هر اتفاقی ‌می‌افتد به نفع ماست!

پادشاه و وزیر در کشوری پادشاهی زندگی می‌کرد که خیلی مغرور، ولی عاقل بود. روزی برای پادشاه یک انگشتر به عنوان هدیه آوردند، ولی روی نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود. شاه پرسید:« این چرا [...]

اژدها و دختر

  یکی بود یکی نبود، در جایی دور پیرمرد فقیری با زن و دخترش زندگی می کرد. دخترش در زیبایی همتا نداشت و در مهربانی هم شهره عام و خاص بود. پیرمرد هر روز به کوه می رفت و مقداری خار می کند و به [...]

جهنم یعنی خودتان نباشید

ترا قدر اگر کس نداند چه غم  شب قدر را می ندانند هم  «سعدی» روزی، روزگاری مدیری بود که طی یک بحران اقتصادی کار خود را از دست داده بود. او غمگین و افسرده در پارکی بی هدف قدم می زد که نیمکتی خالی [...]

مردم سرزمین تائوچو

ای انسان توانگر و متفاوت! ای دژ بینایی و شنوایی! در حواس تو بامداد و شامگاه و کهکشان بی انتها، در مغزت، معماری شهر خدا و در قلبت، نیروی عشق به امانت نهاده شده است. « رالف والدو امرسون » « مردم [...]

ارزش ذاتی چیست؟

الماس حاصل فشار بیش از حد است. فشار کمتر بلور و کمتر از آن ذغال سنگ را پدید می آورد. اگر باز هم فشار کم شود. حاصل، چیزی جز سنگواره برگ ها یا زنگار ساده نخواهد بود. فشار می تواند شما را به موجودی [...]

طناب را بکش!

شاگرد جوانی که آرزو می‌کرد بزرگترین دانشمند زمین شود،در بارۀ پیر فرزانه‌ای شنید که در دورترین نقطۀ کشورش زندگی می‌کرد و بیشتر به حرفۀ آهنگری می‌پرداخت. این خبر چنان شاگرد جوان را آشفته خاطر ساخته [...]

خودبینی

در مدرسه‌ای پسر باغبانی بود که استاد به خاطر ذکاوت و هوش به او توجه زیادی داشت. بقیه شاگردان مدرسه که در میانشان فرزندان خانواده‌های مرفه نیز بودند و انتظار داشتند که استاد آنها را به عنوان شاگرد [...]

مشکل همرنگ جماعت نبودن

«اریک اسکیمو» بخاطر کمک در اکتشافات قطبی دعوت می شود تا بازدید کوتاهی از شهر نیویورک داشته باشد. اسکیمو از دیدن مناظر شگفت انگیز و شنیدن سر و صدای وحشتناک شهر حیرت می کند و موقعی که به روستای خود [...]

شاگردها و شیر

چهار شاگرد برای به دست آوردن ثروت به راه افتادند. سه تا از آنها آنقدر چیزهای زیادی یاد گرفته بودند که آدم های باسواد مدرک داری شده بودند،اما عقل سلیم و درک عملی که قابل کاربرد در زندگی [...]