کیف پرپول لزوماً خوش سلیقگی نمیآره!
برخی از کاربران ایرانی از گوگل پرسیدهاند که باید مارک روی آستین کتشان را از آن جدا کنند یا نه. برخی هم سؤال کردهاند که وقتی مهمان میآید، آیا باید روکش مبلها را بردارند.
نگرانی از بدسلیقه محسوب شدن یکی از دلایل مطرح کردن این سؤال هاست. سلیقه، هم با نوع کالاهایی که مصرف میکنیم و هم با شیوهی مصرف آن کالاها، تعریف میشود.
ممکن است ما کالاهایی برای خود یا خانهمان بخریم که از نظر دیگران نشانه خوش سلیقگی باشد، ولی نحوه استفاده ما از آن کالاها ما را بدسلیقه جلوه دهد. به همین دلیل است که میگویند کیف پرپول لزوماً خوش سلیقگی نمی آورد.
در زندگی روزمره، قضاوت درباره سلیقه دیگران در قالب صفاتی چون بی سلیقه، خوش سلیقه، بدسلیقه، کج سلیقه، تازه به دوران رسیده، خزوخیل، جَوات، دهاتی، جنوب شهری، بالاشهری، نوکیسه و فشن مطرح میشود. هر کدام از این کلمات بار معنایی تحقیر آمیز یا ستایش آمیزی دارند. افراد با چنین کلماتی به ارزش گذاری سلیقه میپردازند؛ سلیقه ای را پستتر و سلیقه ای را برتر میدانند. از این رو، سلیقه ها قضاوت میشوند و همین قضاوت ها باعث میشود افراد برای خوش سلیقه نامیده شدن رقابت کنند.
سلیقه در فرایند اجتماعی شدن شکل میگیرد.
وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده ای که فرد در آن بزرگ میشود، آموزشهایی که در مدرسه میبیند، دوستانی که دارد، استفاده مفید او از رسانه های جمعی، و تعاملاتی که با نهادها و افراد مختلف دارد در شکل گیری سلیقه مؤثرند. جامعهشناسان ارزش گذاری سلیقه ها به «خوب» یا «بد» را امری اجتماعی و تابع قدرت و نفوذ برخی طبقات اجتماعی میدانند. طبقات اجتماعی مختلف سلایق مختلفی دارند، ولی معمولاً آن سلیقهای خوب تلقی میشود که متعلق به طبقه بالاست. در واقع، طبقات بالای اجتماعی لوازم، ابزارها و قدرت آن را دارند تا سلیقه خود را بر جامعه حاکم کنند و به عنوان سلیقه خوب جا بیندازند.
ولی پرسشهای چالش برانگیزی در جامعه شناسی وجود دارد:
سلیقه خوب چه ویژگی هایی دارد؟ آیا به رفتار با پرنسیپ، آراستگی، زیبایی و مصرف یک کالای مارکدار اشاره دارد؟ و سؤال مهمتر آنکه این طبقات بالای اجتماعی چه کسانی هستند؟ آیا سلبریتی ها شامل بازیگران، ستارگان موسیقی، قهرمانان ورزشی و مدلها هستند؟ یا ثروتمندان، طراحان مد، متخصصان تبلیغات بازرگانی و مجله های سبک زندگی؟
خوش سلیقگی وابسته به زمان و مکان است و، به همین دلیل، نسبی است. برای مثال، تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه، در زمان خودش بسیار خوش سلیقه بود، ولی به یقین امروزه قضاوت دیگری درباره سلیقه او وجود دارد! یا جوانان دهه شصت فَشِن توماس اندرس و دیتر بوهلن از گروه مدرن تاکینگ را خوش سلیقگی میدانستند، ولی دور از تصور نیست که آنان هم اکنون خود را بابت داشتن چنین سلیقه ای در آن روزها سرزنش کنند!
خوش سلیقگی همچنین وابسته به گروه اجتماعی فرد است. زن خانه داری که توری سفیدی روی پشتی ترکمنی خانهاش پهن میکند تا همه چیز مرتب به نظر بیاید در جمع اعضای گروه اجتماعی خودش میتواند خوش سلیقه محسوب شود، ولی این عمل در سایر گروههای اجتماعی لزوماً معنی خوش سلیقگی نمیدهد.
افراد، با وسواس در انتخاب کالاها و نحوه مصرف آنها، تلاش میکنند به شکلی تفاوت خود را با دیگران نشان دهند.
این امر در جمله آن مشتری خرید دستگیره کابینت آشپزخانه اصرار دارد که “من یه چیز متفاوت می خوام آقا، متفاوت” خود را نشان می دهد. من باید از نگاه دیگران آدم خوش سلیقه ای به نظر برسم و به این طریق هم تفاوت خودم را با دیگران نشان دهم و هم پرستیژ اجتماعی کسب کنم. در واقع، خوش سلیقه بودن این پیام را دارد که من جزو این طبقه و نه آن طبقه هستم. به همین دلیل، سلیقه، همزمان، هم بیانگر تعلق است و هم عدم تعلق.
در نهایت آن که باید در قضاوت درباره سلایق دیگران و برتر دانستن سلیقه خود محتاط باشیم. سلیقه با نابرابریهای اجتماعی تناسب دارد. بگذریم از این که اساساً “سلیقه خوب” را چه میدانیم. ولی اگر دیگران هم فرصت و امکانات مناسبی داشتند، شاید میتوانستند به سلیقه خوب دست بیابند.
پذیرفتنی نیست که کسانی که موقعیت اجتماعی خود را به هر دلیلی ارتقا دادهاند سلیقه سایرین را در قالب مفاهیمی تحقیر آمیز ارزش گذاری کنند. همچنین ارزش گذاری سلایق با مصرف گرایی پیوند دارد. به یقین، در پشت بسیاری از این “سلیقه های خوب” که معمولاً سلبریتیها تبلیغ شان می کنند، انگیزه فروش یک کالا وجود دارد و این گونه وانمود میشود که مصرف آن کالا عین خوش سلیقگی است.
کتاب: از لذت آنی تا ملال فوری
نویسنده: فردین علیخواه
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.