رسالت زندگی چیست؟
“هر کسی رسالتی در زندگی دارد که اگر آن را بفهمد، آرامش مییابد.”
هر کدام از ما گویا در پازل هستی یک خانه اختصاصی برای خودمان داریم.
باید بگردیم و آن خانه را پیدا کنیم و در خانه خودمان قرار بگیریم. اگر در خانه خودمان قرار نگیریم و خودمان را در خانه دیگری جای دهیم باید دائماً چسب و قیچی دستمان باشد و جاهایی که انحنا داریم را گوشهدار کنیم، یک جاهایی را ببریم و جاهایی را اضافه کنیم تا در آن خانه جا بگیریم.اضطراب داریم و هر چقدر هم وصله کنیم در نهایت این قطعه در خانهای بهغیر از خانه خودش جا نمیافتد.
به جای وصله کردن باید بگردیم خانه خودمان را پیدا کنیم.
این چیزی است که به آن کالینگ میگویند.
معمولاً در الهیات و در فلسفه باستان به آن رسالت یا mission میگفتند.هر کسی رسالتی در زندگی دارد که اگر آن را بفهمد، آرامش مییابد.
کالینگ یک ندای درونی است که مشخص میکند چه روشی را باید در زندگی در پیش بگیریم.
در انتخاب رشته تحصیلی،شغل و حرفه و حتی در انتخاب رایگانبخشیها.
نیچه بزرگترین فیلسوفی بود که بر اینکه رسالت خود را بیابیم تأکید میکرد.
دو آزمایش خیالی و فکری را برای یافتن رسالتمان نیچه پیشنهاد داده، یکی از آزمایشها این است که فرض کنید عزرائیل میخواهد شما را قبض روح کند ولی به شما فرصت میدهد که محتوای سنگ قبرتان را خودتان بنویسیدبه این صورت که در اینجا کسی آرمیده است که میخواست ایکس باشد اما ایگرگ شد، میخواست ای باشد اما بی شد.
در یک ستون آرزوها و در ستون دیگر واقعیتها را بنویسید.
آزمایش دیگر نیچه این است که وقتی یک فیلم سینمایی میسازند، بازیگرانی که خیلی قوی هستند به کارگردان و تهیه کننده میگویند آن صحنههایی که من در آنها بودهام به من نشان دهید، اینها را میبیند و مثلا میگوید اینجا در نقش یک معتاد فلان حرکتم سریع بود یا آهسته بود، اگر خیلی حرفشان برو داشته باشد از کارگردان میخواهند که برخی صحنهها را دوباره بازی کنند.
نیچه میگوید فرض کنید کل زندگی شما را به شما نشان دهند، آیا صحنهای هست که بگویید این را اگر هزار بار میخواستم بازی کنم عیناً همینطور بازی میکردم و بدون عیب است، چه چیزی شما را در آن صحنه جذب کرده، آنها جزو مؤلفههای رویای زندگی شما هستند.
وقتی از متفکران قدیم میپرسیدیم از کجا بفهمیم رسالتمان چیست، و کجا آرامش داریم میگفتند به درونت رجوع کن ببین مهر چه کاری در دلت افتاده است.
به تعبیر مولانا هرکسی را بهر کاری ساختهاند، مهر آن را در دلش انداختند.
جاذبههای اجتماعی نگذاشته به دنبال آنچه علاقه دارید بروید. به شما گفته این کار درآمد ندارد و آتیه ندارد.
به ما گفتهاند که شما نباید به گفته یونگیها به دنبال رویای خودتان بروید، چون گدا میشوید.باید به دنبال کاری بروید که آتیه شغلی و درآمد و پرستیژ و … دارد.
با پشت کردن به رویای خودتان فقط برای خودتان یک مرکز اضطراب درست میکنید.
حتی اگر به آن ثروت و شهرت و حیثیت برسم که به خاطرش به رویای خودم پشت کرده بودم اما باز در درون خودم اضطراب دارم.
به دلیل اینکه به زبان حال به ثروت بهدستآمدهام میگویم تو خوبی ولی برای من گران تمام شدهای.
چیزی که در ارزیابیهای شخصیتان پی ببرید برای شما گران تمام شده، از آن کام نمیگیرید.
من زمانی به دوستان میگفتم که الگوهای روابط عاشقانهتان را از ادبیات قدیم ما نگیرید. در ادبیات قدیم دختر تا میتوانست ناز میکرد.
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است، چو یار ناز نماید شما نیاز کنید.این الگو را در پیش نگیرید. عاشق ناز شما را میکشد اما تا یک حدی.اگر احساس کند دارد برایش گران تمام میشود ول میکند و میرود.
یونگیها میگویند هر کسی رویایی دارد و نباید به رویای خودش پشت کند.
روانشناسان انسانگرا و فراشخصی تعبیر رویا را به کار نمیبرند، میگویند به خودت وفادار باش به خودت خیانت نکن ما معمولاً به خاطر جاذبههای اجتماعی به خودمان پشت میکنیم.
سخنرانی استاد مصطفی ملکیان
تحت عنوان چاره جویی برای اضطراب
اگر به بخش از هر دری سخنی علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.