جنبه های خوب بدبختی و جنبه های خوب خوشبختی
(جنبه های خوب بدبختی و جنبه های خوب خوشبختی)
کشاورز چینی هنگام برگزاری بازار بهاری،کره اسب مادهای خرید.
او همه پس اندازش را برای خرید این اسب داد. متاسفانه همین که کره اسب را به محوطۀ مخصوص اسب ها برد،کره اسب شبانه از روی نرده ها پرید و یکراست به سمت مرز مغولها رفت. در آن هنگام،چینی ها با مغولها روابط خوبی نداشتند،بنابراین نمیشد به جستجوی اسب رفت.
همسایه ها بلند شدند به دلداری کشاورز آمدند. اما این کشاورز که مردی فرزانه بود، می توانست به کمک فلسفه، ناملایمات و گرفتاری های روزگار را پشت سر گذارد. بنابراین با خود گفت: «گاهی اوقات ابرهای آسمان برای زمین کشاورزی باران پر برکت می آورند. همچنین گاهی از بدبختی و تیره روزی، سعادت و خوشبختی پدید می آید.
باید بگذاریم زندگی پیش برود. کسی چه میداند چه پیش می آید؟»
اتفاقاً چند روز بعد، کره اسب برگشت و یک اسب نر مغولی را با خود آورد. همۀروستایی ها راه افتادند و پیش کشاورز آمدند تا هم به او تبریک بگویند و هم اسب نر را ببینند.
کشاورز گفت: «شاید این خوش اقبالی باشد،اما کی عاقبت امور را می داند. خورشید که دنیای ما را روشن میکند،ممکن است چیزهایی را هم بسوزاند.»
بدبختانه حوادث بعدی نشان داد که کشاورز حق داشت. پسر کشاورز که شیفتۀ اسب نر شده بود، ساعت ها وقت خود را برای رام کردن و سوار شدن بر اسب مغول می گذراند.
اما این اسب، چموش بود.یکبار با جفتکی زد، پسر را به زمین انداخت و پای پسر جوان شکست و خرد شد.
همسایه ها به عیادت او آمدند و از بدبیاری کشاورز گفتند و از اینکه به فصل برداشت نزدیکند و پسر نیز با پای شکسته نمی تواند کمکی بکند.
اما کشاورز خردمندانه به آنها گفت: «دنیا در تغییر و تحول پیوسته است.کسی چه میداند شاید بلاها و مصیبت های ما به رحمت و برکت تبدیل شوند. گازهای آتشفشانی بیاندیشید که همه چیز و همه جا را ویران می کنند، اما همین گدازه ها زمین حاصلخیزی برای ما فراهم می آورند.»
پیش از شروع برداشت محصولات،جنگ با مغول ها شروع شد.
همۀ جوانه ها را برای جنگ بسیج کردند، تنها جوانی را که به جنگ نبردند، پسر کشاورز بود که پایش شکسته و در رختخواب خوابیده بود.
او تنها جوانی بود که در جنگ با مغول ها کشته نشد.
شکستن یک پا موجب نجات جانش شد!
بر اساس حکایتی چینی
در محضر فیلسوف:
ما نمی توانیم به سادگی حوادث زندگی را به مثبت و منفی یا خوب و بد تقسیم کنیم. بدبختی در یک دورۀ زمانی بلند، ممکن است مبدأ خوشبختی باشد و برعکس؛
زیرا در گذر زمان، تغییرات پیوسته ای روی می دهد. آدمی به واسطه مسئلهای،به شدت نگران و مضطرب می شود، دو روز بعد، علت این نگرانی برطرف می شود و به انسان احساس
حماقت دست می دهد که چرا اینقدر نگران بوده است.
برعکس این ماجرا هم هست. به خاطر یک مسافرت یا تصمیم به ملاقات کسی، آدم به شدت خوشحال می شود، اما بعد، این اتفاق به کابوس و در می شود.
تا به حال چنین اتفاقی برایتان افتاده است؟
آیا تا به حال در چنین تغییر وضعیتی به سر برده اید؟
گردآوری: حمیرا دماوندی
اگر از خواندن این مقاله لذت بردید از مقاله قبلی ما نیز دیدن کنید.
روی لینک زیر کلیک کنید.
Recommended Posts