آیا شما شناشناسی خوانده اید؟

 در داستان پندآموز, داستانک

روزی استادی جوان به سفری دریایی رفت.او تحصیلات عالی داشت و قطاری از القاب به دنبال نام خود می کشید، اما تجربه اش از زندگی اندک بود. در بین خدمه ی کشتی ملاح پیر و بی سوادی بود. هر شامگاه، ملاح به اتاقک استاد جوان می آمد تا به سخنان او درباره ی موضوعات مختلف گوش کند. او بسیار تحت تاثیر دانش آن مرد جوان قرار گرفته بود. یک شب، وقتی ملاح بعد از چند ساعت گفتگو، خواست اتاقک استاد جوان را ترک کند، استاد پرسید:

«آیا زمین شناسی خوانده ای؟»
« خیر استاد، من هیچ وقت به مدرسه و دانشگاه نرفته ام.»
« پیرمرد تو یک چهارم عمرت را بر باد داده ای.»
ملاح پیر با چهره ای گرفته دور شد و اندیشید:« اگر چنین آدم دانشمندی چنین می گوید، پس به حتم صحت دارد. من یک چهارم عمرم را بر باد داده ام.»

شب بعد، ملاح دوباره داشت از اتاقک بیرون می رفت که استاد پرسید:

« پیرمرد آیا اقیانوس شناسی خوانده ای؟»
« اقیانوس شناسی چیست استاد؟»
« دانش مربوط به اقیانوس ها.»
« خیر استاد، من هیچ وقت چیزی نخوانده ام.»
« پیرمرد تو نیمی از عمرت را بر باد داده ای.»
پیرمرد با چهره ای گرفته تر دور شد و اندیشید:« من نصف عمرم را بر باد داده ام.این مرد اندیشمند این طور می گوید.»

شب بعد، بار دیگر استاد جوان از ملاح پرسید:

« پیرمرد آیا هواشناسی خوانده ای؟»
« هواشناسی چیست استاد؟ حتی اسمش را هم تا حالا نشنیده ام.»
« تو دانش زمینی را که روی آن زندگی می کنی، نخوانده ای. دانش دریایی که زندگی ات را از آن می گردانی نخوانده ای، دانش هوایی که هر روز با آن سر و کار داری را نخوانده ای، پیرمرد تو سه چهارم عمرت را بر باد داده ای.» ملاح پیر خیلی ناراحت شد.«این مرد دانشمند می گوید که من سه چهارم عمرم را بر باد داده ام، پس به حتم این طور است.»

روز بعد، نوبت ملاح پیر بود.دوان دوان به اتاقک استاد جوان آمد و فریاد زد:

« جناب استاد: آیا شما شناشناسی خوانده اید؟»
«شناشناسی؟ منظورت چیست؟»
« می توانید شنا کنید استاد؟»
« نه شنا بلد نیستم.»

« جناب استاد، شما همه ی عمرتان را بر باد داده اید! کشتی به یک صخره برخورد کرده است و در حال غرق شدن است. آن هایی که شنا بلدند، می توانند به ساحل نزدیک برسند، اما آن هایی که شنا بلد نیستند غرق می شوند. خیلی متاسفم جناب استاد شما حتما جانتان را از دست می دهید.»

 

نکته:

در خانواده و مدرسه، وقت ما صرف یادگیری اطلاعات و حفظ مطالب علمی می شود که باور داریم خوشبختی و موفقیتمان را در آینده تضمین خواهد کرد. با این فکر، وارد عرصه ی زندگی می شویم که هر آنچه لازمه ی برخورداری از زندگی دلخواه است به طور تمام و کمال آموخته ایم. اما دیرزمانی نمی گذرد که با موقعیت های ناشناخته روبه رو می شویم؛ به مسائلی برمی خوریم که شیوه ی حل آن ها را نمی دانیم.

درمانده از درک و تجزیه ی بسیاری از پدیده ها، خود را موجودی ضعیف و ناتوان و زندگی را پیچیده و تسخیرناپذیر می پنداریم. با عدم رضایت از زمانه و سرزمینی که در آن به دنیا آمده ایم، به عدالت خدا شک و زندگی را به خاطر خشونت و بی رحمی اش محکوم می کنیم؛ اما در حقیقت زندگی نه با سختی و نه با آسانی است؛

زندگی نه سیاه است و نه سپید؛

زندگی نه با کسی سر جنگ دارد و نه به کسی بی مورد مهر می ورزد؛

در آخر زندگی فقط زندگی است.

دوست دارم زندگی را به دریایی بزرگ تشبیه کنم. این که زندگی را به صورت سفری شگفت انگیز، باشکوه و سرتاسر هیجان و شادی تجربه کنیم یا از طرفی زندگی را چیزی جز رنج و محنت نبینیم و همواره خود را در محاصره ی امواج سهمگینی بیابیم که ما را به سمت فنا و نیستی سوق می دهند، به میزان دانسته ها و مهارت هایمان از شنا و حرکت در این دریای وسیع بستگی دارد.

آنچه روزها و لحظه ها را سخت و طاقت فرسا می کند،

نه حقارت ما و نه طبیعت حیات ماست،

بلکه عدم آگاهی مان از اصول و قواعد زندگی است.

برای پایان دهی به تمام دردها و مصیبت ها، چاره ای جز فراگیری قوانین زندگی نداریم. آلوین تافلر در کتاب قابل تأملش شوک آینده اظهار می دارد:

« بی سوادی آینده ی کسانی نیست که نمی توانند بخوانند و بنویسند،

بلکه آینده ی کسانی است که نمی توانند یاد بگیرند.»

اگر یاد نگیریم با زندگی به چه شکلی برخورد کنیم؛ چگونه با مشکلات و مسائل پیچیده رو به رو شویم؛ به چه صورت رویاهای خود را به اهداف مشخص و اهدافمان را به واقعیت تبدیل کنیم؛ ندانیم چگونه با اطرافیانمان رابطه ی موثر و مناسبی داشته باشیم؛ در زندگی تجربه های ناب روحانی و معنوی نداشته باشیم؛ لذت عشق، محبت و خدمت به همنوع را درک نکنیم؛ نتوانیم ثروتمند و مرفه باشیم و محیط خانوادگی مناسبی ایجاد کنیم و در یک کلام نتوانیم زندگی شادمانه ای خلق کنیم و از آن لذت ببریم، هنوز باسواد نیستیم.

ما به آموزش های جدیدی نیاز داریم، حتی بیشتر از آنچه در جزوات و کتاب های درسی آموخته ایم. خداوند توانمندی های لازم را برای به دست آوردن هر آنچه از زندگی توقع داریم در وجود ما قرار داده است، فقط باید استعداد ها و نیروهای درونی را به فعلیت در آوریم.

منبع: 

کتاب: عامل تغییر باش نه قربانی تقدیر 

نویسنده: سعید گل محمدی

 


اگر به بخش داستانک علاقمند هستید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید.

 

Maahkhatoon97

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt