همه اش را ستایش کن!
«همه اش را ستایش کن»
«جولی کین»
جولی کین سابقاً استاد دانشگاه فریس استیت در میشیگان بود.
سپس در سراسر کشور به عنوان روحانی در کلیساها خدمت خود را ادامه داد.
او به همراه آیون جانسون کتابی تحت عنوان «زنان به تنهایی خلق یک زندگی شاد و رضایت بخش» را به رشته ی تحریر در آورد. همچنین یک اتوبیوگرافی به نام «از سریال خانوادگی تا سمفونی» را نوشته است. در حال حاضر او در فلوریدا زندگی میکند. و مشغول کار نیز هست. و کارگاههایی را با هدف رشد معنوی و روان شناختی برگزار میکند.
شکرگزاری و اطمینان بسیار به هم مربوط اند. به منظور داشتن حس سپاس برای همه کس و همه چیز که در زندگی ام وجود دارند باید اطمینان داشته باشم که جهان معنیدار است و این که هر آنچه روحم برای تجربه کردن در طول زندگیم برگزیده به خاطر خیر والا و نهایی من است.
اطمینان دارم که وقتی به نظر میرسد که در حال باختن هستم فقط در وضعیت اموختن قرار دارم .بسیار تلاش میکنم که زندگیم را همان گونه که هست ستایش کنم.
با همه ی به اصطلاح شادیها مصیبتهایش خطی از یکی از اشعار ‘کیپلینگ به نام «کاش» را خیلی خوب به یاد میآورم “کاش بتوانی با شادی و مصیبت مواجهه ی یکسان داشته باشی.”
وقتی به یاد می آورم که من دانش آموزی در «مدرسه ی دنیا» هستم. و درسهایی را انتخاب میکنم که روحم را به مکان بالاتری ارتقا می دهند. راحت تر میتوانم هر موقعیت زندگی ام را که در آن قرار دارم ستایش کنم.
البته گاهی آن بخشی از وجودم که از نورانیت کمتری برخوردار است میپرسد که چرا” این” بدبختی خاص را انتخاب کردم؟
با این حال شکرگزاری و اطمینان به عدالت نهایی جهان بهترین پادزهر برای احساسات سمی ترحم به خود و پشیمانی است. دریافته ام که تجربه ی شکرگزاری و داشتن احساسات منفی به صورت همزمان غیر ممکن است.
نویسنده ای به نام الیزابت کوبلر راس این گونه به ما یاد میدهد؛
اگر دره های پُر صخره را در مقابل طوفانهای باد محافظت کنید، هرگز زیبایی کنده کاری های حاصل از باد را در آنها نمیبینید.
آموخته ام طوفانهای بادی که زندگی ام را دگرگون کرده اند را ستایش کرده و از آنها متشکر باشم.
وقتی روحم به «مدرسه زمین» رسید درس های چالش برانگیزی را ایجاد کرد. سالها گذشت تا بیاموزم که چگونه نعمات پنهان در این تجربیات را ببینم. زمانی که توانستم واقعاً هدفشان را بفهمم و برایشان شاکر باشم. از تاریکی زندان یک قربانی بدون نور آزادی و شادی گریختم.
باوجود این که مُهر «فرزند نامشروع» به شناسنامه ام خورده بود. اکنون خوشحالم که میدانم خداوند هیچ فرزند نامشروعی ندارد. حضور درونی خداوند را شاکرم و با تکمیل تکالیف مشروع “مدرسه ی زمین” ارزش خدادادی ام را در آغوش میکشم.
با این که در کودکی مورد آزار فیزیکی و جنسی قرار گرفته ام. اکنون سپاسگزارم که میدانم روحم جاودانه است. و با آسیب هایی که به “لباس زمینی” وارد میشود، آسیب نمیبیند.
با وجود این که روابط ناموفق را تجربه کرده ام. شاکرم که هر ارتباط موقعیتهای منحصر به فردی را برای تمرین عشق و گذشت ارائه میکند. موقعیتهایی برای شناخت لایه های عمیق تروجود خود.
شکرگزارم که بعد از به پایان رسیدن یک ارتباط امکان درس گرفتن از آن وجود دارد.
پسر بزرگم ،ریچارد در نه سالگی فوت شد. و من خوشحالم که میدانم هر روحی در مدرسه ی زمین تجربیات مربوط به خود را انتخاب میکند. که از جمله ی این تجربیات نحوه و زمان حرکت از «هواپیمای زمین» است.
در حقیقت اصلا مرگی وجود ندارد روح جاودانه است و عشق هیچ حصاری از زمان و مکان را نمیشناسد.
پسر دومم رابرت در دو سالگی تا پای مرگ رفت و در نتیجه ی آن بیماری دچار ضایعه ی مغزی شد.شکرگزارم که میدانم رابرت این درس «مدرسه ی زمین» را انتخاب کرد. و من هم به عنوان مادرش این تجربه را همراه با او انتخاب کردم. از دیدن او در حالی که با زندگی دست و پنجه نرم میکند درد زیادی کشیده ام. ولی او عشق بلا شرط را از من طلبیده و در عین حال هم آن را به من آموخته است.
چه هدیه ی فوق العاده ای وقتی به زندگی گذشته ام نگاه میکنم میتوانم زیبایی را که طوفانهای باد کنده کاری کرده اند .ببینم اطمینان دارم که چالشهای حال و آینده رشد بیشتر روحی را سهولت خواهند بخشید.
قلبم برای تمام مردم و حوادثی که در زندگی ام رخ داده اند، سرشار از شکرگزاری است، چرا که حال هدف والای آنها را میفهمم.
قلبم برای عشق الهی که همه ی ما را در بر می گیرد هدایت میکند، حفاظت میکند، و تداوم میبخشد، لبریز از شکرگزاری است.
______
منبع: کتاب شکرانه | لوئیز هی
_________
اگر به بخش داستانک علاقهمند هستید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید:
_________________