته ام و نام بردنشان ماهها و سالها طول [...]
سالها پیش، بخش پونتیاک شرکت خودروسازی جنرال موتورز شکایتی را از یک مشتری با این مضمون دریافت کرد: « این دومین باری است که برایتان می نویسم و برای اینکه بار قبل پاسخی نداده اید، گلایه ای ندارم، [...]
معلم برای شاگردانش داستان یک کشتی مسافرتی که در دریا غرق شده بود را نقل کرد؛ کشتی در دریا واژگون شد و فقط یک زوج از مسافران این کشتی بودند که می توانستند خود را به نزدیکترین قایق نجات برسانند، [...]
مرد هر روز دیر سرکار خود حاضر می شد. وقتی می گفتند: « چرا دیر می آیی؟» او جواب می داد:« یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی بیشتری برای کار کردن داشته باشم؛ برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم!» یک [...]