شکرگزاری، یکی از مهم ترین درس های زندگی!
«شکرگزاری، یکی از مهم ترین درس های زندگی»
کیمبرلی لاکوود
سیسیلی لاکوود مسافر جادهی معنویت است، که دیدگاه روشن و مثبت او نسبت به زندگی او را به فردی الهام بخش و الگویی برای خانواده و دوستانش مبدل کرده است. اْو به خاطر وجودش به عنوان همسر و مادر برای بِری (همسرش) و بریتی (دخترش) لاکوود، بسیار شکرگزار است. او کلیسای علوم مذهبی و خانواده اش را فاکتورهای مهم فرایند رشد شخصی خود می داند. اوْ ساکن کالیفرنیاست.
شکرگزاری یکی از مهم ترین درس های زندگی است. اگر دفعه ی اول آن را یاد بگیریم، می تواند یکی از ساده ترین ها هم باشد.
در کودکی، وقتی تشکر می کردم، آن چیزی را می گفتم که والدینم به من آموخته بودند. آن حس واقعی شکر گزاری را نداشتم. فقط کاری بود که انجام می دادم و پدر و مادرم آن را “ادب” مي دانستند.
با بزرگ شدنم این کار فقط به عادتی خوب تبدیل شد: “همیشه مودب باش، همیشه به بزرگترهایت احترام بگذار، «لطفا» و «متشکرم» را همیشه به یاد داشته باش.”
کم کم که بزرگ شدم و نسبت به اطرافم احساس سپاسگذاری کردم.. چقدر کوهها در فصل پاییز، قله ها در فصل زمستان، رنگ های شاد گل های بهاری زیبا هستند، و چقدر بعد از بارش باران، هوا بوی تازگی تمیزی می دهد. کم کم متوجه زیبایی دنیای پیرامونم شدم.
آیا حسی که در من ایجاد شده بود شکرگزاری نام داشت؟
زمان گذشت، و من از زندگی و آنچه که برای عرضه کردن داشت لذت بردم. فوق العاده ترین شریک زندگی ام را پیدا کردم. دوست شدیم، به مرور عاشق شدیم. اوقات سختی را هم گذراندیم، و در نتیجه زوج قوی تری شدیم. یک سال و اندی بعد ازدواج کردیم.
همه چیز عالی بود!
وقت این رسیده بود که زندگی مشترک مان را شروع کنیم. ولی به جای این کار برای مدتی دیوانه بازی در آوردیم، هروقت خواستیم، هر کاری خواستیم انجام دادیم. اگر چیزی لازم داشتیم آن را می خریدیم. مهم نبود که پولش را نقد داشتیم یا نه، با کارت اعتباری میخریدم و به حساب مان می رفت.
پس از مدتی به آن چه که داشتیم بر سر خودمان می آوردیم نگاهی انداختیم. اصلاً صحنه ی قشنگی نبود!
حس قدرشناسی مان کجا رفته بود؟ ما همهی داشته هایمان را سرسری گرفته بودیم، و قدرشناس داشته های مان نبودیم. فقط بیشتر و بیشتر و بیشتر می خواستیم.
خوب وقت آن بود که به اوضاع مان سروسامانی بدهیم. یک حساب بانکی کوتاه مدت باز کردیم، فقط برای چیزهای موردنیازمان پول نقد خرج کردیم، و خرید هدایای اضافه را قطع کردیم. متوجه شدیم که اقوام و دوستان بدون توجه به مقدار پولی که برای شان خرج می کنیم هم ما را دوست خواهند داشت.
برای نجات یافتن از آن مخمصه ی مالی، اوقات بسیار سختی را گذراندیم.
بنابراین از این که این روزها کمی پول در کیف دارم خوشحالم.
با گذر زمان،
حامله شدم که یک اتفاق غیرمنتظره برای من و همسرم بود. با گذر ماه ها و رشد آن موجود کوچک در وجودم، شکرگذاری ما نیز رشد نمود. این که می توانستیم این معجزه را تجربه کنیم، بزرگ ترین هدیه ای بود که تا آن زمان دریافت کرده بودیم.
روزی که دخترمان به دنیا آمد و به دستان همسرم سپرده شد. باید بگویم نگاه کردن به صورتش شگفت آور بود- چشمانش پر از اشک شوق شدند. می توانستی عشقی را که حس می کرد ببینی، سپس او را در آغوش من قرار داد، و تنها چیزی که می توانستم بگویم همین یک جمله بود، “خدایا، متشکرم!” اشک بر گونه های مان جاری شد. ما واقعا مورد لطف قرار گرفته بودیم. وقتی به چشمان دخترم نگاه می کردم، در عشق و شکرگزاری غرق شدم. او فرشته ای از طرف خدا بود.
احساس سپاس عمیقی در وجودم پدید آمد. من آن احساس را هر روز به همراه دارم.
شکرگزاری هدیه ای ویژه است. هیچ چیز را سرسری نگیرید. به همه چیز در زندگیتان عشق بورزید و قدرشناس باشید و بدانید که آن به خاطر دلیلی آن جاست. از آن بیاموزید.
و به یاد داشته باشید که وقتی تشکر می کنید، واقعا از ژرفای دلی شکر گزار باشد. من همین کار را می کنم!
___
منبع:
کتاب شکرانه
_____________
اگر به بخش داستانک علاقه مندید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید:
_____________________