بازتاب اعمال

 در داستان پندآموز, داستانک

«خدا را شکر کنید که نعمت‌ها و موهبت هایش

به دليل بينش محدود ما متوقف نمی‌شود.»

“کاترین پاندر”

سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما «ناصر الدوله» هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می‌رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می‌کند. پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غُل بودند.

چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا می شود.

سردار بلوچ هرچه التماس و زاری می‌کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ترتیب اثر نمی‌دهند.

سردار حسین خان به افضل المُلک، ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود. افضل الملک نزد فرمانفرما می‌رود و وساطت می‌کند، اما باز هم نتیجه ای نمی‌بخشد. سردار حسین خان حاضر میشود پانصد تومان که مبلغ بسیار زیادی در آن زمان بوده است از تجار کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار زمان بوده او را آزاد کند و افضل المُلک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می‌کند، اما باز هم فرمانفرما نمی‌پذیرد.

افضل الملک به فَرمانفرما می‌گوید: «قربان آخر خدایی هست، پیغمبری هست، ستم است که پسری در کنار پدر در زندان بمیرد. اگر پدر گناهکار است، پسر که پسری گناهی ندارد.»

فرمانفَرما پاسخ می‌دهد: «در مورد این مرد چیزی نگو که فرمان فرمای کرمان، نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی‌فروشد.»

همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدر جان می‌سپارد. چند روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می‌شود. هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می‌کنند اثری نمی‌بخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می‌کنند و به فقرا می‌بخشند اما نتیجه ای نمی‌دهد و فرزند فرمانفرما جان می‌دهد. فرمانروا در ایام عزای پسر خود، در نهایت اندوه به سر می‌برد. در همین ایام روزی افضل المُلك وارد اتاق فَرمانفرما می‌شود. فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند می‌گوید:

«افضل المُلك؛ باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری؛ والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می‌بایست فرزند من نجات می‌یافت.»

افضل المُلک در حالی که فرمانفرما را دلداری می‌دهد می‌گوید:

«قربان این فرمایش را نفرمایید، چراکه هم خدایی هست و هم پیغمبری،

اما می‌دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرما ناصر الدوله نمی‌فروشد.»

همیشه به یاد داشته باشید قضایا را پیش از تصمیم گیری به محکمه وجدان تسلیم کنید. وجدان راهنمای بی نظیر و قاضی بی طرفی است.

_____

کتاب: حالا که به لبخند رسیدیم
نویسنده: حسن آدینه زاده

_________

زندگی را نخواهیم فهمید اگر…

maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt