چله‌ ی بزرگ و چله‌ ی کوچک در گاهشمار ایرانی

 در آداب و رسوم, فرهنگ و هنر

گردآوری :ندا حاج رسولی

«‌ چار چار ، سده، اَهمن و بهمن، سیاه بهار، سرما پیرزن »

بدون شک اکثریتی که متولد دهه های سی، چهل و شاید پنجاه می باشند، داستان ننه سرما و چله ی بزرگ و چله ی کوچک و اهمن و بهمن را از زبان مادربزرگ ها و پدربزرگ ها شنیده اند. اما شوربختانه نسل جدید که امروزه درگیر دنیای دیجیتال می باشد، اغلب این کلمات می تواند برای آنها غریب و دور از ذهن و نا آشنا باشد.

در گذشته شاید بزرگترها به طور تخصصی علم نجوم و ستاره شناسی نمی دانستند، اما بصیرت و خردی داشتند.که از روی نشانه های موجود در طبیعت و تغییر فصول به بسیاری از شواهد و اطلاعات اشراف داشتند.

گاه شمار عامیانه در قدیمترها فصل زمستان را که سه ماه و به عبارتی نود روز به طول می انجامید را به سه قسمت تقسیم کرده بودند.

چهل روز ابتدای زمستان را که از اول دی ماه تا دهم بهمن ماه بود.« چله ی بزرگ » و سپس از دهم بهمن ماه تا اول اسفند ماه را «چله ی کوچک» می نامیدند.

 

 

اما روایت داستانی این دو چله به این صورت است که:

«چله ی بزرگ » همان برادر بزرگتر است که روزهای بیشتری از زمستان را شامل می شود و «چله ی کوچک »همان برادر کوچکتر است.

همواره چنین بوده است که برادر بزرگتر ( چله ی بزرگ) پخته تر و عاقلانه تر عمل می کند و در مدت زمان حضورش در زمستان، معمولا بارش ها متعادل تر است.و برودت و سردی هوا قابل تحمل تر می باشد، اما از هنگام حضور چله ی کوچک و ورود برادر کوچکتر به ناگهان برف و بوران و سرمای شدید پدیدار می گردد.

این دو برادر در طول هشت روز از زمستان در کنار یکدیگر هستند.که این هشت روز را «چارچار »می نامند. به چهار روز آخر چله ی بزرگ و چهار روز اول چله ی کوچک «چار چار »می گویند.
از چله ی کوچک در روایتهای داستانی به عنوان برادر جسور و کم تجربه یاد شده است. چله ی کوچک به محض ورود به برادر بزرگتر خرده می گیرد.و شروع به عیب جویی از او می کند.

او با طعنه خطاب به برادر بزرگتر می گوید:

تو از اول دی ماه که آغاز به کار نمودی تا امروز که آخرین روزهای کار تو فرا رسیده، هیچ کار خاص انجام ندادی، انگار نه انگار که فصل زمستان است. همه ی مردم بدون مواجه با هیچ مشکلی برای انجام کارهای روزانه خود از منزل خارج می‌شوند .

حالا نگاه کن ببین من چه می‌کنم، کاری می‌کنم که مردم از شدت برف و کولاک نتوانند از خانه هایشان بیرون بیایند.
بدین ترتیب با شروع چله‌ی کوچک هوا ناگهان به هم می ریزد.و ما شاهد برف و بوران و کولاک زمستانه در بهمن ماه هستیم، و هوا روز به روز سردتر و سردتر می شود.

 

 

 

 

 

ایرانیان در غروب روز آخر چله‌ی بزرگ یعنی دهم بهمن ماه « جشن سده » را باشکوه تمام برگزار می کردند‌. با بر پا کردن آتشی بزرگ به گرد آتش جمع می شدند و به رقص و پایکوبی و شادی خواری می پرداختند.

اما قدیمی ترها و پدربزرگ ها و مادر بزرگ های ما برای ده روز اول اسفند ماه نام « اهمن » و ده روز دوم اسفند ماه، نام « بهمن »را انتخاب کرده بودند و شعری برایشان می خواندند

 (اهمن و بهمن، آرد کن صد من، روغن بیار ده من، هیزم بکن خرمن، عهده همه با من)

بیست روز اول اسفند ماه که « اهمن و بهمن » نام گرفت و حالا می ماند ده روز باقی مانده تا فرا رسیدن فصل بهار.
پنج روز روز اول « سیاه بهار » نام دارد و پنج روز آخر هم « سرما پیرزن » نامیده می شود.

« سیاه بهار شب ببار و روز بکار » 

شعری که قدیمی ها در ایام سیاه بهار می خواندند نشانگر این واقعیت است.که در این ایام شبها بارش زیاد بوده و روزها کشاورزان مشغول کشت و زراعت بوده اند.
در پنج روز حضور سرما پیرزن گاهی آنقدر از آسمان تگرگ به زمین می باریده که قدیمی ها بر این باور بوده اند.که گردن بند پیرزن و یا همون ننه سرما پاره شده و مهره های آن به صورت دانه های تگرگ از آسمان به زمین فرو می ریزند.

خوب است که این داستان‌ها و روایت‌ها که میراث فرهنگی ایرانیان است را برای فرزندانمان نقل کنیم و در ترویج آن کوشا باشیم.

 

اگر به بخش فرهنگ و هنر علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt