“زن در ریگ روان” آن سوی شنها
نویسنده: بانو فاطمه اکبرزاده
“زن در ریگ روان” آن سوی شنها
اثر کوبو آبه
در کلامی کوتاه راجع به این کتاب با شما دوستان ماه خاتونی عزیز میبایست گفت:
زن در ریگ روان یک رﻣﺎن ﮐﻮﺗﺎه است که در ۳۱ ﻓﺼﻞ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺧﻄﯿﺮی “یک موقیعت داستانی عالی که فقط از نویسنده ای خلاق توان ایجادش را دارد” ﮐﻪ ﺑﺮای ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﭘﯿﺶ آﻣﺪه، ذﻫﻦ ﺧﻮاﻧﻨﺪه را ﺑﺴﯿﺎر ﺑﻪ ﺧﻮد ﻣﺸﻐﻮل ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
زن در ریگ روان ﯾﮑﯽ از ﭘﺮ آوازه ﺗﺮﯾﻦ رﻣﺎن ﻫﺎی ﻣﻌﺎﺻﺮ ژاﭘﻨﯽ اﺳﺖ. اﯾﻦ رﻣﺎن ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮی ﻋﻨﺎﺻﺮ داﺳﺘﺎن دﻟﻬﺮه آور را ﺑﺎ اﺻﻮل رﻣﺎن ﻫﺎی اﮔﺰﯾﺴﺘﺎﻧﺴﯿﺎﻟﯿﺴﺘﯽ ﻣﻌﺎﺻﺮ در ﻫﻢ ﻣﯽ آﻣﯿﺰد.
خلاصه کتاب:
رمان زن در ریگ روان درﺑﺎره ﻣﺮدی اﺳﺖ ﮐﻪ در ﺗﻌﻄﯿﻼت آﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ ﻋﻼﯾﻖ ﺣﺸﺮه ﺷﻨﺎﺳﯽ اش ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ در ﺳﺎﺣﻞ درﯾﺎ ﻣﯽ رود. او ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺣﺸﺮه ﺗﺎزهای ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ ﻧﺎم ﺧﻮدش را روی آن ﺑﮕﺬارد و ﺑﺮای اﺑﺪ ﺟﺎدواﻧﻪ ﺷﻮد.
ﺑﻌﺪ از ﮔﺸﺖ و ﮔﺬار در ﺑﺨﺸﯽ از ﺳﺎﺣﻞ ﺑﻪ دﻫﮑﺪه ای ﻣﯽ رﺳﺪ و در ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ ﭘﯿﺮﻣﺮدی از اﻫﺎﻟﯽ ده ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮد ﮐﻪ ﺷﺐ را در آﻧﺠﺎ ﺑﮕﺬراﻧﺪ، ﺑﺨﺸﯽ از ده، ﺳﺎﺧﺘﺎری ﻋﺠﯿﺐ دارد، ﮔﻮدال ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﻪ در اﻧﺘﻬﺎی آن ﮐﻠﺒﻪ ای ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ.
او را ﺑﻪ ﯾﮑﯽ از اﯾﻦ ﮔﻮدال ﻫﺎ ﻫﺪاﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ در آﻧﺠﺎ زﻧﯽ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻓﺮدای آن روز ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﺧﻼﺻﯽ از اﯾﻦ ﮔﻮدال ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻮن ﮔﻮدال از ﺷﻦ ﻫﺎی روان ﭘﺮ ﺷﺪه اﺳﺖ. آﻧﻬﺎ در اﯾﻦ ﮔﻮدال زﻧﺪاﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﺷﺐ ﻫﺎ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﻦ ﻫﺎی اﺿﺎﻓﯽ را ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻨﺪ و در زﻧﺒﯿﻞ ﺑﺮﯾﺰﻧﺪ ﺗﺎ اﻓﺮادی ﮐﻪ در ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺘﻨﺪ آﻧﻬﺎ را ﺑﺎﻻ ﺑﮑﺸﻨﺪ.
اﮔﺮ ﯾﮏ روز اﯾﻦ ﮐﺎر را اﻧﺠﺎم ﻧﺪﻫﻨﺪ، ﮐﻠﺒﻪ روی ﺳﺮﺷﺎن ﺧﺮاب ﻣﯽ ﺷﻮد و آﻧﻬﺎ در آن زﻧﺪه زﻧﺪه دﻓﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، از ﻃﺮف دﯾﮕﺮ اﯾﻦ ﮔﻮدال ﻫﺎ ﺧﻮد ﻣﺎﻧﻌﯽ اﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻃﻮﻓﺎن ﻫﺎی ﺷﻦ و از ﺳﺎﯾﺮ ده ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺑﺮای ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺮدم ده ﻣﺮاﻗﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ آﻧﻬﺎ ﮐﺎرﺷﺎن را ﺑﻪ درﺳﺘﯽ اﻧﺠﺎم دﻫﻨﺪ و ﻓﺮار ﻧﮑﻨﻨﺪ.
در آخر عزیزان ماه خاتونی اﯾﻦ داﺳﺘﺎن رواﯾﺘﯽ اﺳﺖ از ﺗﻼش ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﯿﻬﻮده ﻣﺮد ﺑﺮای ﻓﺮار از اﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ. و در واقع ﺳﻮال ﻫﺎی زﯾﺎد ﻓﻠﺴﻔﯽ درﺑﺎره ﻣﺎﻫﯿﺖ زﻧﺪﮔﯽ، ﻓﺮدﯾﺖ و ﻣﺮگ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﮐﺸﺪ.
کوبه آبه بارها در کتاب به این موضوع ها اشاره میکند:
(چکیدههایی از کتاب زن در ریگ روان با شما ماه خاتونی های عزیز)
“اگر معیاری برای عادی بودن نباشد، غیرعادی بودن معنایی ندارد.”
“اگر زندگی فقط از چیزهای مهم ساخته شده باشد، به راستی خانه شیشه ایِ خطرناکی خواهد بود که کمتر می توان بی پروا دست به دستش کرد. اما زندگی روزمره دقیقاً شبیه این عنوان ها بود و بنابراین هرکس، با دانستن بی معنایی وجود، مرکز پرگارش را در خانه خود می گذارد.”
در پایان
این کتاب سراسر گویای این بعد فلسفی و روان شناختی انسان است که اگر عادی بودنی در میان نباشد هیچ چیز غیر عادیای در دیدگان عیان نیست، اگر ترس از دست دادنی درکار نباشد هرگز ارزشی درکار نیست. و در نهایت هر بعد مثبتی زاده از بعد مخالف آن است و ما انسان ها تکامل خیر و شر هستیم.
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.