ترس؛ انگلی که در درون آشیان دارد.
تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود ترس است.
«برایان تریسی»
روزی بانویی برای مشاوره به من مراجعه کرد و گفت که از زمان کودکی از نوعی ترس رنج برده است؛ حتی در دبستان همیشه از شرکت در امتحانات شفاهی خوف داشت و شب قبل از امتحان به تب و استفراغ شدیدی دچار می شد؛ چندان که نمی توانست در مدرسه حاضر شود و در حضور همکلاسی هایش به پرسش های معلم پاسخ گوید. او در ادامه ی مطلب گفت که:
این اوهام و خرافات حتی پس از رسیدن به سن بلوغ بر او حاکم
بود و از سرعت تلاشش برای رشد و پیشرفت می کاست.
برای مثال، در ضیافت ها از رفتن به دستشویی پرهیز می کرد؛ چرا که می ترسید صدای جریان آب در توالت توجه میهمان ها را جلب کرده و اسباب تمسخر او را فراهم کند و کوچک و حقیر شمرده شود. به هر حال ترس های بی اساس روح او را در بند خود گرفته و انواع ضایعات روانی و نگرانی ها را در او به وجود آورده بود. قدرت استدلال او به اندازه ای زیر نفوذ ترس قرار داشت که عقل و خردش از دست رفته بود و او چاره ای جز آن نمی دید که باور های غلطش را بپذیرد و آثار آن را به چشم ببیند.
او را در جریان چند مشاوره مجاب کردم برای این که ضعف و شکست و حقارت و ترس و تردید را از خود براند و به آرامش باطنی برسد، باید بر واکنش های عاطفی و هیجانات خود مسلط شود و اجازه ندهد که ناراحتی ها و فقدان های دوران کودکی همچنان بر او سایه بیفکند؛ به علاوه کم و کیف رویدادهای آینده به خود او بستگی دارد و مستقل از تجربه های تلخ گذشته است.
به او توصیه کردم که اکنون وقت آن فرا رسیده که با سلاح شهامت و مخاطره جویی با ترس دست و پنجه نرم کرده و آن را با قدرت نهفته در پیکرش بیرون راند. این خانم بنا به توصیه من نخستین گام را در مقابله با ترس برداشت و به مادرش که هر هفته ملاقاتش می کرد پیغام داد که هفته ی بعد به دیدنش نخواهد رفت و آنگاه خودش را به تدریج با موقعیت های هراس انگیزتر رودررو کرد.
برای مثال، در برخورد با کارکنان سازمان ها و فروشگاه هایی که در گذشته خدمات مناسبی به او ارائه نمی دادند. به سلطه پذیری تن در نمی داد.و اعتراض خود را مطرح می کرد. سرانجام پس از آنکه انواع ترس های واهی را زیر سیطره و نفوذ خود درآورد، در یکی از کلاس های دانشگاهی که من در آن تدریس می کردم.به مدت پنج دقیقه سخنرانی کرد. و موفق شد نظامی را برای مبارزه با ترس در خود پدید آورد و هیبت اسرار آمیز ترس را مهار کند.
گرچه او هنوز هم در مقام سخنران عصبی می شد؛
اما به خوبی می توانست با تسلط بر احساسات و هیجانات خوش
مانع قربانی شدن خود در راه افکار منفی شود.
این بانو طی چند سال با تمرین هایی که هر بار موقعیت هراس انگیز و نیرومندتری در پی داشت، توانست مناطق مسموم ضمیر باطنش را از لوث وجود ترس پاک و مصفا کند.و جزء جزء وجودش را از آرامشی نو لبریز کند و در نهایت در مقام مربی، یک دوره ی آموزشی زیر عنوان « والدین موثر» را راه اندازی کرد. هیچ یک از شاگردانش باور نمی کردند.که او خودش هم زمانی از نظر روحی مغشوش و مختل بود و زندگی عاطفی اش را براساس ترس هایش بنا نهاده بود.
ترس پدیده ای نیست که به خودی خود وجود داشته باشد؛
بلکه میوه و ثمره ی یک فکر معیوب است.
فکری است که تحت سلطه و سیطره ی چیزی غیرواقعی و خیالی قرار گرفته است.
اگر از شما تقاضا شود که امروز به شکار ترس رفته و ظرفی مملو از ترس با خود بیاورید. حتی اگر تمام طول عمر خود را به جستجوس آن باشید بی حاصل خواهد بود؛ بنابراین یقین بدانید که این پدیده ی منحوس درهیچ نقطه ی جهان یافت نمی شود. در حقیقت ترس یک پندار باطل است.که تنها به خواست و اجازه ی شما بر وجودتان حاکم می شود.و شما با مهارت تمام این ایده را پرورانده. به آن هیبت بخشیده و از آن یک غول بی شاخ و دم می سازید.
به طور معمول احساسات و هیجانات ترس آلود با عبارت هایی نظیر این موارد عیان و بیان می شود:
_ من شکست خواهم خورد؛
_ فردی احمق به نظر می آیم؛
_ زشت و بدترکیبم؛
_ یقین ندارم که…؛
_ آنان مرا ناراحت می کنند؛
_ شاید از من بدشان بیاید؛
_ شاید احساس گناه کنم؛
_ همه چیز را از دست خواهم داد؛
_ شاید از دست من عصبانی شوند؛
_ تاب و تحملش را ندارم.
این گونه افکار نظام دفاعی بدن را از پای درآورده و نوعی شخصیت متکی به ترس را در شما تقویت می کند.و اجازه نمی دهد که شما موضع قدرت دست به عمل بزنید.
هر بار که یکی از عبارت های فوق را در گوش خود شنیدید،
تردید نکنید که با افکار ترس آلود به شور و مشورت نشسته اید. و دیر یا زود در چنگال آن اسیر و قربانی خواهید شد.
تمام تلاش و سعی خود را در راه غلبه بر ترس به کار ببرید؛ چراکه اگر به پیام های ترس و تردید گوش بسپارید. حقایق مسلم زندگی، همچون صلح و صفا، تندرستی و شادمانی و عشق را به بوته ی فراموشی سپرده و افکار سیاه و منفی را بر خویش مسلط خواهید ساخت.
«ساموئل جانسون»
منبع:
کتاب: خودمان نیمه گمشده خودمان هستیم
نویسنده : سعید گل محمدی
اگر به بخش روانشناسی علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.