داستان هایی درباره عشق

نجات عشق “عشق از ژرفای خوبش آگاه نمی‌شود جز در لحظه جدایی.” جبران خلیل جبران   جزیره ای بود که تمام احساسات در آن زندگی می‌کردند. شادی، غم، دانش و همه عواطف دیگر به علاوه عشق. [...]

امانتی به نام ثروت

عاشق کارکردن با دستگاه‌ها بودم. احساسی را که کارکردن با قطعه ای فلز یا بستن سیم پیچ به من می‌داد، با هیچ چیز دیگری نمی شد مقایسه کرد. به تدریج شروع کردم به راه اندازی کارگاهی کوچک تا بتوانم در [...]

قدرت کلمات

«به راستی، خوشبخت بوده ایم، اگر کسی در زندگیمان بوده تا زمان صرف ما کند و از نزدیک، تماشاگر گوهر بی مانند درون ما باشد و در پرورش توانایی های ویژه، ما را یاری دهد.» “لئوبوسکالیا” [...]

وقتی ایگو باعث شکست می شود

اول لازم است بدانیم ایگو چیست؟وقتی ایگو باعث شکست می شود شاید این واژه را زیاد هم شنیده باشید. معنی ایگو به تعریف هر فرد از خودش و شناختی که از خود به عنوان یک انسان دارد بر می گردد و به همین [...]

تصمیم گیری خوب

گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول بازی بودند. یکی از این دو ریل، قابل استفاده بود، ولی دیگری سال ها به علت نقص فنی و مشکلات خاص بلااستفاده رها شده بود. تنها یکی از بچه ها روی ریل [...]

عدالت، شجاعت است

عدالت، شجاعت است بدهکاری هر روز به انواع بهانه ها طلبکارش را از خانه اش دست به سر می کرد. تا اینکه کاسهٔ صبر طلبکار لبریز شد. یک روز او را در بیرون شهر دید و یقه اش را گرفت. بدهکار از دیوار خانه [...]

بازیگر

مرد هر روز دیر سرکار خود حاضر می شد. وقتی می گفتند: « چرا دیر می آیی؟» او جواب می داد:« یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی بیشتری برای کار کردن داشته باشم؛ برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم!» یک [...]

میرزا آقاخان نوری و یک سؤال

میرزا آقاخان نوری و یک سؤال شخصی در زمان میرزا آقاخان نوری، یک کرهٔ جغرافیا از اروپا به ایران آورد و به حضور صدر اعظم برد. میرزا آقاخان از او پرسید: آمریکا کجای این کُره است؟ آن شخص جواب داد:هر [...]

روبان آبی

💥اين روبان آبي براي شماست لطفا قبول كنید! 🟦🟦🟦🟦🟦 آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر [...]

جهنم یعنی خودتان نباشید

ترا قدر اگر کس نداند چه غم  شب قدر را می ندانند هم  «سعدی» روزی، روزگاری مدیری بود که طی یک بحران اقتصادی کار خود را از دست داده بود. او غمگین و افسرده در پارکی بی هدف قدم می زد که نیمکتی خالی [...]

page 1 of 2