دیکتاتوری که درون ما زندگی میکند
درون ما زنها دیکتاتوری پنهان شده است. دیکتاتوری که در اولین نگاه قابل تشخیص نیست. در چاهی پنهان است و به این آسانی خود را نشان نمی دهد. بدون این که رنگ و نشانی از خود بروز دهد، منتظر می نشیند تا مثل چای دم بکشد.
مانند کلکسیون داری است که علاقه به جمع اوری تمبر دارد یا کسی که گل های خشکیده جمع میکند. او هم کلکسیونی از خاطرات دارد: کجا چه زمانی چه اتفاقی افتاده بود، چه زمانی چه کسی چه حرفی زده در دفتر قطور سیاه رنگی تمام خاطرات را با جزئیاتشان می نویسد.
این کتاب قفلی دارد که کلیدش فقط در دست اوست. این دیکتاتور سرسخت تمام چیزهایی که اتفاق افتاده و تجربیاتش را مخفی می کند و همه ی اینها در کشوی میزش انباشته شده. او مالکیت طلب است. ماه را تکه تکه و تبدیل به ستارگان میکند.
حوادث دائماً در ذهنش تکرار می شود. لحظه حال را داخل خمره ی سفالی میریزد و تبدیل به ترشی میکند منتظر میماند تا سردی هوا کاهش بیاید و با معتدل شدن شرایط جوی، در ترشی را
باز میکند.
دیکتاتوری که درون زنها زندگی میکند در به یاد آوردن خاطرات بسیار متبحر است. حتی اگر از روی حادثه ای سالیان سال گذشته باشد. باز خاطرات مربوط به آن موضوع را از جعبه در میآورد و پیش رو میگذارد.
برای مثال: «تو سه سال پیش در فلان مکان فلان جور رفتار کردی یا در فلان تاریخ فلان اتفاق افتاد و تو این عکسالعمل را نشان دادی…»
این دیکتاتور بیشتر دوست دارد خاطرات منفی را ذخیره کند تا خاطرات مثبت.
حافظه اش رفته رفته عمق پیدا میکند و با مخفی کردن این مسائل میل به صحبت کردن درون او کم میشود. پدیدار شدن این دیکتاتور غیر مترقبه است، اما معمولاً در آغاز روابط خودش را نشان نمی دهد ولی بعداً عرض اندام میکند. این دیکتاتور معمولاً بعد از ازدواج به راحتی خود را نشان می دهد، از خمره اش بیرون میآید و شروع به دخالت می کند. او معمولاً دوست دارد نقش مادر را بازی کند و دستورهایی با قاطعیت بدهد. دوست دارد همه چیز مرد مورد علاقه اش را مرتب کند، از کارهایش سر درآورد. او میخواهد مالک مردش باشد.
***
درون هر مردی هم یک دیکتاتور وجود دارد که در نگاه اول به چشم نمی آید.
او در گودالی مخفی است. در حقیقت آن قدرها هم خود را پنهان نمی کند و اگر فرصت کوچکی به او بدهیم خود را آشکار میکند. بدون علت حملات عصبی به آنها دست میدهد. دچار حسادت میشوند. رفتار مستبدانه از خود بروز میدهند، انفجارهای عصبی دارند و عاشق نمایش قدرت اند. اما اکثرا این دیکتاتور درون خمره ی خود منتظر میماند تا دم بکشد وقتی که كاملاً پخته شد در زمان مناسب بیرون میآید، این دیکتاتور هر چقدر از رابطه ی عاطفی اش مطمئن تر باشد با صدای بلندتر و با قدرت خود را نشان میدهد. دیکتاتور عجیبی است.
او هرچه بیشتر میخورد بیشتر گرسنه میشود.
هر چقدر قوی تر میشود، بیشتر احساس ضعف میکند او اعتماد به نفس ندارد، برای همین هم حرص و ازش بیشتر میشود.
بیشترین چیزی که دوست دارد محاصره کردن و تصاحب است و دوست دارد به معنای واقعی مالک طرف مقابلش باشد. از کلمات جبهه ای میسازد. گاهی از تبعیض جنسی و بعضاً از قدرت فیزیکی اش نیز سوء استفاده میکند.
دیکتاتور درون مردها مانند جنتلمنها با زن مورد علاقهاش رفتار میکند. دوست دارد از همۀ چیزهای زن مورد علاقهاش حفاظت و نگاه داری کند. از کارهایش سر درآورد و مالک او باشد.
دیکتاتورهای درون زنان و مردان قادر نیستند باهم به تفاهم برسند. همان طور که در روی یک طناب دو بندباز قادر به راه رفتن نیستند، در زیر یک سقف مشترک هم دو موجود قدرت طلب نمی توانند زندگیشان را سپری کنند. طبیعتاً به همین دلیل جنگ قدرت شروع می شود و تخت خواب، آشپزخانه و میز غذاخوری تبدیل به میدان جنگ می شود.
هر دو طرف بیهوده دوست دارند طرف مقابل را عوض کنند و شبیه خود کنند.
همان طور که نظام های دیکتاتوری به مرور فرو میریزند، همسرانی که به زور دوست دارند طرف مقابل را تغییر دهند بالاخره ازدواجشان شروع به ترک خوردن میکند.
مدتی است که زندگی نامه ژرژ ساند و فردریک شوپن را می خوانم و آنها را شبیه قهرمان های داستانهایم تصور میکنم در ذهنم حکایت و سرگذشت آنها را مینویسم شاید این داستان یکی از عجیبترین و سخت ترین و بزرگ ترین عشق های قرن نوزدهم باشد. زندگی عاشقانه ی یک زن نویسندهی بااستعداد و شجاع با یک موسیقیدان نابغه و مطرح در کل دنیا.
امروزه اگر نویسندۀ یک کتاب بیوگرافی از شخصیت زن کتابش طرفداری کرده باشد، شوپن را مثل مردی معرفی کرده است که مانع پیشرفت زنش میشود و اگر نویسنده طرفدار مرد باشد، ژرژ را سدی برای آهنگ ساز مشهور دانسته است.
- آیا مرد به خاطر این که زن مورد علاقهاش رمانهایش را بنویسد، باید از خواستههای خویش دست بکشد؟
- آیا زن به خاطر این که شوهرش بتواند آهنگ سازی کند باید از رؤیاهایش دست بکشد؟
- آیا در ازدواج استقلال مطلق وجود دارد؟
- چه وقت دموکراسی به دیکتاتوری تبدیل میشود؟
- آیا اصلاً امکان پذیر است از عشق سخنی به میان آورد زمانی که ما استقلال نداشته باشیم؟
کتاب: شمس پاره
نویسنده: الیف شافاک
مترجمان: پگاه ایفایی، مهلا منصوری
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.