معجزه شکرگزاری(۹)
نویسنده: مریم حجتیان ( راهنمای زندگی _ life coach )
خوشبختی چیست، خوشبخت کیست؟
پرسیدن خوشبختی چیست؟ گفت خوشبختی فاصله یک بدبختی تا بدبختی بعدی است.
با این نقل قول از «چارلی چاپلین» بازیگر و کمدین معروف که تمام عمرش را صرف خنداندن دیگران کرد قصد داریم تا با موضوع خوشبخت وخوشبختی بحث کوتاهی را با هم پیش ببریم.
از اینکه تا انتهای این مقاله همراه من هستید از شما سپاسگزارم.
پر واضح است که در دنیای مدرن امروزی خوشبختی معنای مختلفی پیدا کرده است. هرکس با توجه به نیازهای خود در این عصر تکنولوژی و سرعت آن را به شیوه ای تفسیر می کند و خودش را در زمانی خوشبخت می داند که به آن خواسته ها و آرزوهایش رسیده باشد.
در چند دهه گذشته که باید اشاره به نسل مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما نمود، معمول ترین معنای خوشبختی آن بود که دختری با پسری که به خواستگاری او می رود ازدواج کند و خوشحال به خانه بخت بروند.
پسر در نظر داشت دختری زیبا، نجیب، وفادار، خانواده دار و البته آفتاب مهتاب ندیده به او معرفی شود که هنر دست و پنجه، خانه داری و آشپزی را هم به عنوان سر جهازی از مادر و مادر بزرگش آموخته و با خودش به خانه بخت بیاورد.
همچنین تازه عروس بتواند رابطه خوبی با خانواده شوهر برقرار کند و با سیاست و کیاست نیز باشد و از حاصل این وصلت فرزندانی سالم و فهیم به بار بیاورد و زندگی خوبی را با هم طی کنند و خانواده را بزرگ و بزرگ تر کنند.
خوب میرویم سراغ دختر و آرزوهایش برای خوشبختی:
او هم دلش می خواست، پسری دست و دلباز، اهل کار و کسب در آمد و اگرخوشتیپ هم بود که فوق العاده می شد. دارای وجهه خوب و باکمالات در شهر و محله ، همچنین دستش به دهانش برسد و بتواند سقف مناسبی فراهم کند و جشنی زیبا با ولیمه و خریدهای عروسی نسبتا مناسب و در حد آبروی فامیلی هم بگیرد و دختر را با ساز و دهل به خانه بخت ببرد تا آرزوی عروس شدنش برآورده شود.
حالا چقدر خوب بود که داماد آینده هم مردی باشد که کمک حال پدر خانم و مادر خانم هم باشد. و با برادر خانم هم در رقابت نبوده و هوای خواهر خانم کوچکتر را هم داشته باشد.
خلاصه صلح و صفا باشد. مهمانی های دوره و شب نشینی ها و سفرهای دسته جمعی زیارتی و سیاحتی هم سالی یکی دوبار چاشنی زندگیشان شود.
اینان این زندگی را خوشبختی می دانستند.
اینان خوشحالی را در یک کاسه تخمه و چند پیاله چای کنار سماور ذغالی و کمی خربزه و طالبی در شب های تابستان جلوی ایوان و گپ و گفت خانوادگی می دانستند. اینان ساعتها با یکی از صفحه های بنان و ایرج و شهیدی حال و هوای بهشت را تجربه میکردند.
اخبار را در روزنامه های روز وقتی دنبال میکردند که دغدغه هایشان گاهی بالا رفتن قیمت توتون و تنباکو بود. که برای بعضی ها این متاع حال و هوایشان را بهتر می کرد. البته که دورانی را هم برای قحطی و خشکسالی پشت سر گذاشتند اما باز هم ناامید نشده بودند و زندگی رضایتمندانه در جریان بود.
وقتی جلوی خانه هایشان را آب می پاشیدند عطر کاهگل را تنفس می کردند. و شکرگزار لقمه نان داغ و کره محلی و تخم مرغ، برگرفته از مرغهای باغشان بودند.
بوی تازه ریحان و نعناع برگرفته از باغچه داخل حیاط در کنار دیزی آب گوشت و کوبیده بغل آن، برایشان گوا را و لذیذ بود. و خدا را بخاطر این زندگی و آرامش و سلامتی اشان همواره شاکر بودند.
اما رفته رفته دهه ها عوض شد و فرزندان این پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها که نسل پدران و مادران ما بودند به دنیا آمدند دم دست حجره پدر بزرگ شدند. و به قصد ادامه تحصیل به فرنگ رفتند و همانجا خاک غربت دامن گیرشان کرد. باید گفت باز هم تا حدی همه چی خوب میگذشت و گاهی دیدن عروس های فرنگی اشان قند را در دل پدران و مادرانشان آب می کرد.
وقتی نوها بدنیا آمدند کم کم چشم و هم چشمی ها شروع شد، به رخ کشیدن ها بیشتر شد و دیگر این نوه ها که نسل دهه چهل و پنجاه بودند از بستر آن روز کمی بیرون کشیده شدند و سرآغاز تغییر شاخص نوع فرد خوشبخت و معنای خوشبختی شد.
نوبت به بدنیا آمدن نتیجه ها و نبیره ها رسید دهه های شصت و هفتاد و هشتاد و این دلبندان در دنیای مدرن غوطه ور شدند. در دنیای مجازی غرق شدند و به شکلی شاخص معنای خوشبختی را عوض کردند.
سوشال مدیا هر روز اخبار ترس و جنگ را گسترش میدهد.
هر روز برای رقابت باید بجنگند. درگیر اپلیکشن های متعدد شدند. مقصر تمام کسری ها و کمبودهایشان را پدران و مادرهایشان می دانند. عامل افسردگی و ترس هایشان را بی کفایتی و بی تدبیری والدین می دانند. از اینکه والدین آنان با عصر تکنولوزی به سرعت آنان نیست عذاب می کشند.
در اکثریت غریب به اتفاق این نسل باهوش، همه چی در گوشه اتاقشان و گوشی تلفنشان محدود شده است. فکر پیشرفتی چون ایلان ماسک و بیل گیتس و رخنه در هوش مصنوعی و معروفیتی چون کارداشیانها خواب شب و شعف روز را از آنان ربوده است.
اگر از این نسل بپرسیم خوشبختی را معنا کنید می گویند وقتی استارت آپ خودم را داشته باشم. که هر شر سهام آن مثل طلا هر روز ارزش پیدا کند.
_وقتی نامحدود و بدون نگرانی پول سفر کنم.
_وَقتی آخرین ورژن ماشین کروز و فراری را داشته باشم.
_وقتی یک شبه سهام بیت کوین ام ترقی کند.
_وَقتی پدر و مادرم انتطار حرف زدن و پرسش و پاسخ را ازم نداشته باشند.
_وقتی سیاستمدارانی که در راس مملکت هستند از صحنه خارج شوند و کسانی روی کار بیایند که درک این نسل را داشته باشند.
تنها حسی که از آنها نمی توانی بگیری احساس خوشبختی است. چون معتقدند در این دوران وانفسا بسیار دور ازدسترس است و همیشه کسانی وجود دارد که مانع رسیدن آنان به خوشبختی می شود.
در برابر چالش ها، قهر، فرار، حاشیه نشینی، بحث و جدال روش انتخابی اکثریت آنان است و گاهی هم فکر خودکشی و دور شدن از این همه دنیای بی عدالت در ذهنشان رژه می رود.
باید بپرسیم چه شد که در طی فقط دو تا سه نسل همه چیز تغییر کرد.
آنچه که بیان شد شامل فقط ملیت ایرانی نمی شود. چیزی که رویت می شود در ملیت های دیگر هم کما بیش مشهود است.
سالهاست محققین و روانشناسان زیادی در شاخه مثبت اندیشی از جمله مارتین سلیگمن، کرستوفر پیترسون، باربارا فدریکسون خانم پرفسور سانتوس و بسیاری… در تلاش هستند تا به نسل جوان امروز که در این دنیای مدرن زندگی می کنند و درصد زیادی از آنان دچار غم، افسردگی، اضطراب، خود کم بینی، عدم عزت نفس، عصبانیت شده اند این باور را بدهند که کمی با انجام تمرینات ذهنی مثبت اندیشی ذهن آرامی، و یوگا و مدیتیشن زندگی را معنا ببخشند. و به آنان بودن در لحظه اکنون را یادآور شوند.
تحقیقات و آزمایشات آنان بسیار پاسخ داده است و یکی از بارزترین آنها تمرین سه ماهه ای هست که پرفسور سانتوس بر روی تعداد کثیری از دانشجویان مستعد در دانشگاه یل انجام داد. و متوجه شد که عدم انجام تمرینات و نبودن در لحظه اکنون هرگز آنان را به خوشبختی و حال خوب نمی رساند.
این روزها کمتر جوانی را می بینیم که با خود و با جهان اطراف خود در صلح و آرامش باشد و برای لحظات بودنش در اکنون زندگی خوشحال باشد.
«لئوتولستوی نویسنده معروف معتقد است این اشتباه دائمی و همیشگی آدمیان است که چنین می پندارند که خوشبختی در برآورده شدن آرزوهایشان است.»
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.