غرق نشوید!
دیرم شده، دیرم شده، برای رسیدن به یک قرار مهم،
وقت ندارم سلام یا خداحافظی کنم. دیرم شده، دیرم شده، دیرم شده.
خرگوش سفید در کتاب لوئیس کارول به نام «آلیس در سرزمین عجایب».
شیلا و تد زن و شوهر هستند و دو فرزند خردسال دارند. تد برنامهنویس کامپیوتر است و محل کارش یک ساعت با منزلش فاصله دارد. شیلا پرستار است و در شیفت شب کار میکند که صبحها بتواند در خانه بماند، چون ساعت کار کودکستان پسرش در بعد از ظهر است. تد صبح زود سر کار میرود که بتواند ساعت سه بعد از ظهر که بچهها به خانه بر میگردند، در منزل باشد. تد و شیلا توسط نامه با هم ارتباط دارند زیرا به جز تعطیلات آخر هفته، در ساعات بیداری همدیگر را نمیبینند.
شیلا اخيراً محرمانه به من گفت: «همه چیز خوب پیش میرود، مگر این که دیگر پیش نرود. تعطیلات مدرسه، مریضی بچه ها، و همه چیز به هم میریزد. من همیشه دلواپسم که دفعهٔ بعد چه وقت خواهد بود که همه چیز به هم بریزد». او همچنین از این که همواره با بچه هایش کم تحمل است، شاکی است.
او با تأسف گفت: «آنها مرا گروهبان ارتش صدا میکنند». آیا باعث تعجب است؟
در زندگی آنها جایی برای نفس کشیدن وجود ندارد.
در حالی که برنامه شان بیش از حد در هم پیچیده است، آنها تنها کسانی نیستند که با شعبده بازی زندگی میکنند. همهٔ ما همین کار را میکنیم. اخیراً یک مادر مجرد برایم نوشت علیرغم این که همهٔ تلاشش را میکند که با دیگران مهربان و صبور باشد، «عملاً میبینم که در مترو دارم پیرزنها را هل میدهم که بموقع برسم و وقتی در تمرین فوتبال یکی از بچهها داور تمرین را رأس ساعت تمام نمیکند، بد و بیراه میگویم، چون باید به آن سر شهر بروم و بچهٔ دیگرم را بردارم».
اخیراً به آماری برخوردم که نشان میداد میانگین ساعت
کار یک زوج آمریکایی در حال حاضر سالی صد ساعت بیشتر از سال ۱۹۸۰ است.
صد ساعت بیشتر!(و این در حالی است که ما آمریکایی ها سالانه چیزی نزدیک به هارصد ساعت بیشتر از همتایان اروپایی مان کار میکنیم که حتماً از ما خونسردترند و بیشتر تفریح میکنند). تعجبی ندارد که ما همگی سیم اعصاب مان به شدت کش آمده و خلق مان تنگ است. ما بیش از حد کار میکنیم و به قدر کافی استراحت نداریم.
و علی رغم ساده بودن حرکت مان، نمیتوانیم توقف کنیم. در سالهای نود نمیتوانستیم توقف کنیم، چون در وسط یک توسعهٔ عظیم اقتصادی بودیم و میخواستیم سهم خودمان را بگیریم. حالا نمیتوانیم توقف کنیم چون دورۀ سختی است و ناگزیر یا باید ارزش خودمان را به اثبات برسانیم، یا شغل مان را از دست بدهیم. تازه وظایف مربوط به خانه هم هست، کلاس ورزش بچهها، مدرسه و وظایف مربوط به کلیسا.
آن وقت تکلیف رشد شخصیمان که متعهد به انجامش هستیم چه میشود؟ ورزش مان چه؟ نخ کشیدن دندانها چه؟
از تایپ کردن فهرست کارهایی که باید انجام بدهم خسته شده ام.
تعجبی ندارد که با مواجهه با هر مانعی که سر راه مان قرار بگیرد، بیقرار میشویم.
به همین خاطر است که یکی از راههای صبورتر شدن،
به قول نویسنده داونا مارکوا، این است که هر وقت و هر کجا که بتوانیم غرق نشویم.
به جای بیست کار، ده کار انجام دهید. به جای بیرون رفتن، یک چرت بزنید. برای شرکت در جلسه نیم ساعت زودتر حرکت کنید، که برای به موقع رسیدن دچار تنش نشوید.
صبورترین افرادی که میشناسم کسانی هستند که برای اتفاقات غیرمنتظره ای که زندگی سر راهشان قرار میدهد: دندان شکسته، تایر پنجر، بچهٔ بیمار، وقت کافی دارند. زندگیشان در خود به قدر کافی قابلیت ارتجاع دارد که بتواند با این کش و قوس ها منطبق شود و به این ترتیب آنها میتوانند با صبر و محبت واکنش نشان دهند.
همین حالا یک دقیقه وقت صرف کنید و فکر کنید چه طور میتوانید در کارها غرق نشوید؟!
فکر میکنید که هیچ چیز را نمیتوانید از فهرست کارهاتان کم کنید؟
به کارهاتان به عنوان انتخابهایی نگاه کنید که خودتان انجام داده اید، انتخابهایی که اگر بخواهید میتوانید تغییرشان دهید.
شیلا فهمید که خودش انتخاب کرده که همۀ مشکلات را خودش حل کند و دور و برش به دنبال منبع دیگری نگردد. او و تد سرانجام تصمیم گرفتند از مادرش دعوت کنند بیاید و با آنها زندگی کند. حالا آنها همیشه کسی را دارند که در صورت لزوم از بچهها مراقبت کند، برایشان رانندگی کند، و تد و شیلا و بچهها همگی بسیار صبورتر و شادتر شده اند.
شما چه طور میتوانید زندگیتان را اصلاح کنید؟
_________
منبع: کتاب قدرت صبر
نویسنده: ام جی ریان
ترجمه: زهره زاهدی
_________
اگر به بخش داستانک علاقه مندید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید: