انشای مردانگی

 در از هر دری سخنی, فرهنگ و هنر

انشای مردانگی:

چهارده ساله هستم.

به تازگی از اسپانیا برگشته ام و سعی می کنم به مدرسه و زندگی جدید در آنکارا عادت کنم. با بدن خودم در جنگ و ستیز هستم، بدون اطلاع من در حال بزرگ شدن است.کاش می توانستم کمی آهسته تر بزرگ شوم یا این که با سرعت نور تمامی این سال ها را سپری کنم.مثلاً یک دفعه وارد چهل سالگی شوم، چقدر بی نظیر می شد و چقدر راحت می شدم.

با این وضعیت زمان نه زود سپری می شود و نه به آهستگی.

پروسه ی بالغ شدن را دوست ندارم.

بدنم را پشت کتاب‌ها پنهان می کنم و راه می روم. بسیاری از دختران آنکارا به این شکل راه می‌روند.

کیف‌ها و کتاب‌هایمان هر لحظه مانند بادبان‌ها قادر به محافظت از ما هستند.

همیشه نیمه بی قرار هستیم، نیمه مردد! چرا؟

چون خیابان ها مذکر هستند.

سوار اتوبوس می شوم. به عقب اتوبوس می روم و از آنجا مشغول تماشای انسان ها می شوم. خانواده ها، کارمندان، دانش آموزان… صورت های خسته.

سال ۱۹۸۵ است.

همگی این انسان ها داستانهایی دارند که منتظر بازگو شدن هستند. در حال فکر کردن به این مسائل هستم. زنی که در صندلی جلو نشسته به مرد کناردستی اش غر می زند. مرد هم با پررویی تمام به زن جواب می دهد. مسافران با تأسف سر تکان می دهند به نظرشان رفتار مرد وقیحانه است. اما کسی نمی خواهد خود را درگیر کند.

ناراحت می شوم و به جای مرد، من خجالت می‌کشم.

باور این که زن ها در اتوبوس این قدر بی قرار می شوند و مورد آزار قرار می گیرند برایم سخت است. من در مادرید زندگی کرده ام. به زندگی آسوده و احترام آمیز مادرید عادت کرده ام، این که زنها با آسودگی خیال و آزادی در خیابان ها قدم بزنند.

در اتوبوس کیزل ای (مرکز شهر آنکارا) نشسته ام.

زنی از کیفش جاسوزنی در می آورد. با تعجب نگاه اش می کنم. او به زنان دیگر نیز توصیه می کند تا همیشه سوزنی در کیفشان داشته باشند تا در برابر مزاحمت مردان از خود دفاع کنند.ما معمولاً در مورد این چیزها نمی نویسیم ولی متأسفانه این ها حقایقی هست که دائماً اتفاق می افتد و نهایتاً این که دیروز ترکیه هرطور بوده امروز نیز همان وقایع تکرار می شود. هنوز هم دختران چهارده ساله ی ما کتاب ها را در آغوش می فشارند و محتاطانه عبور و مرور می کنند، در حالی که پسران هم سنشان گستاخانه و به راحتی در انظار عمومی ظاهر می شوند.

به عنوان مثال سوار اتوبوس می شوی؛

مرد کناردستی ات بسیار گل وگشاد نشسته و در واقع جای دو نفر را گرفته در حالی که زن کناردستی ات خود را جمع کرده و بسیار معذب نشسته، تو در میان این دو نفر نشسته ای و از این پارادوکس رفتاری بسیار تعجب می کنی.

و در نتیجه این سؤال پیش می آید که مگر انسان ها با هم تفاوت دارند؟

حالا که پای این مسائل تا مجلس هم کشیده شده است بهتر است در مورد آن تجزیه و تحلیل کنیم. هیچ کدام از نمایندگان مجلس نمی توانند چنین چیزی را درک کنند: اگر مردی به تنهایی در خیابان پیاده روی کند و با دسته ای مرد دیگر رو به رو شود هیچ گاه از سوی آن ها مورد تعرض و مزاحمت قرار نمی گیرد، در حالی که زنان همیشه با این مشکلات مواجه هستند ولی قدرت بیان ندارند. در حالی که خیابان های ترکیه پر از مردان مزاحم است.

هفده سالگی ام برایم تداعی می شود.

روزهای سختی که مادرم به عنوان زن بیوه مسئولیت نگهداری مرا نیز بر عهده داشت. مادرم معلم بود. یک روز عصر بعد اتمام کلاسش از مدرسه خارج شدیم و در خیابان مشغول قدم زدن بودیم، مردی مزاحم ما شد مادرم با کیفش به او حمله برد و نهایتاً این که مادرم در خیابان نشست و شروع به گریه و زاری کرد. هیچ کس به کمک ما نیامد و تنها یک زن به طرف مادرم آمد و دستمالی به سمتش دراز کرد و درحالی که آه می کشید گفت: «وای بر ما خواهرم…»

سیمون دوبوار فرضیه ی مشهوری ارائه کرد تحت عنوان « ما زن به دنیا نمی آییم، بلکه زن می‌شویم».

یعنی در واقع با زندگی کردن نقش هایمان را یاد میگیریم؛ اما واقعیتی نیز وجود دارد مبنی بر این که مرد هم به دنیا نمی آییم بلکه مرد بودن را فرا می گیریم. مردسالاری را خودمان ذره ذره به خورد جامعه می دهیم. جوانمردی در جامعه ای که مردسالار است اصلاً کار آسانی نیست و در واقع اصلاً سهل نیست که مردان از الگوی تعریف شده ی جامعه گریز بزنند و رفتار متعادل تری اتخاذ کنند؛ چراکه در این صورت جایگاه خود را از دست می دهند.

متاسفانه مدل های مردانگی در جامعه ی ما بسیار عجیب است؛

مثلاً مردی که در خیابان مزاحم نوامیس مردم می شود، اصلاً راضی نیست که کسی گوشه ی چشمی به مادر و خواهرش داشته باشد و تأسف آورتر این که چنین مردانی را خود زنان تربیت می کنند با دادن القابی چون «گل پسرم، شیر مردم، پادشاهم، قوچ من…»

و در واقع ما مادران این باور را القا می‌کنیم که آنها متفاوت هستند و زمانی که دل زن‌ها شکسته می‌شود اصلاً خودمان را مقصر نمی‌دانیم. من این مطالب را برای مادرانی می‌نویسم که صاحب فرزند پسر هستند و خصوصاً برای آنها می‌نویسم. ما اگر این عرف و عادات را به پسرانمان یاد ندهیم مطمئناً یک جای کار خواهد لنگید.

به پسرانمان بگوییم که با زن‌ها رفتاری انسان دوستانه و بدون تحقیر داشته باشند،

همان طور که دوست دارند با مادر و خواهرشان رفتار شود، خودشان نیز آن گونه رفتار کنند.

این رفتار ناعادلانه مادران است که جامعه را به سوی تبعیض جنسیتی سوق می‌دهد.

خود ما نباید تفاوتی بین فرزندان دختر و پسر مان قائل شویم و بستر را برای جامعه‌ای مردسالار هموار کنیم.

 

نویسنده: الیف شافاک 

کتاب: شمس پاره

maahkhatoon97

اگر به بخش فرهنگ و هنر علاقه مند هستید، از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.

روی لینک زیر کلیک کنید:👇🏻

بادکنک های مهاجر

 

Recommended Posts

نظرات و پیشنهادات

تماس با ما

برای تماس با ما لطفا از طریق فرم زیر ایمیل بزنید.

Not readable? Change text. captcha txt