شاگرد جوانی که آرزو میکرد بزرگترین دانشمند زمین شود،در بارۀ پیر فرزانهای شنید که در دورترین نقطۀ کشورش زندگی میکرد و بیشتر به حرفۀ آهنگری میپرداخت. این خبر چنان شاگرد جوان را آشفته خاطر ساخته [...]
(جنبه های خوب بدبختی و جنبه های خوب خوشبختی) کشاورز چینی هنگام برگزاری بازار بهاری،کره اسب مادهای خرید. او همه پس اندازش را برای خرید این اسب داد. متاسفانه همین که کره اسب را به محوطۀ مخصوص [...]
چهار شاگرد برای به دست آوردن ثروت به راه افتادند. سه تا از آنها آنقدر چیزهای زیادی یاد گرفته بودند که آدم های باسواد مدرک داری شده بودند،اما عقل سلیم و درک عملی که قابل کاربرد در زندگی [...]
«گرانبها ترین کالای این دنیا چیست؟» کاروان بازرگان بزرگ، عبدالرحمان، پس از سفری پر سود و پر منفعت در بیابان اردو زد. بیابانگرد ها که بر پشت شترهای لاغر مردنیشان نشسته بودند، آمدند و خود را مهمان [...]
وقتی تزه توانست به کمک ریسمان آریان از هزار توی مشهور بیرون بیاید، مینوس شاه فهمید جز با همراهی دِدال، سازنده نابغه اش، ممکن نبوده این اتفاق بیفتد. با خود گفت:« بی گمان این حیله گر مکار [...]
در گذشته های بسیار دور، آدم ها جز خدایان بودند و قدرتی خدایی داشتند. اما به قدری از این نیروی خود استفاده نادرست کردند. که برهما، بزرگ خدایان، تصمیم گرفت این قدرت آسمانی را از آنها پس بگیرد. پس [...]
سوفیوس روز به تمامی پرسش ها با صبر و حوصله جواب میداد. اما به این نیز قانع نبود. اوضاع زندگی روزمره ما آدمها موضوع مناسبی برای آموزش های او بود. وقتی غذا خیلی حسابی نبود، این داستان را با [...]
روزی بعضی از شاگردان تصمیم گرفتند مرا امتحان کنند. همین طوری که آدم وارد مدرسه حکیمی بزرگ نمیشود! اما سوفیوس باز هم حکایتی تعریف کرد: وقتی امپراتور چین برای برقراری صلح و آرامش عازم سرزمین های [...]
حکیمی در عبادتگاهش گربه ای داشت که بسیار دوستش می داشت. گربه چنان عزیز بود که حتی هنگام عبادت حکیم کنار او و روی جا نمازش می آمد. گربه به راحتی در عبادتگاه می گشت و همه او را می شناختند. حتی به [...]
میگویند شبی مرد فرزانه ای در ساحل اقیانوس قدم میزد که به روستای کوچک ماهیگیران رسید. او آواز خوانان از روستا گذشت و در حالی که از روستا دور میشد، مردی را دیدکه پشت سرش می دود. «خواهش میکنم، خواهش [...]