چگونه هدف زندگیم را پیدا کنم؟
پیدا کردن هدف
به احتمال زیاد می خواهید هدف تان را در زندگی بشناسید.
من اغلب این سوال را از خودم میکنم “چطور می توانم هدف تشخیص دهم؟”
سوال کننده غالباً مشکل خود را با این سوال نشان می دهد که خیلی خوشحال می شوم اگر می توانستم هدف داشته باشم اما نمی دانم در زندگی هدفم چیست. ” جواب من این است که شما مطلقاً بدون هیچ چیز پا به این جهان می گذارید. و وقتی هم از این جهان می روید دقیقاً به همان صورت خواهد بود. همه ی داشته ها و دستاوردهای خود را ترک می کنید و نمی توانید با خود ببرید. بنابر این تنها کاری که با زندگی خود می توانید بکنید این است که ببخشید و بدهید.
اگر بتوانید راهی پیدا کنید که همواره در خدمت دیگران باشید
خود را هدفمند احساس خواهید کرد.
هدف همیشه همراه با خدمت کردن است.
رها شدن از خود و از نفع شخصی، به نحوی کمک کردن به دیگران است. شما می سازید زیرا دوست دارید بسازید. اما می سازید که دیگران را خوشحال کنید. طرح می کنید زیرا دلتان می خواهد که چنین کنید و شما را وادار می کند. اما این طرح ها به نفع و در خدمت دیگران است.
می نویسید زیرا دوست دارید که خود را با کلمات بیان کنید اما آن کلمات به خوانندگان کمک خواهد کرد و به آنها الهام خواهد بخشید، اگر هنوز هدف خود را در نمی یابید، در مراحل مختلف زندگی تان همواره در جستجوی آن خواهید بود. الگوهای بسیار گوناگونی مراحل زندگی را مشخص می کند.
در اینجا من از چهار مرحله مثالی نام می برم که ورزشکار، جنگجو، سیاستمدار و روحانی است، تا به اختصار نشان دهم که در هر مرحله هدف چیست.
💡 در صورت مثالیِ ورزشکار توجه منحصراً بر بدن و جسم، ظاهر آن و کارکرد آن است.
💡 صورت مثالیِ جنگجو در صدد رقابت، شکست دادن و جمع کردن پاداش هاست.
💡 صورت مثالیِ سیاستمدار متوجه تامین و برآوردن خواسته های دیگران است و برای همین می پرسد “چطور می توانم خدمت کنم؟”
💡 در مرحله ی نهایی (و عالی ترین مرحله ای که می شناسیم) صورت مثالیِ روحانی است.
در این مرحله شما در می یابید که منظور از در این جهان و نه از این جهان بودن چیست. بخش روحانی شما می داند که نه بدن و نه این جهان، منزل انحصاری او نیست. صورت مثالیِ روح از شما دعوت می کند که از توجه به دنیای مادی بکاهید و مقدار بیشتری از توان خود را به جوهره ی زندگی که عشق و خدمت است اختصاص دهید.
وقتی از این چهار صورت مثالی گذر کنید، در خواهید یافت که کمتر و کمتر به نفع شخص خود و هر چه بیشتر به این فکر می کنید که چطور میتوانید دنیا را برای همه جای بهتری بسازید. در این مسیر حقیقت بزرگی را کشف می کنید، هرچه بیشتر مقاصد خود را تعقیب کنید و نفع شخصی خود را بجوید، این اهداف بیشتر از شما خواهند گریخت.
اما وقتی پندارتان را عوض کنید و سپس کردار خود را تغییر دهید،
صرف نظر از این که چیستند و آنها را در راه خدمت به دیگران بکار گیرید،
آن چیزهایی که دنبالشان بودید هر جا که بروید با شما خواهند آمد.
وقتی کاملاً از صحنه بیرون رفتید، نیرو های هستی گویی دست به دست هم خواهند داد تا همه ی آن چیزهایی را که قبلاً برای خود می خواستید برایتان فراهم کنند و سپس، چون دیگر به آنها وابستگی ندارید، آن چیزها آزادانه به زندگی شما وارد و از آن خارج خواهند شد.
اساساً از شما می خواهم و شما را ترغیب می کنم که زندگی خود را اینقدر شخصی و خصوصی ندانید. شما می توانید هر درد و رنجی را با به یاد آوردن این که در عالم هستی هیچ چیز شخصی نیست از میان بردارید. البته شما آموخته اید که زندگی را خیلی شخصی تلقی کنید، اما این توّهمی بیش نیست. نفس خود را رام کنید و خود را از شخصی انگاشتن هر چیزی مطلقاً فارغ سازید.
همیشه در ذهن داشته باشید، به خصوص وقتی احساس بی پناهی و گم گشتگی می کنید یا در هدف خود تردید دارید، که “هدف من ایثار کردن است، افکار خود را از خودم فارغ می کنم و چند ساعتی دنبال راهی میگردم که در خدمت کسی یا موجودی در این سیاره ی آسیب دیده ی ما باشد.
” این احساس شما را دوباره به این نکته واقف می سازد که تا وقتی قادر به دادن و ایثار کردن هستید مهم نیست چه می کنید. برای آن که کاملاً ایثارگر باشید و خدمت کنید و نهایتاً هدفمند باشید باید قادر باشید که وقتی از خود می پرسید آیا واقعاً چیزی را که می خواهم ایثار کنم دارم؟
بگویید آری.
منبع:
کتاب: ده راز موفقیت و آرامش درون
اثر: وین دایر
اگر به بخش داستانک علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.
نمی توانم تلاش نکردن را بپذیرم